گردآوری: نسترن جاذب
پاییز 1401
یادی از دکتر روحالله سَپیر که در راه مبارزه با تیفوس درگذشت
گفتوگو با هارون یشایایی
اسفند
بود که بیماری در تهران شایع شد، بیماریای که جانهای بسیاری را گرفت. البته
اشارهمان به اسفند امسال و کرونا نیست بلکه باید خیلی دورتر برویم، به سالهای
آغازین دهه ۱۳۲۰. هنوز قوای متفقین در ایران حضور داشتند و کشور درگیر آثار جنگ
جهانی دوم بود که بیماری تیفوس در تهران شایع شد. گستره شیوع در بخش جنوبی شهر بود.
در روزگاری که خبری از شبکههای اجتماعی نبود، البته بودند کسانی که در فضایی حقیقی
گروههایی برای مبارزه با بیماری بهوجود آورند. کسانی که پس از ناکامی در مداوای
این مرض، زانوی غم بر بغل نگرفتند بلکه راهی خانهها شدند و به ضدعفونی آن مکانها
پرداختند. امری که شاهبیتش به همکاری میرسد؛ همکاریای که شاید این روزها با
رعایت بهداشت و ماندن در خانه به ثمر بنشیند. خواندن روایت این روزهای ما بماند
برای زمانی دیگر. اما برای بازخوانی تجربه مواجهه با تیفوس در تهران به سراغ «هارون
یشایایی» رفتیم، فردی که بیشتر برای اهالی فرهنگ و هنر آشناست اما از اهالی قدیمی
محله عودلاجان تهران است و آن روزها را که کمتر از ده سال داشت دقیق به یاد دارد.
توضیح: این مصاحبه در زمان همهگیری کرونا انجام شده است. در ضمن وضعیت بیمارستان
دکتر سپیر دچار تغییراتی از زمان مصاحبه شده است.
• حدود اوایل دهه بیست در تهران تیفوس شایع شد، بیماریای که شاید همهگیریاش
امروزه و با وجود اخبار کرونا در خاطرتان زنده شود. درباره تصویر آن روزها و نحوه
مواجهه مردم برایمان توضیح بدهید.
در
میانه جنگ جهانی دوم یعنی سال ۱۹۴۲ مصادف با ۱۳۲۱، جنوب شهر تهران شاهد شیوع بیماری
تیفوس شد. در آن زمان من کودکی هفتهشت ساله بودم و در محله سنتی کلیمیان در مرکز
عودلاجان ساکن بودیم. در همان زمان کلیمیان یک مرکز درمانی داشتند که مربوط به یکی
از کنیسهها بود. این مرکز که هماکنون به بیمارستان دکتر سَپیر تبدیل شده است، یک
درمانگاه کوچک بود. رئیس این درمانگاه که خودش از اولین فارغالتحصیلان رشته پزشکی
دانشگاه تهران بود، دکتر روحالله سَپیر نام داشت. او و اعضای درمانگاه
نمیتوانستند برای درمان مبتلایان تیفوس کاری انجام دهند و بیماران به بیمارستان
سینا منتقل میشدند؛ دکتر سپیر اما طرحی دیگر را برنامهریزی کرد. همانطور که
میدانید ناقل بیماری تیفوس، شپش بود. در نتیجه دکتر سپیر عدهای از جوانان را گرد
هم آورد و با امکانات و تجهیزاتی که فراهم کرده بود گندزدایی از خانهها را هدف
قرار داد تا از شیوع بیماری تیفوس جلوگیری کند. گروههای دوسه نفره مرکب از دختران
و پسرانی جوان اعم از کلیمی و مسلمان بهطور داوطلبانه شکل گرفت و دکتر سپیر این
گروهها را به همراه کیسههای حاوی مواد ضدعفونیکننده راهی خانهها میکرد. آنان
رختخوابها و حتی لباسها را بیرون میریختند و اقدام به سمپاشی میکردند.
