شرگان انورزاده
فعال اجتماعی
بهار 1402
در گذر از روزهای پر فراز و نشیب زندگی،
دوران شاد و زیبای کودکی، که دنیا به کاممان بود و بینهایت خوش بودیم و هر
ضربان قلبمان، آوازی شاد سر می داد، میدویدیم، بیخستگی، میخندیدیم.
بیوقفه، بازی میکردیم، بیانتها، دوران نوجوانی، که گاهی غصهی دنیا را
هم میخوردیم، چون کمی پا را از کودکی فراتر نهاده بودیم و ذهنمان، رو به
آگاهی و روشنایی بیشتر میرفت و دلمان میخواست که هر چه زودتر وارد دنیای
جوانی و بزرگترها شویم. تا وقتی که جوانی برومند شدیم و امیدها و
آرزوهایمان هم بزرگتر و عمیقتر شد، در هر برهه از سن و سالمان، زندگی
زیباییهای خاص خودش را داشت و دارد.
چرخ زمانه، بیخستگی و مداوم میچرخد. روز پشت روز، هفته پشت هفته، ماه پشت
ماه و سال پشت سال، تند و برقآسا و بیرحمانه میگذرد و گاهی یادمان
میرود که در مسیر این گذر پر پیچ و خم، باید "زندگی" کنیم.
یادمان میرود، زیباییهای این مسیر را ببینیم. زیباییهای چهار فصل خدا
را. بهار سبز سبز. تابستان رنگارنگ و پاییز هزار رنگ و زمستان سفید سفید.
زیباییهای طبیعت که چه خوش در قلبمان مینشیند. دریای آبی آبی. جنگل سبز
سبز.
حتی گاهی نعمت حضور عزیزانمان هم در کنارمان، یادمان میرود.
یادمان میرود که محبت یک دوست خوب، چهطور و چهقدر، قلبمان را گرم و
دقایقمان را پر معنی میکند.
فقط کافی است شکرگزار نعمتهای خدای مهربان باشیم و هر لحظه از زندگی لذت
ببریم.
لذت نوشیدن یک فنجان چای داغ در دل زمستان سرد یا نوشیدن یک لیوان آب سرد و
گوارا، در دل تابستان گرم.
لذت معاشرت و خندیدن با یک دوست موافق و همفکر.
لذت بودن در کنار خانوادههایمان. لذت دیدن زیباییهای طبیعی، که خالق
توانا با هنرمندی در جهان به ودیعه نهاد.
لذت بودن، لذت داشتن زندگی.
لذت بیانتهایی که در دم به ما میگوید:
" زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند"
|