فرانک عراقی
آذر 1393
متأسفانه
قبل از چاپ این مصاحبه که در تاریخ 6 مهر ماه 93 انجام شده است، آقاجان شادی چشم از
این جهان فروبست و به دیار باقی شتافت.
در همین جا لازم میدانم، فقدان آن عزیز بزرگوار را به خانوادۀ محترم و جامعۀ
کلیمیان تسلیت بگویم.
اما در واقع نیکیهای آن مرحوم و یادگارهای به جا مانده از او آن قدر هست که همگان
با یادآوری آنها نامش را به نیکی ببرند و از او به خوبی یاد کنند.
در واقع مردانی که خوبی و نیکی را از خود به یادگار گذاشتهاند هرگز نمیمیرند چرا
که :
هرگز نمیرد آن که نامش زنده شده به عشق
ثبت است بر جریدۀ عالم دوام ما
روحش شاد و یادش گرامی
آقاجان شادی از خیرین و
فعالین اجتماعی جامعه کلیمی مدتهاست به علت کهولت سن کمتر در محافل عمومی دیده
میشود و بیشتر در منزل به استراحت میپردازد. خوشبختانه ایشان دارای حافظه بسیار
قوی هستند و همۀ خاطرات خود را به خوبی به یاد دارد، فقط به دلیل ناتوانی در پاها
در حرکت خود با مشکل مواجهاند اما همچنان با فراغ بال و رویی گشاده تا حد توان به
مشکلات مردم رسیدگی و به درد دل آنها گوش میدهد. طی گفتگویی که با پسرشان «رحمت
شادی» انجام دادم ایشان قبول زحمت کردند و بار دیگر مروری شد بر خاطرات و
زندگینامه پرثمرآقاجان شادی ......
آقا جان شادی در اول تیر ماه 1297 در شهر کاشان در میان خانوادهای سرشناس و متدین
به دنیا آمد. مادرش «گوهربت یحزقل کوهن» زنی از خانواده کهنیم و بسیار نیکوکار و
بافرهنگ بود.
پدرش «رحمان بن حاجی ماری» نام داشت که در حدود چهل سالگی کمی پس از به دنیا آمدن
آقا جان (حدود یک سال و نیم) بر اثر ابتلا به حصبه، چشم از دنیا فروبست و بار زندگی
و مسئولیت فرزندان را بر دوش مادر نهاد.
حاجی
ماری 5 پسر داشت که جلوی نام خانوادگی 4 نفر از آنها کلمۀ شادی را اضافه کردند و به
این ترتیب نام خانوادگی آنها به شادی تغییر یافت.
شغل اصلی پدر آقا جان نخریسی بود. او زیرزمین خانهشان را که دارای چندین اتاق بود
به این کار اختصاص داده بود که اصطلاحاً به هر دستگاه نخریسی یک کارخانه میگفتند
و پدر آقاجان 5-4 کارخانه نخریسی را در زیرزمین خانه اداره میکرد.
آقا جان در کاشان تا سطح پنجم ابتدایی درس خواند و پس از آن در کنار عمویش به کار
نخریسی و کارگاه قالیبافی مشغول گردید. بعد از 5 سال، با سرمایهای که به دست
آورده بود به طور مستقل مغازهای گرفت و کار خود را شروع کرد. به مرور اوضاع مالی
بهتر شد و تصمیم به مهاجرت گرفت و به تهران آمد. او در سن 20 سالگی وارد تهران شد و
به خدمت سربازی رفت. سرمایه به دست آمده از کار را به برادرش سپرد و بعد از خدمت
سربازی با او مشغول به کار شد و این شراکت تا به آخر ادامه داشت و این دو برادر
اصطلاحاً جمعالمال بودند.
در ابتدا کار پارچهفروشی را ادامه دادند اما بعد از جنگ جهانی دوم کارهای تجاری
رونق گرفت. واردات آهن- ابزارآلات
صنعتی – قطعات یدکی اتومبیل و حتی راهسازی از مشاغلی بود که این دو برادر برای
سالهای متمادی ادامه دادند و بسیار نیز در کار خود موفق بودند به طوری که بارها و
بارها به آمریکا و اروپا سفر کردند و تاجران موفقی بودند.
آقاجان در سن 28-27 سالگی با «ننه جان تیشبی» پیوند زناشویی بست او دختری بود از یک
خانواده سرشناس کاشان که در تهران به دنیا آمده بود. ثمرۀ این ازدواج 11 فرزند بود
که 9 فرزند از آن باقی مانده است و نوهها و نتیجههای موفقی نیز حاصل آن بوده است.
بعد از مدتی آقاجان به همراه برادرش به کار راهسازی روی آوردند که هزاران کارگر در
این مجموعه فعالیت میکردند، آرام آرام به سمت فروش ماشینهای دست دوم راه پیدا
کردند به طوری که در هنگام آغاز جنگ ایران و عراق 20 دستگاه ماشینآلات در گمرک
ماند و متأسفانه از دست رفت. آقاجان در خیابان قزوین تهران، مغازهای داشت که
مجدداً آن را راهاندازی نمود.
فعالیتهای اجتماعی آقاجان
از زمان قبل از انقلاب شروع شد. زمانی که در پل چوبی تهران ساکن بود در کلاسهای
عبری بچهها فعالیت میکرد و بعد از تعویض محل سکونت و نقل مکان به محله یوسفآباد
در انتخابات انجمن کنیسای یوسفآباد شرکت کرد و رأی اول را به دست آورد. بعد از
وقوع انقلاب به تشویق آقای یشایایی، آقاجان شادی نیز به سمت انجمن کلیمیان کشیده شد
و مدتی معاون اول انجمن کلیمیان تهران بود. اما او به دنبال مقام و موقعیت نبود. در
بسیاری از کارهای خیر، داوطلبانه شرکت میکرد و گره از مشکلات جامعه باز میکرد.
همواره با روی گشاده و طیب خاطر به درددلهای مردم گوش میداد و اگر کاری از دستش
برمیآمد از هیچ کوششی دریغ نمیکرد.
مدتی بعد از مرحوم لقمان میکاییل عهدهدار امور بهشتیه شد و سالها خدمات
بیشائبهای را در آن ارائه داد و هنگامی که به علت کهولت سن کمتر از خانه بیرون
آمد پسرش الیاس وظایف او را در بهشتیه ادامه داد. او در کمیته حل اختلاف انجمن شرکت
میکرد، در جهت رفع احتیاجات افراد بیبضاعت اقدامات لازم را انجام میداد.
هنگامی که مصاپزی به صورت اتوماتیک شروع به کار کرد آقاجان داوطلبانه جزو اولین
کسانی بود که همکاری خود را شروع کرد و طی مدت سی سال همواره مسئولیت کامل تهیۀ
گندم و آرد تا پخت و بستهبندی مصا را مدیریت نمود.
چندین سال پیش زمانی که مقبره ملا موشه هلوی در کاشان بازسازی میشد هر جمعه به
کاشان میرفت و از نزدیک به آن نظارت داشت، حتی اگر لازم میشد اواسط هفته نیز به
آن جا میرفت.
در جامعه کلیمی کم نیستند کسانی که با تمام وجود قصد خدمت دارند و بدون هیچ توقعی
همواره خود را وقف امور جامعه میکنند. آقاجان شادی یکی از این عزیزان است که
همواره خود را وقف امور جامعه کرده و در تمامی طول عمر پُربار خود از هیچ کمکی
مضایقه نکرده است و با گشادهرویی و حسن اخلاق ذاتی که زبانزد خاص و عام است مورد
احترام جامعه میباشد.
از درگاه خداوند برای ایشان سلامتی و طول عمر آرزو میکنیم و امیدواریم راه ایشان
در جامعه پُر رهرو باشد
|