انجمن کلیمیان تهران
   

رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز

   

 

لیورا سعید
کارشناس ارشد روانشناسی

پاییز 98
 

گزارش یک دوران

لیورا سعیدمدتی پیش وقتی کتاب «گزارش یک دوران» هارون یشایایی را مطالعه می‌کردم، به یاد برخی از نوجوانان و جوانان افتادم که بی‌انگیزه‌اند و از افسردگی و ضعف اعتماد به نفس رنج می‌کشند و باور به خود و توانمندی‌هایشان ندارند. اگر کسی به آنها بگوید بلند شو و کاری بکن، تحصیلت را ادامه بده، شغلی برای خودت دست و پا کن، هنری یا ورزشی را شروع بکن، یا ببین فلانی چقدر موفق است و .... جواب می‌دهند: «خب که چی بشه؟»
عبارت معروف «که چی؟» بین نوجوانان و جوانانی شایع است که می‌خواهند هر چیزی به راحتی نصیب‌شان بشود، همه چیز برایشان مهیا باشد و آنها فقط مصرف‌کننده باشند؛ هزینه‌های خود را از والدین مطالبه می‌کنند و باز هم شکایت دارند. اسم و رسم را با حساب بانکی و خانه و ماشین می‌سنجند نه با تلاش، یادگیری و پیگیری.
این کتاب را باید همه بخوانند به خصوص افرادی که هدف ندارند، به دنبال الگو هستند، از توانمندی‌های خود آگاه نیستند، اهمال کارند، از ضعف‌هایشان می‌گویند اما راه غلبه بر آنها را نمی‌دانند، اشخاصی که اعتمادشان به خود ضعیف است، آنانی که احساس ناتوانی یا شکست می‌کنند، افرادی که میل به نبودن دارند؛ آن را باید به عنوان کتابی درمانی- انگیزشی مطالعه کنند تا بدانند در دشوارترین شرایط می‌توان راه باز کرد، با سرسخت‌ترین آدم‌ها می‌توان نشست و گفتگو کرد و در بحرانی‌ترین لحظات می‌توان باز هم ادامه داد.
تک تک جوانانی که در نهادها و سازمان‌های کلیمی مشغول فعالیت هستند یا فقط نامی در آنجاها دارند ولی با بی‌انگیزگی جمله ی معروف «که چی؟» همیشه در ذهن-شان می‌چرخد، این کتاب را یک بار بخوانند تا موتور محرکه‌شان گرم شود و هر قدمی از دست‌شان، علم و هنرشان بر می‌آید برای خود و جامعه‌شان بردارند. حتی افرادی که در راًس امور هستند و مسئولیت‌های بزرگ‌تری در کمیته‌های انجمن برعهده دارند، با خواندن این کتاب به دلسردی‌های خود پشت پا بزنند تا در برابر ناملایمتی‌ها و کم لطفی‌هایی که از جانب دیگران نسبت به خود و خدمات‌شان می‌بینند یا می‌شنوند، دشواری‌های مسیر، حرف-های درگوشی و پشت سر و ... تاب بیاورند، اجازه ندهند ضعف و سستی بر آنها غالب شود. راه را ادامه دهند و الگوی جوانان و نوجوانانی باشند که در نهادهای زیر مجموعه مشغول هستند.
افرادی مانند هارون یشایایی حس وظیفه شناسی، راه انداختن کارها و قاطعیت فقط در خونشان نیست، این موفقیت‌ها حاصل شب‌ها زود خوابیدن و صبح‌ها زود برخاستن است، حاصل مطالعه‌ی همیشگی کتاب‌های متعدد در زمینه‌های گوناگون است، حاصل هوش اجتماعی است، همان چیزی که روانشناسان از آن به عنوان EQ یاد می‌کنند؛ یعنی تنها IQ یا بهره‌ی هوشی کافی نیست که شخصی بهتر یاد بگیرد و پیشرفت کند، پول به دست بیاورد، موانع را پشت سر بگذارد و دوستان مهمی دور و بر خود داشته باشد؛ هوش اجتماعی یا به عبارتی سواد عاطفی نیز لازم است که این موضوع را بسیاری از آدم‌ها به خصوص والدین نمی‌دانند و تصور می‌کنند بالا بودن هوشبهر فرزندشان برای تضمین موفقیتش کفایت می‌کند.
با وجودی که کتاب گزارش یک دوران، سرگذشت سی سال زندگی یهودیان در ایران را از زبان و تجربه‌ی نویسنده توصیف می‌کند؛ اما نورافکنی می‌اندازد به خود نگارنده و بازنمایی است از زندگی، افکار، جهان‌بینی و احساسات او، بدون این که نویسنده شخصا از خودش نوشته باشد.
ارتباط تنگاتنگ یشایایی با اقشار مختلف جامعه، چه اقلیت و چه اکثریت، چه ایرانی و چه خارجی، چه افراد خاص و چه اشخاص عام، نشان از هوش اجتماعی بالای او دارد؛ زندگی یشایایی تلفیقی از علم، هنر، سیاست، دین و تجربه است؛ انسانی چند بعدی یا 360 درجه!
پا به بیرون از خود گذاشتن، خواستن و تجربه کردن، شکست خوردن، جلسه تشکیل دادن و صحبت کردن، چالش کردن، قانع کردن، پذیرفته نشدن، گوش دادن، ترسیدن و لرزیدن اما باز قدم برداشتن، حرکت کردن، سفر کردن، آدم‌های زیادی را دیدن، با عقاید و نظرات گوناگون آشنا شدن، طرد شدن، خسته شدن، ناکامی را تجربه کردن، اما باز جلو رفتن، از ویژگی‌ها و رفتارهایی است که من از نویسنده‌ی این کتاب دریافتم که خودش در چگونه رقم خوردن دورانی از جامعه کلیمیان ایران نقش به سزا و پررنگی داشته است.
سال‌ها ریاست هیئت مدیره در انجمن کلیمیان به عنوان ارگان اصلی جامعه و کانون خیرخواه و بیمارستان دکتر سپیر، مدیریت در بخش‌های دیگر از جمله نشریه تموز و پس از آن نشریه افق بینا، فعالیت در کتابخانه مرکزی انجمن، جامعه روشنفکران یهودی و دیگر نهادها و سازمان‌های جوانان، صفت رهبری و داشتن توان بالای مدیریت را در آقای یشایایی توصیف می‌کند، از صفات شخصیتی که برخی از انسان‌ها به طور ذاتی دارا هستند و آن را پرورش می دهند؛ اینان مایلند در متن جامعه باشند و در مدیریت امور نقش اساسی و پررنگی داشته باشند، در مقابل افراد دیگری که ذاتا ترجیح می‌دهند در حاشیه باشند.
ویژگی شخصیتی همچون مسئولیت‌پذیری و جدی گرفتن تک تک امور کوچک و بزرگ جامعه چیزی است که کمبودش در جامعه‌ی ایران و بالطبع جامعه‌ی کلیمی در بین جوانان احساس می‌شود؛ نقطه‌ای که اگر فشار داده شود هر کدام به بهانه‌هایی مثل: من وقت ندارم ... کار دارم ... چرا او نه؟ ... بقیه هستند ... به من چه! ... که چی بشه؟... متوسل می‌شوند تا از زیر بار آن فشار خلاص شوند.
اما هیچ کدام از این دلایل یا در واقع بهانه‌ها به ذهن یا زبان یشایایی یا امثال او جاری نشده و نخواهد شد. منظور من از بیان این نکات این نیست که همه جوانان باید یشایایی شوند یا مانند او ریاست انجمن را به عهده بگیرند یا فیلم بسازند یا نویسندگی و نقد انجام دهند، منظور این است که نگاهی به خود بیندازیم و ببینیم چطور از اوقات خود بهره می‌بریم؟ با چه کسانی نشست و برخاست می‌کنیم؟ چقدر مطالعه داریم؟ چقدر گوشه‌هایی از کار جامعه را گرفته و بلند کرده‌ایم؟ چقدر از ظرفیت و توان جسمی و فکری خود برای راه‌اندازی کار دیگران استفاده کرده‌ایم؟ چقدر از علم‌مان به بقیه بخشیده‌ایم؟ آدم‌ها چقدر برایمان ارزش دارند؟ خود را به جامعه بدهکار می‌دانیم یا از آن طلبکار؟ چقدر به خود و فرزندان‌مان گفته‌اند یا شنیده‌ایم در ایران نمی‌شود کاری کرد، اگر می‌خواهی خودت یا بچه‌ات پیشرفت کنید باید از ایران بروید.
هارون یشایایی ایرانی است و در ایران زندگی کرده است، یهودی است و پای‌بند به ارزش‌های دینی. تمام دشواری‌ها، موانع و محدودیت‌هایی که ما داریم او نیز داشت، چه بسا بیشتر و پررنگ تر؛ اما خصوصیاتی همچون پویایی، جسارت، عمل‌گرایی و واقع‌بینی وی (به نقل از ویراستار کتاب، ص 11) که همه از انگیزه‌های درونی یک انسان هستند وی را برمی‌انگیخت، نه انگیزه‌های بیرونی از جمله داشتن حامی، پدر پولدار، پارتی و ...
جوانانی که هنگام بی انگیزگی «که چی؟»‌هایشان زیاد می‌شود و تصور می‌کنند خدمت کردن مایه‌ی معطلی و قدرنشناسی دیگر افراد جامعه خواهد بود، درس بزرگی را می‌توانند از این چهره ماندگار بیاموزند که او خدمت کردن را نه صرفا از خود مایه گذاشتن، بلکه برای یادگیری و کسب تجربه بیشتر خودش به کار گرفته، همان طوری که در جایی از کتاب به عنوان نامه خداحافظی در آخرین شماره بینا در مهر ماه 85 نوشته است:
«کسب تجارب و آگاهی بیشتر برای پیمودن این راه بود که همچنان در خدمت ملت بزرگوار ایران و جامعه یهودی خواهم ماند و تا پایان عمر به میثاق مقدس خود در پیوند با فرهنگ و تمدن گرانقدر ایرانی و عشق و علاقه تواًم با فداکاری برای وطن عزیزم ایران، یهودیت پاک نبوی، ارزش ها و آیین و سنن آن و اهمیت تاریخ دیرینه زندگی کلیمیان ایران پای بند خواهم بود.» (ص 37)
او در ادامه نامه‌اش از هدف بزرگ خود که شناساندن و پیوند ایرانیان کلیمی به خارج از ایران بوده و مستلزم به کارگیری تمام قوای درونی و بیرونی‌اش بوده نوشته است:«تلاش من در این سال‌ها انعکاس واقعیت زندگی مردم و یهودیان در ایران برای مردم جهان بوده و همه استعدادها و قابلیت‌های خود را به لحاظ معنوی و مادی در این راه به کار برده‌ام و از خداوند می‌خواهم که عشق و علاقه مرا به سرزمین و ملت ایران و اعتقادم را به عنوان یک یهودی راستین هم چنان مستدام بدارد.» (ص 40)
و در آخر نامه‌اش، دورنمای این همه عشق، دلسوزی و زحمات فراوان برای خدمت به مردم را در پیامی و شاید آرزویی خلاصه می‌کند که به ما می‌گوید: «سهم من از این زندگی پرتلاش و ثمربخش با دیگران و تلاش طاقت‌فرسا برای خدمت به مردم فقط یک یادش به خیر خواهد بود!» (ص 40) 

منبع:
گزارش یک دوران؛ سی سال زندگی یهودیان ایرانی: هارون یشایایی. انتشارات ماهریس. 1398
 

 


 

 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید