نشریه پرواز شماره 51 آبان 1397
ادبیات کلاسیک با آثاری مانند جنگ و صلح، سه تفنگدار و... همگی در چند جلد قطور ما
را به این پرسش وا میدارد که چرا نویسندههای قدیم خلق اثر زیر 700 صفحه را گویی
بیآبرویی برای خود میدانستهاند؟ ممکن است شما خواننده ی پروازی به مطالعهی کتاب
علاقهمند باشید، ولی با وجود کار، درس و مشغلههای زندگی ماشینی فرصتی برای مطالعه
پیدا نکنید! در این صورت یک راه برای افزایش مطالعه ی ادبی روی آوردن به
نمایشنامهها است؛ زیرا معمولا حجم کمی دارند و از توصیفات چند صفحهای خبری نیست،
همان ابتدا با چند جمله فضاسازی صورت میگیرد و بیان حالات روحی بازیگرها به عهده ی
خودشان است؛ تمام اینها باعث میشود که نمایشنامه برای نسل ما که عادت به خواندن
رمانهای مفصل نداریم فوقالعاده به نظر بیاید؛ داستان بر مکالمه بین شخصیتها
سوار میشود و خواننده میماند و اصل مطلب؛ از این رو در این یادداشت به معرفی دو
نمایشنامه میپردازم، امیدوارم که شما را به خواندنشان علاقهمند کنم!
کله پوکها اثر نیل سایمون1
معرفی
نویسنده: ”نیل سایمون، نمایشنامهنویس آمریکایی، در سال ۱۹۲۷ در نیویورک به دنیا
آمد. به او لقب »پادشاه کمدی« داده شده است و در نیویورک، پس از شکسپیر
نمایشنامههای او از همه بیشتر روی صحنه میروند تا جاییکه نامش را به یک تئاتر
برادوی2 دادهاند. بر اساس معروفترین نمایشنامهی او »پابرهنه در پارک« در سال
۱۹۶۷ یک فیلم سینمایی با همین نام ساخته شده است. او بیش از پنجاه نمایشنامه نوشته
که اکثر آن ها در آمریکا موفقیت شگفتانگیزی3 به دست آوردهاند. وی در تاریخ 28 ماه
اوت 2016 دار فانی را وداع گفت.
کله پوکها با ورود لئون، معلمی با انگیزه، به روستای دور افتاده به نام کولینچیکف4
آغاز میشود در واقع پزشک روستا این معلم را استخدام کرده تا به سوفیا-دخترش- درس
بدهد و او چنان عطش تدریس دارد که خودش را به جایی میرساند که برای مخاطب ایرانی
خاطرهی برره را زنده میکند. طولی نمیکشد که میفهمد اهالی روستا گرفتار
نفرینی۲۰۰ ساله شدهاند که همگی کله پوک به دنیا میآیند و کله پوک از دنیا میروند
و هیچ کدامشان نمیتواند روستا را ترک کند و اصلا ماموریت اصلی او اینست که فکر
کردن را به سوفیا یاد بدهد، شاید این نفرین باطل شود.
نیل سایمون در لابه لای دیالوگهای خندهدار سعی دارد به ما بفهماند هر کدام از ما
میتوانیم یک کولینچیکفی باشیم، کافی است از وقتی چشم باز میکنیم برچسب خنگی، تغسی
و یا هر صفت دیگری بخوریم و همانطور بار بیاییم.
مهمانسرای دو دنیا اثر اریک ایمانوئل اشمیت5
بر
خلاف
اثر قبلی، نه تنها خبری از طنز نیست بلکه خودتان را برای درامی آمیخته با وحشت
آماده کنید.
معرفی نویسنده: ”اریک امانوئل اشمیت، نمایش نامه نویس، رماننویس و کارگردان در ۲۸
مارس ۱۹۶۰ در فرانسه به دنیا آمد. از نوجوانی به دنیای تئاتر علاقهمند شد و نوشتن
را آغاز کرد. در سال ۱۹۸۷ در مقطع دکترا فارغالتحصیل و سپس به تدریس در دانشگاه
ونوشتن نمایشنامه مشغول شد.
طی سالهای ۱۹۹۰ نمایشنامههای اشمیت موفقیت های بسیاری را کسب کردند؛ به طوریکه
در بسیاری از کشورها توسط افراد سرشناس به روی صحنه رفتند و جوایز متعددی را
دریافت کردند و به زبان های مختلف دنیا ترجمه و منتشر شدند.
