آرش آبائی
محقق و مدرس در حوزه یهودیت
بهای 96
او
تصویری آفریدهاست که در آن، شعر و موسیقی درهم آمیختهاند و به اثر گران بهای
تغییرناپذیری بدل شدهاست ... اشعار و آوازهای او سوالات عمده ای را که دغدغه بشریت
است، به صورتی عمیق و به زیبایی میکاود.
هیئت داوران جایزهی پرنس آستوریاس، 2011
لئونارد کوهن، شاعر و خواننده یهودی از معروفترین چهرههای هنری غرب به شمار
میرود. وی در سال ۱۹۳۴ در مونترال کانادا زاده شد و در سال ۱۹۵۵ به خاطر نوشتههای
خلاقانهاش یک جایزه ادبی را از آن خود کرد. در تابستان ۱۹۶۷ در جشنواره موسیقی
مردمی نیوپورت برای اولین بار کوهن به روی صحنه موسیقی رفت. لئونارد کوهن با
ترانههایی از جمله سوزان، هللویا و بدرود ماریان به شهرتی جهانی دست یافته است. او
در مراسم «گرمی» سال ۲۰۱۰ در لس آنجلس جایزه یک عمر دستاورد هنری را دریافت کرد و
در سال ۲۰۱۱ به دلیل «مجموعه آثارش که بر سه نسل در سرتاسر جهان تأثیر گذاشتهاست»
موفق به دریافت جوایز شاهدخت آستوریاس - یکی از معتبرترین جوایز ادبی اسپانیا - شد.
وی تا نوامبر ۲۰۱۶ که در 82 سالگی درگذشت، 14 آلبوم استودیویی و 8 آلبوم زنده
برجای نهاد.
هر چند بیشتر شهرت او به عالم موسیقی بازمیگردد، اما کوهن یکی از رماننویسان و
شاعران مطرح این سالها در دنیای ادبیات انگلیسیزبان نیز هست.
لئونارد کوهن در کنار چارلز اولسون (بنیانگذار) و رابرت کریلی از مهمترین شعرای
پسانوگرا (پست مدرن) غرب به شمار میرود. از ویژگیهای اصلی شعر پسانوگرا میتوان
به ساختارشکنی، معناگریزی، نگاه متفاوت، جدال با سنت، به چالش کشیدن دین و افکار
کهن و به کار بردن الفاظ عامه و تکیه کلامهای چندزبانی اشاره کرد و همچنین بی
قاعدگی (فقدان نظم مرکز محور)، ساختار نامتمرکز، عدم توازن، عدم قطعیت (شک اندیشی)،
تکرار و تسلسل، دو پهلویی و جریان سیال ذهن، از جمله مولفههایی میباشد که در شعر
پسانوگرا رایج است.
علاوه بر این، رمانهای کوهن با نامهای «بازی محبوب» در سال 1963 و «پاکباختگان
زیبا» در سال 1966، تا سالها در لیست پرفروشترینهای امریکا و کانادا باقی
ماندند.
کتاب اشتیاق:
«کتاب
اشتیاق» مجموعهای است از بهترین شعرهای لئونارد کوهن که با ترجمهی «احسان مهتدی»
و ویرایش «احمد پوری» در مجموعهی «شعر جهان» نشرچشمه (چاپ دوم، 1395) منتشر شد.
شعرهای کوهن در این مجموعه در ۵ فصل آمده است: «کتاب اشتیاق» (که بدنهی اصلی اثر
است و عنوان کتاب نیز از آن گرفته شده است) شامل شعرهایی برگزیده از چند کتاب شعر
کوهن، «جا ادویهای زمین» (۱۹۶۱)، «گلهایی برای هیتلر» (۱۹۶۴)، «قوای بردگان»
(۱۹۷۲) و همچنین شعرهایی از ساير آثار وي تحت عنوان «شعرهای پراکنده».
«كتاب اشتياق» با اين نوشتار از كوهن آغاز ميشود:
شعر تنها گواه زندگي است
اگر زندگيات جانانه زبانه بكشد
شعر تنها خاكستر آن است.
یک منتقد ادبی دربارهی آن گفتهاست: «کتاب اشتیاق، جانمایهی همهی آن چیزی است
که سالهای سال در صدای او پیدایش میکردیم. شعرهای او برای خواندن در خلوت و سکوت
است».
علاوه بر کتاب اشتیاق، کتابهای مرد دوران گذشته ( نشر گیسوم)، مردی که کشته شد
(نشر قانون و قلم)، این والس را بپذیر (نشر کتاب مس)، در آغوشم کوکی (نشر مشکی) و
طرز تازه (نشر نیلا) از دیگر آثار کوهن هستند که در ایران منتشر شده است.
گلهایی برای هیتلر
این
کتاب، سومین مجموعه شعرهایی از کوهن است که در سال 1964 منتشر شد.
کتاب با جملاتی از «پریمو لِوی[1]»، نویسنده و بازماندهی اردوگاه آشویتس، شروع
میشود. علت نام گذاری کتاب با این عنوان را میتوان در مصاحبه ای از کوهن دربارهی
استفاده از جملهی «لوی» دریافت:
«جملهای که از پریمو لوی در ابتدای کتاب آوردهام چنین است: «مراقب باشید که این
اتفاق (هولوکاست) در خانههایتان رخ ندهد[2]». منظور لوی این است که ما با وقایع
نسلکشی و جنایاتی مانند هولوکاست در بیرون مبارزه میکنیم، اما خشونت های خانگی را
نادیده میگیریم. و در نهایت همین نامهربانیها و خشونتها در خانواده هستند که در
بیرون از خانه به صورت جنایت علیه بشریت متجلی میشوند[3]».
گویی منظور کوهن از عنوان کتاب چنین است که فقدان عشق درون خانواده و خشونتورزی
خانگی، همانند گلهایی است که به هیتلر اهدا
میشود.
با من تا انتهای عشق برقص[4]:
دو ترانهی «با من تا انتهای عشق برقص» و «هَلِّلویا[5]» از آثار معروف لئونارد
کوهن شناخته
میشوند. «با من تا انتهای عشق برقص» که در 1984 ساخته شد، هر چند به ظاهر ترانهای
با مضمون عشق است، اما کوهن در مصاحبه ای گفت که آن را از فاجعهی هولوکاست الهام
گرفتهاست:
«من در جایی خواندم یا شنیدم که در اردوگاههای مرگ، در کنار کورههای آدم سوزی،
ارکستری از اسرا در حال نواختن یک اثر کلاسیک بود،
بیتوجه به آن که در همان لحظات انسانهایی در حال جان دادن هستند... به همین خاطر
در آن بخش از ترانه که میگویم: «برقص آر مرا با یک ویولونِ سوزان تا زیباییت[6]»،
به یک زیبایی در نواختن آهنگ آن ارکستر اشاره میکنم که توام است با به انتها رسیدن
زندگی. با این حال زبان این شعر به گونهای است که از یکسو به این مفهوم تلخ اشاره
دارد و از سوی دیگر به یک عشق جاودان تا انتهای زندگی. برای من مهم نیست که خواننده
از خاستگاه شعر مطلع باشد، همین که ترانه را با عمق احساسم سرودهام، مطمئنا با
عمق احساس نیز بر دل خواهد نشست».
هَلِّلویا:
این تکآهنگ توسط لئونارد کوهن در سال ۱۹۸۴ میلادی منتشر شد و چندین خوانندهی دیگر
نیز آن را بازخوانی کردند. هللویا در زبان عبری به معنای «خدا را مدح بگویید» است و
بیشترین تکرار را در تِهیلیم (مزامیر داوود) دارد. در این شعر چندین مضمون دینی از
تَنَخ (عهد عتیق) نهفته است. «او موهایت را برید» اشاره است به داستان سامسون و
دلیله، « و تو او را از روی بام دیدی در حالی که مشغول استحمام بود، زیبایی او در
نور ماه تو را مبهوت ساخت» اشاره است به رابطه داوود و بَت شِوَع. هللویا ترانهای
است که در بسیاری از کشورهای جهان و حتی در مراسم مذهبی در کلیساها، به مناسبت آغاز
سال نو مسیحی نیز خوانده میشود و علاقمندان بسیاری برای همخوانی و همنوایی دارد.
