دكتر عباس همامي
تیر
86
چكيده :
بررسي تطبيقي داستان آدم(ع) پس از خلقت و داستان شجره ممنوع (يعني مباحث باب
سوم سفر پيدايش ) موضوع اين مقاله است.
مقاله حاضر به مقايسه باب سوم سفر پيدايش و ديدگاه قرآن ميپردازد و سعي در تقريب
ديدگاه دو كتاب دارد و ميكوشد تا با تأويل عباراتِ قابل تأويل (و بدون تعصب)، وجوه
اشتراك را بيابد و از وجوه افتراق ظاهري بكاهد و اصل را بر عدم تحريف بگذارد، مگر
مواردي كه امكان جمع بين دو ديدگاه وجود ندارد.
واژههاي كليدي : يهوه، آدم، حوا، مار، شيطان، ابليس، اغواء.
مقدمه:
عهد عتيق سندي را بايدها و نبايدها و نسخ باورهاي قوم يهود است كه براي بررسي آن
بايد ريشههاي فرهنگي موجود در نژاد عبري زبان- به عنوان بخشي از نژاد سامي – را
بررسي كرد و زمينههاي ايجاد و پردازش برخي اسطورهها و سير تطور داستانها را پيدا
نمود. (ر.ك: به همامي، نگاهي تطبيقي به ...، 76 و 77) تعامل مستقيم اقوام بدوي و
نيمه بدوي با مظاهر طبيعت، زمينه ايجاد داستانها و يا كاستن و افزودن به وقايع
تاريخي را فراهم ميآورد. (ر.ك به: ناس، 485 تا 490 و الياده، 102 و 103).
براي بررسي باب سوم از سفر پيدايش، ابتدا به نقل عبارت مورد نظر و سپس به نقد آن
ميپردازيم و تا حد امكان ريشههاي مباحث مطرح شده را ذكر ميكنيم.
گناه آدم و حوا؟
«و مار از همه حيوانات صحرا كه خداوند ساخته بود، هشيارتر بود» (پيدايش ، سوم، 1).
بحث اغواي آدم و حوا در تورات به مار نسبت داده ميشود و در قرآن به شيطان: فأزلهما
الشيطان (البقره، 36)، فوسوس لهما الشيطان (الاعراف، 20) و فرسوس اليه الشيطان (طه،
120). اين تفاوت را به چند شكل ميتوان در نظر گرفت.
1- تغاير كامل ميان قرآن و تورات در اين زمينه.
2- به شكل مار بودن شيطان
3- جنبه نمادين داشتن مار
اين كه چرا مار نماد شيطان باشد، خود وجوهي را ميتواند دربر داشته باشد:
الف) توتم بودن مار درميان گروهي از بدويان
ب) ترس از مار
ج) خوش خط و خال بودن بسياري از مارها و همرنگ محيط شدن و به اشكال مختلف درآمدن
آنها.
«به زن گفت: آيا خدا حقيقتاً گفته است كه از همه درختان باغ نخوريد؟ زن به مار گفت:
از ميوه درختان باغ ميخوريم، لكن از ميوه درختي كه در وسط باغ است، خدا گفت: از آن
مخوريد و آن را لمس مكنيد، مبادا بميريد، مار به زن گفت: هر آينه نخواهيد مرد، بلكه
خدا ميداند، در روزي كه از آن بخوريد، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نيك و
بد خواهيد بود». (پيدايش، سوم، 1 تا 5)
در مقايسه اين بخش با قرآن نكات زير روشن ميشود:
1- در قرآن اشاره به نزديك شدن است: ولا تقربا هذه الشجره (البقره، 35 و الاعراف،
19)، ولي در تورات بحث نزديك شدن نيست و درخت در وسط باغ توصيف ميشود. اين را
ميتوان چنين توجيه كرد كه آدم و حوا در وسط باغ ساكن بودهاند.
2- استدلال خداوند بر عدم جواز خوردن از درخت، ظاهراً ناموجه است، يعني خود
ميگويد: «از درخت معرفت نيك و بد زنهار نخوري، زيرا روزي كه از آن خوردي، هر آينه
خواهي مرد» (پيدايش، دوم، 17) يعني در ظاهر هيچ ارتباطي ميان مردن و خوردن از درخت
نيك و بد نيست. اين مسأله را ميتوان بدينگونه توجيه كرد كه مردن در اينجا جنبه
نمادين دارد و اشاره به نوعي حيات جديد (يعني حيات يا تكليف) است و تعبير قرآن:
«فتكونا من الظالمين» (البقره، 354 و الاعراف،20)، شايد اشاره بدين معني باشد كه از
مرحله بيتكليفي و آسايش ناشي از بيتكليفي به سختي تكليف گذر خواهيد كرد.
3- در تورات از ابتدا بحث نهي از خوردن است و در قرآن بحث اوليه نهي از نزديك شدن
كه با قرينه بعدي (فاكلامنها: طه، 121) قابل جمع ميشود.
4- در قرآن نهي متوجه آدم و حوا بوده (ولاتقربا)، ولي در تورات نهي پيش از خلقت حوا
است (پيدايش، دوم، 17). اين مغايرت را ميتوان با تأمل در آيه إو عصي آدم ربه فغوي»
(طه، 121) حل كرد كه عصيان را به آدم (ع) نسبت ميدهد. يعني نهي بالذات متوجه آدم
(ع) است و بالعرض حوا نيز نهي ميشود.
5- هشيارتر بودن مار از همه حيوانات صحرا (پيدايش، سوم، 1)، دانشافزا بودن درخت از
ديد حوا (پيدايش، سوم، 6) و نتيجهاي كه خوردن درخت در پي داشت (فبدت لهما سواتهما»
(طه، 121)، «بدت لهما سواتهما» (الاعراف، 20) و «آن گاه چشمان هر دو ايشان باز شد و
فهميدند كه عريانند» (پيدايش، سوم،7)، همه موارد ذكر شده، احتمال نمادين بودن بحث
درخت و اشاره آن به پذيرش تكحليف را تقويت ميكند.
«پس از ميوهاش گرفته، بخورد و به شوهر خود نيز داد و او خورد» (همان،6). در قرآن
وسوسه شيطان يا به هر دو (آدم و حوا) است «فوسوس لهما الشيطان» (الاعراف، 20) و يا
به آدم (ع) بوده: «فوسوس اليه الشيطان» (طه، 120). در اين جا ميتوان سه احتمال فرض
كرد:
الف) مغاير بودن قرآن با تورات
ب) ايجازگويي قرآن و حذف بخشي از داستان
ج) اتصاف حوا به صفت شيطنت در هنگام خوراندن ميوه درخت به شوهر خود (در تعبير
تورات) و به كارگيري همين صفت براي حوا در قرآن.
كه احتمال دوم صحيح به نظر ميرسد.
«پس برگهاي انجير به هم دوخته، سترها براي خويشتن ساختند» (پيدايش، سوم، 7).
در قرآن سخني از نوع برگ درخت، درميان نيست. نيز بحثي از به هم دوختن برگها مطرح
نميشود و ظاهر آيه دلالت بر استفاده سريع از برگ درخت (و بدون دوختن آنها به هم)
دارد: «وطفقا يخصفان عليهما من ورق الجنه» (الاعراف، 22 و طه، 121).
« و آواز خداوند خدا را شنيدند كه در هنگام وزيدن نسيم نهار در باغ ميخراميد و آدم
و زنش خويشتن را از حضور خداوند خدا در ميان درختان باغ پنهان كردند. و خداوند خدا
آدم را ندا در داد و گفت: كجا هستي؟» (پيدايش، سوم، 8 و 9).
