|
|
کتایون افجه ای در سالهاي سياه جنگ دوم بين الملل، يورش خونخواران نازي به هر ناحيه، با مقاومتي دليرانه از سوي وطن دوستان آن سرزمينها مواجه ميشد و هنگامي كه اين وظيفه از توان نيروهاي نظامي خارج بود، صرفاً تشكيل نيروهاي مردمي و انجام عمليات مسلحانه زير زميني قادر بود شهري را از سقوط نهايي برهاند. استراتژي عمليات «جنگ و گريز فرسايشي» عليه متجاوزين كه مردم عادي در ارائه آن نقش مهمي بر عهده داشتند، به «عمليات پارتيزاني» مشهور شد. در اين ميان، يهوديان هر ناحيه نيز در تشكيل واحدهاي جنگندة پارتيزاني و دفاع از سرزمين خود، نقشي بسزا داشتند. از جمله دستجات پارتيزاني يهود ميتوان به پارتيزانهاي گتوي ورشو اشاره داشت كه در ژوئية 1942 متشكل شدند و قيام عليه ژنرالِ «اس اس»، «يورگن استوپ» (مسئول انهدام گتو) را در ژانوية 1943 پي ريزي نمودند. اين گروه از يهوديان مبارز كه اكثريت آنها را جوانان تشكيل ميدادند و به مشهور بودند، از گروههاي كوچكتر پارتيزاني تشكيل ميشدند، از جمله: هحالوتص (پيشاهنگان)، هشومر هصاعير (نگهبانان جوان)، پوعله صيون(كارگران يهود)، صعيره صيون (جوانان يهود) و . . . واحدهاي پارتيزاني ديگري نيز با نام مستعار ZZW به عضوگيري از ميان جوانان و حتي نوجوانان 14 تا 15 ساله ميپرداخت و فرماندهي تمامي اين نيروها را «مردخاي انيلويچ» بر عهده داشت. گروههاي پارتيزان يهود، عامل اصلي مقاومت دليرانه و مشهورِ چندين ماهة گتوي ورشو بودند، و يك هفته پيش از سقوط گتو نيز دو نفر از پارتيزانها، 80 تن از اسراي گتو را از طريق يك كانال مخفي زيرزميني فراري دادند. . . (1) يكي ديگر از گروههاي پارتيزاني يهودي، در گتوي «ويلنا» تشكيل شد. اين شهر كه در سال 1942 مورد تعرض قرار گرفت، مركز جمهوري استوني بود و در آن هنگام 66 درصد ساكنين آن يهودي بودند. «هيرش گليك» از شاعران جوان يهودي، عضو «نهضت نگهبانان جوانان» و «سازمان متحد پارتيزانهاي گتوي ويلنا» بود. در آگوست 1943 كه گتوي ويلنا نابود شد، «گليك» را همراه با ديگر يهوديان به اردوگاه «گولد فيلد» (در استوني) فرستادند. در تابستان 1944 ، وي به همراه عدهاي ديگر از دوستان جوانش از آن اردوگاه گريختند و به جنگلي در حوالي استوني پناه بردند و از آن پس هيچ اثري از او به دست نيامده است. يكي از اشعار معروف «هيرش گليك» كه به جزيي جدايي ناپذير از فرهنگ جنگ جهاني و فرهنگ فولكلور مبارزين تبديل شد، سرودي بودكه به «سرود پارتيزانهاي يهودي» مشهور گرديد. احساس عميق نهفته در اين سرود، درد جانكاه سرايندة آن و همتايانش را به خوبي باز مينماياند. شاعر، پارتيزان جواني است كه در سن 22 سالگي، ناپديد شدن ابدي در دل جنگلهاي تاريك را به رنج باقي ماندن در اردوگاههاي مرگ نازي ترجيح داد. . . *** مگو هرگز كه اين ره آخرين راهست، اگر چه آسمان تيره، روشن روز ما را محو ميسازد، زماني كز برايش انتظاري اين چنين سنگين كشيدستيم، سرانجام از غبار راه ميآيد و طبل ضربههاي گامهامان مژده خواهد برد،كه: اينجاييم . . . و ما از دوردست سرزمين نخلهاي سبز تا انبوه دور سرزمينهاي سفيد از برف، در اين راهيم با غمهاي خود همراه. و آنجا، كاخرين قطرههاي خون فروغلتيد، دليريهايمان گردن ميافرازد و ديگر بار،خورشيد سحرگاهي ميافروزد ره ما را. . . و محنت بار بگذشته، زديده محو ميگردد. و گرهم نورها را اين توان نبود كه بر خيزند، سرود ما به گوش بس زمانها باز خواهد گفت از ايماني كه ما را هست. و ما، با خون نوشتيم اين سرود خويش را تا جمله برخوانند. . . ولي اين نغمة مرغي سبكسر نيست در پرواز، سرود خويش را در مشت نارنجك، ميان غرشِ تركيدن ديوارهاي سخت، ميان داغهاي شعله ور خوانديم. . . ميان داغهاي شعله ور خوانديم. . . مگو هرگز كه اين ره آخرين راهست، كه اين دم واپسين لحظه است، زماني كز برايش اينچنين سنگين كشيدستيم، سرانجام از غبار راه ميآيد، مكن ترديد طنين گامهامان چون رعد ميغرد،كه: اينجاييم. . . كه اينجاييم. . . كه اينجاييم. . . پا نويس: (1) جهت اطلاعات بيشتر در مورد "قيام گتو روشو " به مقاله اي با همين نام از آقاي «هارون يشايايي» در شمارة اول بينا مراجعه شود. - با استفاده از نشرية كانون فرهنگي كوروش، فروردين 1344. |
|