I heard there was a secret chord
That David played and it pleased the Lord…
شنیدهام موسیقی اسرارآمیزی بوده که داوود آنرا نواخته و پروردگار را خشنود ساخته
اما تو که واقعا به موسیقی اهمیت نمیدهی، میدهی؟
آن موسیقی اینگونه بود از چهار به پنج، نت پائین و نت بالا، پادشاه پریشان آهنگ
ستایش را میسراید
هللویا... هللویا...
ایمان تو استوار و پایدار بود، اما نیاز داشتی تا به تو ثابت شود
و تو او را از روی بام دیدی در حالی که مشغول استحمام بود، زیبایی او در نور ماه تو
را مبهوت ساخت
(عشق) او تو را از جایگاهت پائین کشید و تخت پادشاهی تو را سرنگون ساخت، موهایت را
کوتاه کرد و هر آنچه قدرت داشتی از تو گرفت، و از لبهای تو ستایش و حمد پروردگار
را برچید …
هللویا... هللویا...
شاید قبلا اینجا بودهام ، این اتاق را میشناسم، روی این زمین قدم برداشتهام، قبل
از شناختن تو من در تنهایی بسر میبردم
پرچم تو را بر بام مرمرین دیدهام، اما عشق سرود پیروزی نیست، عشق ستایشی سرد و
درهم شکسته
است …
هللویا... هللویا...
زمانی بود که میگذاشتی از درونت با خبر باشم، اما اکنون دیگر این اجازه را به من
نمیدهی، میدهی؟
به یاد بیار زمانی را که بسوی تو شتافتم، تاریکی مقدسی نیز به جنبش در آمده بود (
کنایه از عشق)، و هر نفسی که ما میکشیدیم ستایش و سپاس بود
هللویا... هللویا...
شاید خداوندی در آن بالاها باشد، و تمام چیزی که من از عشق آموختم این بود که کسانی
که تو را مجذوب خودشان میکنند از میان بردارم،
و (عشق) آن فریادی نیست که تو شب هنگام بتوانی نرا بشنوی، و (عشق) کسی نیست که
نور و روشنایی را دیده باشد، عشق ستایشی سرد و درهم شکسته است …
هللویا... هللویا...
منابع:
1- The Official Leonard Cohen Site
2- Leonard Cohen – Wikipedia
3- The Leonard Cohen Files
4-
cohencentric.com/2016/03/30/leonard-cohen-on-give-me-love-or-give-me-adolf-hitler/
5- rooziato.com
6- تار نمای نشر چشمه - cheshmeh.ir
7- Various Positions. Wikipedia
8-
http://cohencentric.com/2016/04/30/leonard-cohen-on-what-flowers-for-hitler-is-all-about/
[1]- پریمو لوی (Primo Levi) (زاده ۱۹۱۹ - درگذشتهٔ ۱۹۸۷) شیمیدان و نویسندهٔ
ایتالیایی یهودی بود که به رغم مشکلاتی که بنیتو موسولینی برای تحصیل یهودیان
ایتالیا به وجود آورده بود، توانست در سال ۱۹۴۱ با مدرک لیسانس در رشتهٔ شیمی از
دانشگاه تورین فارغالتحصیل شود. پس از حملهٔ آلمان به شمال ایتالیا در سال ۱۹۴۳،
به واسطهٔ خبرچینی یکی از همکارانش اسیر نازیها شد و ده ماه در اردوگاه آشویتس اسیر
بود تا این که توسط ارتش سرخ آزاد شد. لوی پس از بازگشت به تورین خاطرات اسارتش در
آشوییتس و اروپای شرقی را در دو کتاب «اگر این یک مرد است» و «معاهده» نوشت .
[2] ‘-Take care not to let it happen in your own homes.’
[3]- ترجمه نقل به مضمون است
[4]- "Dance Me to the End of Love"
[5]- "Hallelujah"
[6]- "Dance me to your beauty with a burning violin"
|