در قرآن سخني از خراميدن خدا در باغ و پنهان شدن آدم و حوا نيست و نگاه كلي قرآن با
اين گونه تعابير سازگاري ندارد: «و ما يعزب عن ربك» (يونس،61) و «لايعزب عنه»
(سبأ،3). البته عبارت سفر پيدايش را نيز ميتوان تأويل كرد كه تأويل آن، چندان قابل
پذيرش نيست. اما اصل ندا رساندن به گوش آدم و حوا در قرآن مورد صراحت است كه:
«وناديهما ربهما الم انهكما عن تلكما الشجره و اقل لكما ان الشيطان لكما عدومبين»
(الاعراف، 22). بدون آن كه كيفيت ندا رساني ذكر شده باشد.
«گفت: چون آوازت را شنيدم، ترسان گشتم، زيرا كه عريانم. گفت: كه ترا آگاهانيد كه
عرياني؟ آيا از آن درختي كه تو را قدغن كردم كه از آن نخوري، خوردي؟» (پيدايش، سوم،
10 و 11).
در اين عبارت ، چند نكته وجود دارد:
1- خداوند از محل اختفاي آدم (ع) و نيز از عمل خوردن ميوه درخت آگاه نيست. اين
مسأله را ميتوان چنين درنظر گرفت كه استفهام حقيقي نبوده و از نوع توبيخي است و
گرنه بايد خداوند را موجودي با علمي بسيار محدود درنظر گرفت.
2- ترس آدم (ع) از نافرماني (خوردن ميوه درخت) نيست، بلكه به سبب عرياني است. از
اين مطلب ميتوان چنين نتيجه گرفت كه از ديد آدم(ع)، نهي خداوند ارشادي بوده است نه
مولوي، نيز برميآيد كه ظاهراً عرياني ظاهري نبوده و گرنه عريان بودن آدم (ع) مورد
نهي نبوده كه آدم (ع) از آن ناراحت باشد و حيوانات نيز كه لباس نداشتهاند تا سبب
احساس كمبود يا گناه براي آدم (ع) باشند.
3- «آدم گفت: اين زني كه قرين من ساختي، وي از ميوه درخت به من داد كه خوردم. پس
خداوند خدا به زن گفت: اين چه كار است كه كردي؟ زن گفت: مار مرا اغوا نمود كه
خوردم» (پيدايش، سوم، 12 و 13).
نكته بسيار قابل توجه اين كه ديدگاه تورات، نگاه سلب تكليف و بيگناه دانست خود
بوده، در حلي كه نگاه قرآن، پذيرش مسئوليت عمل و اعتذار است: «قالا ربنا ظلمنا
انفسنا و ان لم نغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين» (الاعراف، 23).
توبه و بخشش يا كيفر؟
نگاه تورات با بيان قرآن در زمينه مسائل پس از خوردن ميوه درخت
متفاوت است:
1- قرآن آدم (ع) و حوا را كاملاً متنبه ميداند: «قالا ربنا ظلمنا» در حالي كه از
تنبه آدم و حوا در سفر پيدايش خبري نيست.
2- قرآن راه توبه را براي آدم (ع) باز ميشمرد: «فتلقي ادم من ربه كلمات فتاب عليه»
(البقره،37) و او را برگزيده خدا و داراي فرصت جديد ميداند: «ثم اجتبيه ربه فتاب
عليه و هدي» (طه، 122)، در حالي كه از اين مسأله در تورات سخني نيست.
لعنت، هبوط و عداوت
«پس خداوند خدا به مار گفت: چون كه اين كار كردي، از جميع بهايم و از همه حيوانات
صحرا ملعونتر هستي. بر شكمت راه خواهي رفت و تمام ايام عمرت خاك خواهي خورد، و
عداوت در ميان تو و زن و در ميان ذريت تو ذريت وي ميگذارم. او سر تو را خواهد
كوبيد و تو پاشنه وي را خواهي كوبيد» (پيدايش، سوم، 14 و 15).
بحث لعنت در قرآن نيز خطاب به ابليس مطرح ميشود: «و ان عليك اللعنه الي يوما
الدين» (الحجر،35) و «ان عليك لعنتي الي يوم الدين» (ص،78). با اين تفاوت كه در
قرآن بحث لعنت ابليس پيش از بحث از اغواء و مربوط به نافرماني وي از سجده بر آدم
است، ولي در تورات بحثي از سجده كردن يا نكردن در ميان نيست و لعنت شدن مار، به سبب
اغواء حوا است.
نكته قابل توجه اين كه اگر داستان خوردن از شجره را نمادين بدانيم، تناسبي ميان بحث
از لعنت مار و هشيارتر بودن آن حاصل ميشود و گرنه هشيار بودن مار و راهنمايي حوا
توسط وي- در حالي كه خداوند مار را از دادن آگاهي به حوا منع نكرده بود- مستوجب
كيفر نيست.
بحث از دشمني ميان مار و زن و نيز ذريه مار با ذريه زن در قرآن بدين شكل مطرح
نميشود، بلكه به شكل اجمالي و در كنار بحث هبوط ميآيد: «قال اهبطامنها جميعاً
بعضكم لبعض عدو» (طه، ،123) كه هبوط آدم (ع) و حوا است و «وقلنا اهبطوا بعضكم لبعض
عدو» (البقره، 36) و «قلنا اهبطوا منها جميعاً» (البقره، 38) كه هبوط بيش از دو نفر
را مطرح ميكند و ميتواند قابل جمع باشد كه در آيه «قال فاهبط منها» (الاعراف، 13)
به ابليس امر به هبوط ميشود و در ادامه همين سوره، هبوط جمع مطرح گرديده است: «قال
اهبطوا بعضكم لبعض عدو» (الاعراف، 24). صاحب الميزان نيز ظاهر سياق را خطاب به آدم
(ع)، همسر وي و ابليس ميداند. (طباطبايي، 1/132).
به هر حال عداوت شيطان با آدم و حوا (هر دو) و به عنوان دشمني آشكار در قرآن مطرح
ميشود: «ان الشيطان لكما عدومبين» (الاعراف، 22) اما اين سؤال باقي ميماند كه چرا
سفر پيدايش دشمني را ميان مار و حوا – نه آدم (ع) – ميداند. در پاسخ ميتوان اين
احتمالات را مطرح نمود:
1- اغواي آدم(ع) نيز به واسطه حوا دانسته شده است، لذا گناه آدم (ع) نيز برعهده حوا
خواهد بود، پس دشمني ميان حوا و مار بايد بيشتر باشد.
2- براي تمام فرزندان انسان، مادر وجود دارد، ولي عيسي (ع) پدري ندارد. به همين
دليل در مكاشفات يوحنا نيز در بحث ضد مسيح، سخن از مادري است كه مورد حمله اژدها
واقع ميشود (باب دوازدهم).
سؤال ديگر اين كه در قرآن اغواي ابليس با بحث «وقال مانهيكما ربكما عن هذه الشجره
الا أن تكونا ملكين أو تكونا من الخالدين» مطرح ميشودد و جاي سؤال دارد: آدم كه
مسجود ملائكه بوده است، چگونه با انگيزه ملك شدن به نافرماني ميپردازد؟
نيز سؤال است كه اگر از ابتدا قرار نبوده كه آدم (ع) زندگي خارج از بهشت را- حال
اين بهشت به هر مفهومي كه باشد- تجربه كند، بحث از «يوم يبعثون» بيمعني است و حال
آن كه ابليس از خدا مهلت ميخواهد و خدا نيز ميپذيرد: «قال رب فأنظرني الي يوم
يبعثون قال انك من المنظرين» (الاعراف، 14 و 15) «قال رب فأنظرني الي يوم يبعثون
قال فانك من امنظرين الي يوم الوقت المعلوم» (الحجر، 36 تا 38 و ص /79 تا 81).
همچنين اين پرسش مطرح است: چرا ابليس كه هم خالقيت خدا را قبول دارد: «خلقتني من
نار و خلقته من طين» (ص،76) و هم ربوبيت و معاد را – طبق آيات ذكر شده – پذيرفته
است، اين چنين طرد ميشود؟ شايد سر آن را در تكبر بايد يافت: «استكبرت أم كنت من
العالين (ص،75) و «قال فاهبط منها فما يكون لك أن تتكبر فيها» (الاعراف، 13). شايد
نيز بايد به نوعي جبر روي آورد كه:
كافر و مسلم همه در رحمتش
ريزهخوار خوان قدر نعمتش
اربهشت است و جهنم خلق او
در عذالبش رحمتي بر خلق او
(همامي، مس عشق،37)
يعني شايد كه بايد جواب را در تعرفالاشياء بأضدادها دانست :
جام مي وخون دل، هر يك به كسي دادند
در دائره قسمت، اوضاع چنين باشد
حافظ
«و به زن گفت: الم و حمل تو را بسيار افزون گردانم. با الم فرزندان خواهي زاييد و
اشتياق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو حكمراني خواهد كرد» (پيدايش، سوم، 16).
بحث الم و حمل را ميتوان با «حملته امه كرهاً و وضعته كرهاً» (الاحقاف، 15) تطبيق
كرد. البته شايد در اصل تورات الم حمل (يعني به شكل تركيب اضافي) بوده كه در
نسخهبرداريها تغيير يافته باشد.
بحث حكمراني شوهر بر زن را نيز بايد با «الرجال قوامون علي النساء» (النساء، 34)
مقارنه كرد.
«و به آدم گفت: چون كه سخن زوجهات را شنيدي و از آن درخت خوردي كه امر فرموده،
گفتم از آن نخوري، پس به سبب تو زمين ملعون شد و تمام ايام عمرت از آن با رنج خواهي
خورد. خار و خس نيز برايت خواهد رويانيد و سبزههاي صحرا را خواهي خورد، و به عرق
پيشانيات نان خواهي خورد تا حيني كه به خاك راجع گردي كه از آن گرفته شدي. زيرا كه
تو خاك هستي و به خاك خواهي برگشت» (پيدايش، سوم، 17 تا 19).
در اين بخش، نكات زير قابل توجه است.
1- لعنت زمين
2- بحث رنج تمام عمر را ميتوان با «لقد خلقنا الانسان في كبد» (البلد، 4)، انك
كادح الي ربك كدحاً» (الانشقاق، 6) از جهاتي و «و لكم في الارض مستقر و متاع الي
حين» (البقره، 36 و الاعراف، 24) از جهات ديگر مقارنه كرد.
3- تعبير «تو خاك هستي و به خاك خواهي برگشت» نيز با «منها خلقنا كن و فيها نعيدكم
و منها نخرجكم تاره أخري» (طه، 55) همساني قابل توجهي دارد.
«و آدم زن خود را حوا نام نهاد، زيرا كه او مادر جميع زندگان است» (پيدايش، سوم،
20).
قرآن نيز بدون تصريح به نام آدم و حوا، پدر و مادر مردم را يكي ميداند: «يا ايها
الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس احده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالاً
كثيراً و نساءً» (النساء، 1)
در برخي از روايات نيز آمده كه معني حواء اين است كه از حي (زنده) يعني آدم (ع)
آفريده شده است. (طريحي، 1/603).
«و خداوند خدا رختها براي آدم و زنش از پوست بساخت و ايشان را پوشانيد» (پيدايش،
سوم، 21).
بحث لباس در قرآن نيز مطرح شده است: «يا بني ادم قدانزلنا عليكم لباساً يواري 94
سواتكم و ريشاً .... يا بني ادم لايفتننكم الشيطان كما أخرج ابويكم من الجنه ينزع
عنهما لباسهما ليريمهما سواتهما» (الاعراف، 26 و 27) .
اما سؤال مهم اين است كه اگر تعبير تورات و قرآن نمادين (و مجازي) نباشد، عبارت
«ينزع عنهما لباسهما ليريهما سواتهما» به چه معني است؟ يعني چه ارتباطي ميان خوردن
از شجره با برهنه شدن وجود دارد؟ چنانچه درخت را مطابق تعبير تورات (پيدايش، دوم،
17 و سوم، 5 و 22) درخت معرفت بدانيم و يا اين كه آن را تكليف و عقل ديني محسوب
كنيم و امانت الهي به حساب آوريم (ر.ك به : همامي، نگاهي تطبيقي، 83)، مسأله به
راحتي قابل توجيه است وگرنه بايد به دنبال توجيهي منطقي بود.
« و خداوند خدا گفت: همانا انسان مثل يكي از ما شده است، كه عارف نيك و بد گرديده،
اينك مبادا دست خود را دراز كند و از درخت حيات نيز گرفته، بخورد و تا به ابد زنده
ماند» (پيدايش، سوم، 22).
در قرآن بحث درخت حيات به شكل تورات مطرح نيست ولي در وسوسه شيطان، تعبير درخت
جاودانگي آمده است: «فوسوس اليه الشيطان قال يا آدم هل ادلك علي شجره الخلد و ملك
لايبلي» (طه، 120).
در اين زمينه ، توجه به دو نكته لازم است:
1- در قرآن، بحث از خوردن از درخت است نه ميوه آن: «فأكلامنها» (طه، 121)، برخلاف
تورات كه تعبير ميوه را مطرح ميكند: «پس از ميوهاش گرفته، بخورد و به شوهر خود
نيز داد» (پيدايش، سوم، 6) و «ثمر درخت دانش نيك و بد ميوه ممنوعهاي بود كه به محض
خوردن از آن آدم ابوالبشر دانش مهلك و مرگآوري از براي خود افزوده، در گناه گم
گشته، عذاب فوري از يراي خود تأسيس نمود. پيد 9:2 و 17. قصد از درخت حيات از اين دو
مطلب بيرون نيست: يعني يا قصد از ايقان و يا قصد از حياتبخشي است و مهر تقديس و
خوشنودي و سعادت ابدي در صورت معصيت نكردن آدم ابوالبشر. مكا 2:22» (هاكس، 376 و
377).
آنچه در اين عبارت مشاهده ميشود نوعي توجيه براي عبارت خداوند خداست «اما از درخت
معرفت نيك و بد زنهار نخوردي، زيرا روزي كه از آن خوردي، زيرا روزي كه از آن خوردي،
هر آينه خواهي مرد» (پيدايش، دوم، 17) يعني سعي شده تا رابطهاي منطقي ميان خوردن
از درخت معرفت با مردن برقرار شود.
2- منظور از «ما» در تعبير تورات «انسان مثل يكي از ما شده است»، مشخص نيست. آيا به
نوعي شرك اشاره دارد؟ و يا اين كه منظور موجودات غيرمادي است.
«پس خداوند خدا، او را از باغ عدن بيرون كرد تا كار زميني را كه از آن گرفته شده
بود، بكند. پس آدم را بيرون كرد و به طرف شرقي باغ عدن، كروبيان را مسكن داد و
شمشير آتشباري را كه به هر سو گردش ميكرد تا طريق درخت حسات را محافظت كند»
(پيدايش، سوم، 23 و 24).
اين كه تعبير باغ عدن اضافي ملكي است (يعني باغ متعلق به عدن) و يا تعبير توضيحي
است (باغ موسوم به ع دن) جاي بحث دارد.
«اين اشاره به عدن است كه چشم هيچ مخلوقي تاكنون بر آن نيفتاده است. شايد بگوييد:
اگر چنين است، پس آدم ابوالبشر كجا زندگي ميكرد؟ او در باغي ميزيست كه آن باغ
همان عدن است. از اين جهت تورات ميگويد: نهري از عدن بيرون ميآمد تا باغ را
آبياري كند (سفر پيدايش، 2/10) . از اين آيه چنين استنباط ميگردد كه باغ جايي ديگر
است و عدن مكاني ديگر. (براخوت، 34 ب)» (كهن، 387). از عبارت تلمود برميآيد كه
بايد اضافه را ملكي دانست و باغ را غير از خود عدن دانست.
