مدتی
بود از ناحیه اجسام سفید درون دهانم احساس درد میکردم.
شماره تماس یک پزشک منصف رو از دوستانم گرفتم و فوراً مشغول به برقراری تماس شدم.
بعد از بوق اول تلفن رفت روی منشی خودکار: با سلام، شما با مطب دندان-پزشکی دکتر
(بووووق) تماس گرفتهاید، جهت آگاهی از نشانی ما شماره 5، جهت آگاهی از ساعات کاری
عدد 55، و برای برقراری تماس با اپراتور شماره 555، را شمارهگیری بفرمایید.
چه اعداد روندی با خوشحالی 555 را شمارهگیری کردم و از منشی درخواست کردم یک وقت
ویزیت نزدیک برایم تعیین کند.
منشی : بلی ندر، دور از جناب پنجشنبه، ساعت دور از جناب و نیم در خدمتتون هستیم.
من : دور از من؟ نه نه نزدیک باشه حتما .
منشی : تاریخ رو عرض کردم، میبینمتون.
کمی گیج شدم، با دوستی که پزشک رو به من معرفی کرده بود تماس گرفتم بعد از این که
کلی به من خندید گفت: کم کم عادت میکنی، پنجشنبه ساعت 5:30 اونجا باش، یادت باشه
تو هم از هیچ کلمهای که برای چشم ضرر داشت استفاده نکنی !!!
در تاریخ مقرر در محل حاضر شدم. یک ساختمان پزشکان عظیم با کلی پزشک حاذق از
اورولوژ و زنان و زایمان گرفته تا جراح زیبایی و ختنه سرپایی، اما دریغ از تابلوی
دندانپزشکی. داشتم ناامید میشدم تا این که با این تابلو روبرو شدم. متخصص فک و
دوراز جنابی، طبقه 1-6 .
بله با توجه به فرمایشات خانم منشی احتمالاً مطب آقای دکتر همینجا بود. به درب
واحد که رسیدم با یک چشم عظیم روی در روبهرو شدم، یک لحظه شک کردم که این همان
دندانپزشکی است یا چشم پزشک، در همین فکر بودم که خانم منشی در را باز کرد .
منشی : شما باید (بووووق) باشید، خوش آمدید!
بوی تند اسفند فضای داخل مطب رو پر کرده بود. از خوبیهایش این که تیم پزشکی علاقه
زیادی به شعر و ادبیات کهن و اصیل پارسی! داشتند. چند بیت شعر زیبا روی دیوار مطب
جلوهنمایی میکرد:
نمک در نمکدان شوری ندارد دل من طاقت دوری ندارد
سنگ را زدم به شیشه دوستت دارم همیشه
مشغول مطالعه اشعار زیبا بودم که با لحن مهربانی به اتاق پزشک دعوتم کردند.
با گفتن سلام و شنیدن علیک کلیشهای، آماده معاینه شدم.
دکتر : خوب بفرمایید که مشکل دور از جنابیهایت چیست؟
(ای وای، دور از جنابی من کجای من است؟ آهان)
من، بله آقای دکتر، بیادبی نباشد خدایی نکرده. عقل قربان.
دکتر : خیلی خوب، بخواب! تا یک دور از جنابی به لثهات بزنم تا بیحس شود. با خودم
گفتم (ای بابا دور از جنابی که برای بیحسی به لثه میزنند دیگر چیست)؟
دکتر، اجازه بدین من دور از جنابیام را دربیاورم!
من : جااااان ؟!!!
عینکش را از جیبش درآورد.
دکتر رو به منشی : دور از جنابی را به من تحویل دهید.
(آمپول را تحویل گرفت به من نزدیک شد)
دکتر : دهانت را باز کن.
آمپول را محکم در دهانم فرو کرد . ساکت شدم.
(از درد به خودم میپیچیدم)
دکتر رو به منشی : دور از جنابیاش را ماساژ دهید تا آرام شود .
(در صندلی مخصوص فرو رفتم)
نوازش دستان دستکش به دست خانم منشی روی دندانم اثر کرد. کمی آرامتر شدم.
دکتر: خوب، دور از جنابیات کامل بی حس شد؟
من: بله قربان. هیچ دورازجنابی در بدنم حس ندارد.
دکتر: خوب، لطفاً دهانت را باز کن دور از جنابیات را بکشم.
من: آ ......
دکتر : شل کن.
من : فِسسسسس
انبر را در لثهام فرو کرد محکم دندان را بیرون کشید.
دکتر : عطسسسسسسه
دندان نیمکشیده و انبر را در فضا به حالت شناور رها کرد با دست محکم بر پیشونیاش
کوبید.
منشی : وای بر من صبر اومد.
دکتر مات و مبهوت به من، منشی هم در راستای صورتش برگردنش خنج میکشید، انبر دکتر،
دهانش از تعجب باز مانده بود و دندان عقل بیپناه مانند پاندول ساعت دیواری چپ و
راست میرفت که عطسه دوم از راه رسید.
دکتر: خوب به خیر گذشت. دهانت را باز کن کار دور از جنابیات را یکسره کنم.
صدای دندان نیشم را میشنیدم که با تعجب به کناریش میگفت، موهام ریخت رفیق.
دکتر: دور از جنابیات را کشیدم، دهانت را بشور و بلند شو.
من : کارتون عالی بود آقای دکتر.
دکتر: خواهش میکنم.
بیا اینجا ایشون ببینتت ...!!!
من: جاااان ؟
دکتر: سلام کردی پسرم؟
من : سلام ... به به اسمت چیه پسرم؟
بچه دکتر: دور از جناب میخائیل
من : به به دور از جناب بابات درد نکنه با این دسته گلی که بزرگ کرده.
دکتر: بفرمایید منشی منتظر شماست.
پس برای حساب و کتاب نزد خانم منشی رفتم.
من : چقدر تقدیم کنم؟
منشی : ماه تولد؟
من: طالعبینی هستش؟
منشی : آبانیها و اسفندیها 15% تخفیف دارند.
من: چرا؟
منشی: بچههای دکتر در این دو ماه متولد شدند.
من: نخیر من تیر ماهی هستم.
منشی : شما 20% اضافه پرداخت میکنید.
من: چرا جسارتاً؟
منشی: چون مادر زن دکتر دور از جنابی ماهی یعنی تیری هستند.
من: بله ممنون ... شما چه ماهی هستین؟
منشی : دور از جناب مردادی هستم.
من: پس چرا دور از جنابم؟
منشی : چون مرداد ماه پنجم از سال است. کارت بانکی لطفاً .
من: بفرمایید.
منشی: این رمز که اشتباه بود.
من: منکه نگفتم هنوز .
منشی : وا.... مگه 26-26 نیست.
من: خیر 44-18 .
منشی : واویلا .... بفرمایید. به سلامت ضمناً یکشنبه-های اول ماه را از خانه خارج
نشوید.
من: برای دندانم ضرر دارد؟
منشی : خیر روز خوبی برای تیر ماهیها نیست.
من: بله، ممنون.
دور از جناب، درد دندانم که خوب شد کم کم متوجه شدم چه عادات بدی بعضیها دارند.
دور از گوشاتون این خرافاتها تأثیری روی من نداشت. از پزشک و دکتر که بگذریم وقت
خرید کردن است. چند روزیست کف دستم میخارید حتماً پول گندهای در راه است میخواهم
بروم قصابی دولتی سرتون گوشت بیاستخوان بخرم.
استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک
مستقیم) بلامانع است. .Using the materials of this site with
mentioning the reference is free
این صفحه بطور
هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق میکند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما
اطلاع دهید