نشریه پرواز شماره 54 آذر 98
نویسنده: مهدی یزدانی خرم
نشر چشمه
چاپ هشتم تیر 1398
«لب بخشی از تنِ آدمیزاد است که چندان به چشم نمیآید مگر موقع گناه یا
ثواب و زنی که لبانش ریخته باشد، و مویی نداشته باشد چندان به سرش، و از یک
دریچهی تاریک بیرون بیاید، هولساز است و تلخ. سیاوش نور انداخت به صورتِ
زن. ترکهای عمیق عملاً لبانش را سوراخ کرده بود، لب ریخته بود از روی دهان
انگار و تکههایی باقی مانده بود بلاتکلیف. سیاوش گفت: «هوا کم بوده» و
مسعود را از بهت در آورد.1»
کتاب «خون خورده» نیز مانند دو کتاب قبلی مهدی یزدانی خـرم2 عـلاوه بر
آنکه راوی داسـتـانی اصـلیست، پُر است از خُرده روایتها و افراد بسیاری
که سرنوشت یا بخشی از داستان زندگیشان روایت میشود.
کتاب در خِلال روایت داستان زندگی پنج برادری که قبرهای بیجسدشان3 در بهشت
زهرا کنار هم آرام گرفته، بخشهایی تکاندهنده از تاریخ معاصر ایران و در
بخشهایی خاورمیانه را هم مرور میکند و حتی برای مشخص کردن صاحبِ تنِ روح
خبیث خالـدار4 تا زمان جنـگهای صـلیبی و صـلاحالدین ایوبی به عقب باز
میگردد. یکی از جذابیتهای کتاب هم، همین تکثّر شخصیتها و وقایع آن است
که با نثر و زبان قابل تحسین یزدانی خرم خواننده را با تک تک وقایع و
شخصیتها همراه میکند.
«خون خورده» در بخش بخش خود حاوی غم بزرگی ست از بیجان شدنها و ناکامیها
و نامـرادیها، درست مثل تراژدی تاریخ معاصر ایران. پس باید شهامت روبهرو
شدن و خواندنش را داشت و در آن غرق شد.
شخصاً توصیه میکنم هیچ کدام از آثار یزدانی خرم -حتی مقالات و پستهای
صفحات اجتماعیاش- را از دسـت ندهید. از نظـر من او از مصـداقهای
روشنفکری و همچنین دانش و استعداد در ادبیات معاصر ایران است.
1- «خون خورده»، صفحه 99
2- «من منچستر یونایتد را دوست دارم» و «سرخِ سفید»
3– به جز آخرین برادر
4- که در سه کتاب اخیر همراه با روح شاعر آزادیخواه ناظر اتفاقات مختلف
کتاب هستند.
|