• آیا خودتان نیز از نزدیک شاهد فعالیت آنان بودید؟
من از جمله کسانی نبودم که داوطلب باشم اما دوستان من که از من بزرگتر بودند و
تا همین اواخر نیز زنده بودند در این گروهها حضور داشتند. در واقع آنان به این
نتیجه رسیدند که نمیتوانند از بروز بیماری جلوگیری کنند اما میتوانند امر ضدعفونی
خانهها را انجام دهند. شخص دکتر سپیر نیز در رأس این گروهها قرار داشت و همراه
آنان در خانهها حضور پیدا میکرد. متأسفانه چند تن از همین بچهها و خود دکتر سپیر
به تیفوس مبتلا شدند که چند نفر نجات پیدا کردند اما دکتر سپیر به دلیل نزدیکی به
این مسأله و با وجود آنکه بسیار جوان بود، در سال ۱۳۲۲ در سی و دو سالگی درگذشت.
پزشک
خارجی و مردمِ خسته از بیماری و قحطی و اشغال
• همکاری مردم با گروههای داوطلب چگونه بود؟
در آن شرایط، یک روحیه جمعی برای مبارزه با اصل موضوع وجود داشت و همچنین روحیه
خود دکتر سپیر نیز مؤثر بود. این خاطره از دوره کودکی تا امروز برایم بسیار ماندنی
است، بهخصوص در شرایطی که امروز و بهواسطه کرونا به آن گرفتار آمدهایم. این امر
برای امروزِ ما بسیار مهم است بهویژه اینکه با وجود توصیه دولت به همکاری و عدم
خروج افراد از خانه، متاسفانه برخی توجه نمیکنند. مردم در خانهها نیز با این
گروهها همکاری میکردند زیرا تیفوس بیماری بسیار وحشتناکی بود و مردم نیز به هم
نزدیکتر بودند. در نظر داشته باشید که جمعیت به اندازه امروز زیاد نبود و مثل حالا
اینقدر گستردگی وجود نداشت، در نتیجه بلافاصله با همدیگر جمع میشدند و سعی بر
همدلی داشتند تا مشکل را مرتفع کنند. اکنون اما وضع به گونهای است که برخی توجه
نکردن به گفتههای مسئولان را بهنوعی نشانه شجاعت قلمداد میکنند در حالی که
آنموقع و در پاسخ به درخواست همکاری دکتر سپیر، در همان کنیسه محل، ۳۰-۴۰ نفر جمع
شدند و گروههای دوسه نفره تشکیل دادند و با کیسههای ضدعفونیکننده راهی خانهها
شدند؛ اما آیا امروزه چنین چیزی شدنی است؟
آیا در این شرایطی که تصویر میکنید، قحطی نیز وجود داشت؟ اصلا زندگی مردم با شیوع
این بیماری به چه صورتی درآمد؟
قحطی نبود اما کمبودها و مشکلات بهویژه درمورد مسائل درمانی وجود داشت، به هر حال
عوارض جنگ به ایران منتقل شده بود. من خوب یادم میآید؛ صفهای طولانی برای نان
تشکیل میشد و کیفیت نانها بد بود. با این همه، نان در دسترس مردم بود. مجبور
بودیم ساعتها در صف بایستیم تا نانی که به آن سیلو میگفتند به ما هم برسد، آن هم
با یک کیفیت خیلی بد. در نتیجه مسائلی از کمبود گرفته تا انتقال بیماری و اضطراب و
ناراحتی مردم، همگی در جامعه آن روز وجود داشت.
• به مسئله اضطراب اشاره کردید. در همین جامعه امروز و علیرغم وجود فاصله با
جامعه دهه بیست، اما شاهد هستیم که شیوع کرونا سبب ایجاد یک اضطراب جمعی شده است.
میخواهم از شما بپرسم که تجربه جامعه آن زمان در مواجهه با اضطراب بیماری چگونه
بود؟
بهعنوان تجربه شخصی خودم میتوانم بگویم که بهنظر میرسد مردم در آن زمان بسیار
به یکدیگر نزدیک بودند. در نظر داشته باشید که جامعه یهودی در مرکز جامعه مسلمانان
قرار داشت اما آنها چنان با هم آمیخته شده بودند که در موردی همچون بیمارستان دکتر
سپیر و توسعه آن بهخوبی همدیگر را قبول داشتند. مثلا وقتی میگفتند که یک بیماری
آمده و رعایت کنید، مردم نیز بیشتر رعایت میکردند. من اهل قضاوت نیستم اما بهنظر
میرسد که اگرچه فرهنگ مردم در آن زمان همچون امروزیها نبود اما کیفیت اخلاقیشان
شاید وضع دیگری داشت. اگرچه جامعه فقیرتر بود و مواردی همچون نان سیلو وجود داشت
اما همبستگی بین مردم رایجتر بود، نمیدانم شاید وضعیتِ امروز را تکنولوژی به ما
تحمیل کرده است.
• با توجه به اینکه کشور در میانه تحولات جنگ جهانی قرار داشت و ایران هم به
اشغال درآمده بود، عملکرد دولت چگونه بود؟
دولت در آن زمان نقشی نداشت، البته بیمارستان سینا بهعنوان بیمارستان بزرگ در
این قضیه نقشآفرینی میکرد و همچنین حضور برخی نهادها پیدا بود اما دولت به طرز
مشخصی وارد نشد. عدهای از کلیمیان در کار دارو بودند و دکتر سپیر نیز از آنان
محلولهای ضدعفونیکننده را میگرفت و توزیع میکرد؛ به بیان دیگر، همکاری مردم این
بحران را رفع کرد.
• با توجه به اینکه شخص دکتر سپیر کلیمی بود، آیا بقیه اهالی نسبت به درمانگاه
او دافعه نداشتند؟
اصلا! هماکنون نیز ۹۹ درصد از مراجعان بیمارستان را برادران مسلمان ما تشکیل
میدهند و از همان زمان نیز هیچ فاصلهای میان ما نبود، این را بهعنوان کسی
میگویم که سالها در بیمارستان کارمند بودم و بعد هم رئیس هیأتمدیره آن شدم. هیچ
فاصلهای میان مردم به لحاظ اعتقادات دینی وجود نداشت اگرچه برخی اوقات حرفهایی
زده میشد، اما همواره اصل بر تفاهم و تساهل و تسامح بود.
• طی چه سالیانی رئیس هیاتمدیره بیمارستان بودید؟
از سال ۱۳۵۶ تا نیمه دهه هشتاد، حدود سی سال.
• به بحث تیفوس بازگردیم؛ این بیماری نهایتا طی چه مدت زمانی ریشهکن شد؟
تا جایی که که من بعدا تحقیق کردم شعاع ابتلا سرتاسر شهر را نگرفته بود یعنی در
محدوده جنوب شهر از مولوی تا ناصرخسرو و خیابان ری بود. این امر شاید به این دلیل
بود که آمدوشدِ زیادی وجود نداشت با وجود این اما تقریبا تا سال ۱۳۲۴ طول کشید تا
این بیماری مهار شد چون ملت ایران فرهنگ و قابلیت مواجهه با تیفوس را داشت. به
عبارت دیگر، شیوع این بیماری از سال ۱۹۴۲ تا آخر ۱۹۴۵ طول کشید.
• آیا نمیتوان وضعیتی که امروز به وجود آمده را با آن دوران یکسان دانست؟
خیر. وسعت کرونا به اندازهای زیاد شده که قابل مقایسه با آن دوران نیست، این
ویروس جهانی شده و تنها شامل گوشهای از این شهر نمیشود. بهنوعی این عارضه،
عالمگیر شده و دامن همه را گرفته است و فقط باید امید داشت که این بلا از سر مردم
رفع شود و به لطف خداوند خواهد شد. البته کشندگی تیفوس بیشتر بود و خودِ بیماری نیز
بسیار ترسناکتر. تفاوت اینجاست که در امر تیفوس، ناقل معلوم بود و با آن مبارزه
میشد.
تهرانِ تیفوسزده
• توصیهتان به مخاطبان ما و کسانی که این روزها اخبار را دنبال میکنند، چیست؟
البته کسی به توصیه ما اهمیتی نمیدهد زیرا اگر بنا به اهمیت بود، مردم باید به
حرفهای مسئولان توجه بیشتری نشان میدادند! اما من فکر میکنم که همه باید خطر را
جدی بگیریم و با هم همکاری کنیم. از اولیای امر نیز انتظار میرود مسائل را به گردن
هم نیندازند و مسائل شخصی را مطرح نکنند. در روزگاری که کرونا بسیار تهدیدآمیز شده
و حضور پزشکان، پرستاران و کارکنان خدمات درمانی موثر است، وظیفه نخست که نباید
فراموش شود، آن است که وجود و حضور آنان را ارج بنهیم و قدر بدانیم.
منبع:
www.irna.ir/news/83715896 ایرنا
|