انجمن کلیمیان تهران
   

فرانتس کافکا

   

 

نشریه داخلی پرواز - نیلوفر یکانه
اردیبهشت 87


فرانتس کافکا نویسنده ی آلمانی زبان یهودی در سال 1883 در پراگ زاده شد. پدرش بازرگانی یهودی و مادرش زنی متعصب بود. رفتار مستبدانه و جاه طلبانه ی پدر چنان محیط رعب انگیزی در خانواده به وجود آورده بود که از کودکی سایه-ای از وحشت بر روح فرانتس انداخت و در سراسر زندگی هرگز از او دور نشد.
او بزرگ ترین فرزند خانواده بود و دو برادر و سه خواهر داشت که هیچ کدام از آن ها زنده نماندند. کافکا زبان آلمانی را به عنوان زبان اول آموخت و ضمناً به زبان چکی هم مسلط بود و هم چنین با زبان و فرهنگ فرانسه هم آشنایی داشت.
کافکا در دانشگاه چارلز یونیورسیتی پراگ به تحصیل در رشته-ی شیمی پرداخت. وی پس از مدتی رشته ی خود را به حقوق تغییر داد. این رشته آینده ی روشن تری پیش پای او گذاشت و سبب رضایت پدرش گردید. او موفق به اخذ دکترای حقوق شد.
کافکا در موسسه ی بیمه ی حوادث کارگری کاری پیدا کرد و با این که به طور کامل از شغلش راضی نبود، آن را سرسری نگرفت و ترفیع های پی درپی او، نشان از پرکاریش داشت. در همین زمان او کلاه ایمنی را اختراع کرد و به خاطر کاهش تلفات جان کارگران مدال افتخار دریافت کرد.
آموزش یهودی او به جشن برمیتصوا و 4 بار در سال کنیسا رفتن همراه با پدرش محدود بود. کافکا در بیش تر مدت زندگی اش بی طرفی خود را درمورد ادیان رسمی اعلام می کرد. با این حال و با این که هیچ وقت شخصیت های داستان هایش را یهودی تصویر نکرد، هرگز سعی نمی کرد ریشه ی یهودی خود را پنهان کند. او از لحاظ فکری به مکتب حسیدیم در یهودیت علاقه مند بود که برای تجارب روحانی و صوفیانه ارزش زیادی قائل است. کافکا در 10 سال پایان عمرش حتی به زندگی در فلسطین ابراز تمایل کرد. تناقضات اخلاقی و آیینی موجود در بعضی داستان هایش همه نشانه هایی از علاقه ی کافکا به آموزه های حخامیم است.
کافکا را به نوعی می توان پدر ادبیات مدرن دانست. او بزرگ-ترین نویسنده ی آلمانی زبان عصر ما و به نوعی از عجیب-ترین نویسندگان تاریخ ادبیات است. او بسیاری از اصول سنتی داستان نویسی را زیر پا گذاشت و دگرگون کرد.
داستان های کافکا به کابوس می ماند. انسان ها در فضایی تاریک، سرد و مرموز به سرمی برند. دنیای آن ها بر اساس منطق، خشن و پر از تباهی است. قهرمان های داستان های او اغلب اختیاری ندارند، در زنجیره ی حوادثی گرفتار آمده اند که تمام تلاش آن ها برای رهایی، به شکست می انجامد و هیچ راهی به اراده ی غالب در پس آن نمایش ندارند.
مشهورترین داستان کافکا،«مسخ» است. داستان جوانی که یک روز از خواب بیدار می شود و می فهمد که به یک سوسک تبدیل شده. زندگی او به کابوس تبدیل می شود. یک زندگی حیوانی در میان انسان هایی که روزی او را دوست داشتند و آرام به فراموش کردنش عادت می کنند. شاید مسخ تمثیلی است بر زندگی حشره وار انسان های امروزی. صادق هدایت نخستین کسی بود که با ترجمه   مسخ، کافکا را وارد زبان پارسی کرد. اما نسل جدید کافکا را بیش تر از خلال ترجمه-های امیر جلال الدین اعلم می شناسند.
کافکا به خاطر بیماری سل و ناتوانی جنسی خود، تا پایان عمر ازدواج نکرد. او در سراسر زندگی اش از افسردگی حاد و اضطراب رنج برده است. او هم چنین دچار میگرن و بی خوابی بود که عموماً عوارض فشار و نگرانی روحی هستند. کافکا سعی می کرد همه ی این ها را با رژیم غذایی از قبیل گیاه-خواری و خوردن مقادیر زیادی شیر پاستوریزه نشده (که به احتمال زیاد همین عامل سبب بیماری سل در او شد) برطرف کند.
به هر حال بیماری سل در کافکا شدت گرفت و او به پراگ بازگشت و بعداً برای درمان به وین رفت. وضعیت گلو و بلعیدن وی طوری شد که غذا خوردن آن قدر برایش سخت و دردناک بود که نمی توانست چیزی بخورد و چون در آن زمان تزریق وریدی هنوز رواج پیدا نکرده بود، راهی برای تغذیه وجود نداشت و بنابراین بر اثر گرسنگی جان خود را از دست داد. او در سال 1924 در وین (سن 41 سالگی) درگذشت و پیکر او را به پراگ برگرداندند و در گورستان جدید یهودی ها در پراگ به خاک سپردند.

 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید