|
|
دوست دانشجوي من برگزيده شدنت را در آزمون ورود به دانشگاه تبريك مي گويم. بي گمان گذر از امتحان نه چندان منصفانه كنكور موجب فخر و مباهات بسيار است. همه تو را در آزموني بزرگ برگزيده مي دانند و نزديكانت از اين افتخار به خود مي بالند. يك سال پيش در چنين روزهايي بود كه ما را در دانشگاه مي چرخاندند، برايمان سرود پخش مي-كردند و نقشه دانشگاه را بهمان مي دانند. بچه هايي بيش نبوديم و درس مشغله اصلي ما بود. چنان سر كلاس جزوه مي نوشتيم كه انگار در مهم ترين كنفرانس جراحي قرن شركت كرده بوديم. فكر مي-كرديم بشريت چشم به دستان ما دوخته است تا نجاتش دهيم، فكر مي كرديم ديگر پا بر جاي پاي پلانك و ابن سينا گذاشته ايم و تا رسيدن به نوبل چند سالي بيش فاصله نداريم. آنقدر به خود اعتماد داشتيم كه در تفكر آماده كردن جملاتي براي مصاحبه هايمان بعد از دريافت جايزه بوديم و به خود خاطر نشان مي كرديم كه حتماً از زحمات خانواده و معلم هايمان تشكر كنيم كه بدون شك بدون زحمت اين عزيزان اين موفقيت امكان پذير نبود.
احساس مي
كرديم ريشه هايمان آنقدر ستبر شده اند تا تكيه گاه باشيم و آن زمان كه طوفان سختي
ريشه-ها را بر مي افكند ما دستي را بگيريم كه طوفان بلا نابودش نكند. اگر از ما مي
پرسيدند از زندگي تعريفي ارائه دهيم جواب ما به صراحت اين بود حل كردن مسا ئل بغرنج
جهان، رنج ببر تا به گنج برسي و مطاله به منزله موتور هستي. |
|