اشمیت جوایز بیشماری چون جایزهی بزرگ تئاتر برای مجموعه ی آثارش از آکادمی فرانسز
در سال ۲۰۰۰، جایزهی بزرگ تماشاگران از لایپزیگ در سال ۲۰۰۴، جایزهی آکادمی
بالزاک در سال ۱۹۹۸، جایزهی تئاتر شهر (کلن، آلمان) و... را دریافت کرده است.“6
داستان با ورود ژولین پورتال به یک مهمانسرا شروع میشود؛ در ابتدا ما هم مثل او
مطمئن نیستیم آنجا چه جور جاییست، سردرگمی و آشفتگیاش خیلی زود به ما سرایت
میکند تا اینکه با راجاپور غیبآموز، رئیس دلبک و ماری، روبهرو میشود؛ مسافرانی
که خودشان در لحظهی ورود حس و حال ژولین را داشتند و برای اینکه به او بفهمانند
کجاست، تعریف میکنند که اصلا چهطور از این مهمانسرا سر درآورده اند . کم کم ما
سوار بر مکالمههای بین شخصیتها میشویم که هر کدام دغدغههای انسانی را بازگو
میکند که خودش را از هر زمان دیگر نزدیکتر به مرگ حس میکند؛ ما با ژولین، ماری،
رئیس، غیبآموز در برابر زندگی و مرگ درد مشترک داریم و اشمیت با مهربانی راهحلی
را که از نظرش کارساز است مخلوط شده با چاشنی امید پیش رویمان میگذارد. ارتباطی که
مخاطب با نقشها برقرار میکند مدیون شخصیتپردازی قوی نویسنده است پس جا دارد برای
معرفی بهتر این اثر به بررسی شخصیتها بپردازیم.
ژولین: جزء آن دستهای نیست که زندگی را موهبت یا هدیه بداند؛ از دید او مرگ
پایانِ بودن است با خاکستر شدن مساوی است و بیرحمانه این امید را از ماری میگیرد
که دوست دارد بعد از مرگ باغی انتظارش را بکشد، دیدگاه تیرهی ذهن ژولین دست از سر
قلبش هم برنداشته او در طول زندگیاش نتوانسته عشق را پیدا کند آیا عشق میتوانسته
بر این تاریکی غلبه کند؟ مسلما؛ حتی در چند قدمی مرگ هم عشق میتواند دید ژولین را
به زندگی عوض کند، بعد از تجربهی عشق، معشوق میل به وجود داشتن را در او بیدار
میکند، ژولین دیگر باور ندارد که معشوقش و حس مشترکشان حاصل برخورد تصادفی
مولکولها باشد.
ماری: خدمتکار است و انگار از روز ازل این را در پیشانیاش نوشته
بودند و همین موضوع عدالت و اختیاری که آنقدر وعدهاش را به ما داده بودند زیر
سوال میبرد. او خودش را با کسانی که موقعیت اجتماعی بالاتر دارند برابر نمیداند
به نظرش اگر درس خوانده بود و فیلسوف شده بود بهتر فکر میکرد و روبهرو شدن با مرگ
برایش آسانتر بود! در صورتی که به خوبی متوجه میشویم که دل مشغولیهای ماری و
درماندگی که برایش به دنبال داشته بیشباهت نیست به دغدغهی کسانی که ناخودآگاهِ ما
آنها را بالاتر از ماری میداند.
غیبآموز: حتی اسمش هم سوأل برانگیز است و مخاطب را تا نزدیک به پایان
کنجکاو نگه میدارد، اصلا نباید لذت کندوکاو این شخصیت را از خواننده گرفت. مطمئنا
بین تمام دیالوگهای ناب، آخر حرفهای غیبآموز است که شما را به چند بار خواندن
متن مشتاق میکند. راجاپور بیپروا طعنه میزند به کسانی که خود را در بند زندگی
مادی کردهاند، آن ها که زیادی برای خودشان ارزش قائلاند... زندگی او را از یک
بازرگان تبدیل به فالگیر کرده چون اگر جادو و جنبل به کسی آرامش بدهد، راجاپور این
آرامش را از او دریغ نمیکند. پیچ و خمهای زندگی به او فهمانده است حتی باورهای
منفی به اندازهی شک کمر انسان را نمیشکند و ما نیاز به کسی داریم که در برابر راه
تاریک پیش رویمان به ما بگوید چه اتفاقی خواهد افتاد .
لورا: از وسط نمایش لورا هم پایش به مهمانسرا باز میشود کسی که امید را با
خود به ارمغان آورده و و شاد زیستن را انتخاب کرده است با وجود تمام مشکلاتی که از
زمان تولدش همراه او بودند، با بررسی شخصیتش، آزادی معنای دیگری پیدا میکند و
سوالی که مطرح میشود این است که ما چهقدر در برابر آزادیای که داریم مسئولیم؟!
دکتر سین: تا الان حرفی از او به میان نیاوردم چون فقط خود دکتر سین
میتواند خودش را معرفی کند و تنها با خواندن نمایشنامه میشود از کار این دکتر سر
درآورد.
1-Fools by Neil Simon
2- منطقه برادوِی به پایتخت تئاتر جهان نیز شهرت یافتهاست. این سالنها از خیابان
چهل دوم تا پنجاهم نیویورک را شامل میشود (ویکی پدیا).
3-منبع سایت نشر نی
4-Kulyenchikov
5- Between worlds by Eric Emmanuel Schmitt
6- سایت نشر نی
|