از سوي ديگر عبارت نقل شده در گنجينهاي از تلمود: «اي خداوند، به غير از تو چشمي
نديده است، آنچه را كه (خداوند) براي كسي كه منتظر اوست، انجام خواهد داد. (اشياء،
4:64)» (كهن، همانجا) با عبارت ترجمه كتاب مقدس ناسازگار است. در ترجمه كتاب مقدس
آمده است: «زيرا كه از ايام قديم نشنيدند و استماع ننمودند و چشم خدايي را غير از
تو كه براي منتظران خويش بپردازد، نديد» اشعياء، شصت و چهارم، 4).
اگر عبارت گنجينهاي از تلمود را بپذيريم، ميتوان آن را با آيه «فلاتعلم نفس ما
اخفي لهم من قره اعين جزاء بماكانوا يعملون» (السجده، 17) نزديك دانست.
نيز «عبارت شمشمير آتشباري را كه به هر سو گردش ميكرد تا طريق درخت حيات را محافظت
كند» با آيات 33 تا 35 سوره الرحمن از جهاتي نزديكي دارد: «يا لاتنفذون اا بسلطان
فبأي الاءربكما تكذبان يرس عليكم شواظ من نار و نحاس فلاتنتصران».
پيشنهاد جهت مطالعه بيشتر
1- بررسي مبحث مار قديمي در مكاشفات يوحنا به خصوص باب دوازده.
2- بررسي واژههايي چون عزازيل (هاكس، 609) و سمائل (كهن، 75 تا 79).
3- مطالعه پيشينه نمادين مار در اقوام مختلف به خصوص نژاد سامي. به عنوان نمونه چرا
عصاي موسي به شكل مار (يا اژدها) در ميآيد نه چيز ديگر و چرا سحره از سحري چنين
استفاده كردهاند؟
نتيجه
بسياري از مباحث كتاب مقدس با قرآن سازگاري زيادي دارد و بخشي از مطالب ناسازگار
نيز قابل تأويل است و بدين لحاظ در برخورد با عبارات ظاهراٌ تحريف شده كتاب مقدس،
بايد نخست به دنبال تأويل مناسبي بود تا حتي الامكان ميان آن و قرآن جمع نمود.
منابع
1- قرآن كريم
2- ترجمه كتاب مقدس، انتشارات ايلام، چاپ سوم 2002 م.
3- آشتياني، جلالالدين، تحقيقي در دين يهود، نشر نگارش، چاپ دوم 1368 هـ ش.
4- توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، انتشارات سمت، سوم 1379 هـ ش.
5- توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، انتشارات سمت، سوم 1379 هـ ش.
6- حافظ شمسالدين محمد، ديوان، انتشارات عارف، چاپ دوم 1378 هـ ش.
7- طباطبايي، سيدمحمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، مطبوعاتي اسماعيليان، چاپ دوم
(افست)
8- طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين و مطلع النيرين، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ پنجم
1378 هـ ش.
9- كهن، ابراهام، گنجينهاي از تلمود، به ترجمه امير فريدون گرگاني، انتشارات
اساطير، چاپ اول 1382 هـ ش.
10- مولوي، جلالالدين محمد، مثنوي معنوي، مصحح: نيكلبسون، انتشارات هرمس، چاپ اول
1382 هـ ش.
11- ناس، جان باري، تاريخ جامع اديان، مترجم: علي اصغر حكمت، شركت انتشارات علمي و
فرهنگي، چاپ چهاردهم 1383 هـ ش.
12- هاكس، جيمز، قاموس كتاب مقدس، انتشارات اساطير، چاپ اول 1377 هـ ش.
13- همامي، عباس، مس عشق- دفتر نخست، انتشارات اسرار، چاپ اول 1378 هـ ش.
14- هيوم، رابرت، اديان زنده جهان، مترجم: عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي،
چاپ سوم 1373 هـ ش.
مقالات
1- همامي، عباس، مقاله: تأويل تطبيقي واژههاي كلمه و شجره، مجله علمي پژوهش دين،
شضماره ششم زمستان 1382 هـ ش.
2- همو، مقاله: نگاهي تطبيقي به خدا و خلقت در سفر پيدايش، مجله علمي پژوهش ديني،
شماره هشتم زمستان 1383 هـ ش.
|