نشریه پرواز -
اسفند 1390-
شماره 29
چشم
ها 3 دسته بودند: گروه اول بر هم آمده بودند و خواب ناز مي ديدند، گروهي تازه گشوده
شده بودند و در گرگ و ميش سحرگاهي صاحبان خود را آمادهي كار روزانه مي كردند؛ اما
گروهي هم بودند كه تا خود سپيده ی سحر يك دم هم خواب را به خود راه نداده بودند و
در صفحات مجازي سايت هاي اينترنتي سرگردان بودند. چراغ هاي نيمه روشن خانه هاي شهر
گواه آن بود كه هنر در كشورمان هنوز اميد مردماني است كه هنرمند پرافتخار كشورمان
آن ها را صلح طلب خطاب مي كند و فرياد شوق و اشك و خنده اي كه بامداد دوشنبه، 26 دي
1390 دلِ ايرانيان سراسر دنيا را شاد كرد، همان خورشيد پر فروغي بود كه در دستان
اصغر فرهادي طلوع كرد.
حاضران در آن مراسم نام ايران را شنيدند، اين بار به عنوان كشوري كه هنرمندانش در
طول تاريخ پرچمدار صلح و صفا بوده اند. اين اتفاق براي سينماي زخم خورده ي اين
روزهاي ما حكم مرهمي را داشت که به آن جان تازه اي بخشید. اين اتفاق ثابت كرد كه يك
فيلم و يك اثر هنري سالم فقط براساس توانمندي و خلاقيت سازنده اش مي تواند افتخار
آفرين باشد.
براي من كه تماشاگر حرفه اي سينما نيستم شاخص ترين نكته ي قابل ستايش اين فيلم،
نزديك بودن آن به واقعيت زندگي ما و شايد دليل ملموس شدن اين فيلم هم همين است و
برخلاف منتقدان، اعتقاد چنداني به تأثيرگذاري همگاني و عمومي اين جايزه ندارم. اين
اتفاق بسيار ميمون است، اما نه براي همه ی سينما بلكه براي خود اصغر فرهادي و به
خاطر جنس انديشه ی مدرنش. انسان معاصر اگر مثل او نگاه كند برنده است اما تا زماني
كه كهنه و پوسيده بيانديشد بازنده خواهد ماند.
بعد از اين اتفاق حالا ديگر به نوعي ايمان دارم كه سينماي ايران چه از جنبهي بين
المللي و چه از جنبه ی داخلي، به قبل و بعد از »جدايي نادر از سيمين« و »سينماي
فرهادي« تقسيم مي شود. در واقع سينماي فرهادي نقطه عطف سينماي ماست. اين فيلم هم
اكنون توانسته در بالاترين نقطه اي كه براي يك محصول سينمايي ممكن است قرار بگيرد.
اين اتفاق براي من مثل فتح جام جهاني يا مــدال هاي رنگارنـــگ ورزشي است يا شايد
اندكي ارزشمندتر؛ چراكه ركورد »اولين بودنش« غير قابل فتح است.
بر ماست كه قدر اين موقعيت را بدانيم، نام اصغر فرهادي ارزش بزرگي براي سينماي ما
دارد و اين اتفاق غروري را براي ما زنده كرد كه مدت ها در پيش چشمانمان نفس نفس مي
زد.
|