|
|
جیران گاهان
رمان
«زیر آفتاب خوشخیال عصر» اولین رمان نویسندهی جوانی به نام جیران گاهان است که به
روایت دختری از خانودهای کلیمی میپردازد و به شیوهی غیرخطی و جریان سیالذهن
رابطهی عاطفی او با جوانی غیریهودی را شرح میدهد. وارد شدن به حوزهای که از
دیدگاه جوامع اقلیت تابو تلقی میشود و همواره با اضطراب و نگرانی همراه بوده است.
اگر چه نویسنده برای روایت این داستان از شیوهی جریان سیال ذهن استفاده کرده، اما
خوشبختانه پیچیدگیهای به کار رفته در آن به حدی نیست که خوانندهی معمولی را دچار
آشفتگی کند و پیگیری سیر حوادث را دشوار سازد. نثر نویسنده پختگی لازم را ندارد و
نویسندهی جوان هنوز زبان خاص خود را نیز نیافته است و دچار وضعیتی است که اکثر
نویسندگان جوان به آن مبتلایند در این وضعیت نویسنده با به هم ریختن ارکان سنتی
جمله، عوض کردن محل نهاد و گزاره، عدم تطبیق فعل و فاعل و استفاده از اصطلاحات زبان
آرگو در جملهای که کاملاً به زبان معیار بیان شده به دنبال طراحی زبان ویژهی خود
است. استفاده از لغاتی مانند «ژولیده پولیده»، «ویز و ویز»، «آبباچی»، «قهقههی
شکستنی» و به کار بردن افعال نه چندان مرتبط مانند «غلتاندن برای صورت» و استفادهی
زیاد از وجه وصفی افعال، عارضهای است که آثار نویسندگان جوان را تسخیر کرده است و
نویسندگان جوان میپندارند با عدم رعایت قواعد زبان معیار میتوانند زبان ویژهی
خود را مطرح کنند. اما اشکالاتی از این دست برای اولین رمان یک نویسندهی جوان عیب
بزرگی محسوب نمیشود. شاید استفاده از یک ویراستار توانمند به راحتی بتواند این
مشکل را برطرف کند. تأکید خاص ما در این مطلب بیشتر بر جنبههایی از داستان است که
با هویت ایرانیان کلیمی ارتباط دارد. اگر چه آگاهی قابل قبول نویسنده از واژههای
تخصصی هنر و موسیقی، کمک زیادی به بیان مطلب کرده است اما عدم شناخت دقیق نویسنده
از فرهنگ و سنتهای ایرانیان کلیمی روایت داستانی را که حول محور یک جوان کلیمی و
در یک خانوادهی ایرانی کلیمی رخ میدهد را تا حدی غیرقابل باور کرده است. پرداختن
نقشی منفی، مستبد و خودرأی از مادر خانواده بهنحوی که حتی پدر خانواده نیز مرعوب
او است با واقعیات جامعهی ایرانیان کلیمی سازگاری ندارد. از سوی دیگر قرار گرفتن
«ماست» در سفرهی خانوادهی کلیمی برای ناهار و در کنار غذاهای دیگر نشانهای از
عدم شناخت دقیق سنتهای خانوادهی محور داستان از سوی نویسنده است. بهکار بردن
واژهی «موعد فطیر» در ذهن راوی داستان نشانهی دیگری از این عدم آشنایی است. از
سوی دیگر گذاشتنن ماهی زنده سر سفرهی پسح جزو رسوم جامعهی ایرانیان کلیمی نیست.
اما قابل تقدیرترین جنبه در این رمان عدم ارائهی چهرهی سیاه یا سفید از تمامی
شخصیتهای داستان است. ترسیم چهرهی خانوادهی کلیمی به صورتی تقریباً واقعی و
انسانی صورت گرفته و هیچکدام از آنان یکسره خوب یا یکسره بد نیستند و مانند تمام
شخصیتهای داستان جنبههای مثبت و منفی دارند. حتی اشارهای که به پیشداوریهای
پدر و مادر شهریار در رابطه با کلیمیان میشود نیز به شکلی باورپذیر مطرح شده است.
اما از ظرایف قابل احترام این رمان شرح غیرمستقیم مشکلات حاصل از عدم تجانس فرهنگی
در بین خانوادههای شهریار و مونا است. عدم پذیرش کامل مونا از سوی خانوادهی
شهریار و برودت تدریجی گرمای رابطهی عاطفی بین این دو به نحو باورپذیری روایت
میشود گویی که پایان داستان به علت این عدم تجانس فرهنگی و پیشداوریهای ذهنی
بهویژه از سوی خانوادهی شهریار از پیش رقم خورده تا آنجا که مونا در ذهنیت خود
احساس اشتباه میکند و ناچار میشود که وضعیت موجود (کاهش تدریجی شدت علاقه) را
بپذیرد. در جریان داستان اگر چه در آغاز شهریار تلاش خود را برای شناخت بهتر فرهنگ
همسرش به کار میگیرد منتهی رفته رفته این تمایل به شناخت کاهش مییابد و بهتدریج
جای خود را به رفتاری آمرانه و مردسالار میدهد و در این بین زنده شدن نوستالژی
«حلق» از باورپذیرترین بخشهای داستان است. همانطور که پیچیدگیهای خاص رابطهی
مونا با خانوادهاش و خانواده شهریار پس از ازدواج با شهریار به زیبایی روایت شده
است. |
|