انجمن کلیمیان تهران
   

موسيو حئيم

   

 

افشين تاجيان
فروردين 79

 

ماجراي مرموز ‹‹مسيو حييم››

 

بسي در جهان ديده گردون پير

سرافراز شاهان صاحب سرير
كه اكنون همي در بسيط جهان نيايد به جز نام از ايشان، نشان

 

1- مقدمه: در مجموعة پرفراز و نشيب تاريخ معاصر يهوديان ايران، گاه با نكات و دقايقي قابل تأمل مواجهيم كه تاكنون شايد آنگونه كه بايد مورد دقت اهل نظر قرار نگرفته اند. از جمله ظهور و گذر شخصيتي به نام «شموئل يحزقل حييم» (1931-1897 .م) است كه در اين تاريخ، از وي به «موسيو حييم» (يا مستر حييم) ياد شده است.

ظهور ناگهاني او در عنفوان جوانيش و در سالهاي پر التهاب زندگي يهوديان ايران كه از جهات گوناگوني (تغيير رژيم ايران، ظهور و گسترش صهيونيزم و ....) مورد تأثير قرار گرفته بود، تأثير شگرف او بر يهوديان آن هنگام ايران، نزديكي جالب توجه وي به بسياري از مقامات صاحب قدرت ايران، نمايندگي او در مجلس پنجم –كه از بحراني ترين دوره هاي مجلس شوراي ملي بوده است- و در نهايت حبس و سپس اعدام او به دستور رضاخان، همگي از مواردي است كه زندگي اين فرد را از لحاظ لزوم پرداخت، و سعي در شناخت درست، با اهميت مي كند و درك بخش مهمي از اين تاريخ را در گرو آن مي نهد. از طرفي، عواملي چند نيز اين امر را در هاله اي از غبار ناشناختگي و راز آلودگي فرو برده، دسترسي درست به آن از طريق مراجع ناب يادگار از آن هنگام را ناممكن ساخته اند. عزيز بزرگواري چون مرحوم «دكتر حبيب لوي» در اثر ارزشمند خود (تاريخ يهود ايران) آن هنگام كه نوبت به اين بخش از تاريخ مي رسد، ناگهان در مقام موضع گيري اي غريب بر مي آيد، و زماني كه شرح اعدام مسيو حييم پيش مي آيد، به دور از روية معمول خود در تشريح مفصل نكات، سكوتي عجيب تر را ترجيح مي دهد، و البته براي خواننده مطلع، اين هر دو نه چندان دور از ذهن است، چرا كه اولا اعدام «مسيو حييم» بنا به حكم رضاخان و به اتهام نيت در براندازي پهلوي بوده، و بديهي است كه وقتي اثر حبيب لوي زادة دوران پهلوي دوم است، در حضور تعلق خاطرها و حفظ جانب ها، چگونه سايه بعضي مصالح، چهرة برخي حقايق را خواهد پوشانيد و ثانيا در عرضه درگيري ها و اختلافات دو گروه منتسب به مسيو حييم و «انجمن صيونيت ايران» (كه در ادامه بيشتر به آن خواهم پرداخت)، مرحوم حبيب لوي، نه ناظري بي طرف كه بازيگر ميدان به نفع رقيب دوم است. و اين نگاه بازيگرانه برخلاف تماشاگري هنرمندانه اش در ديگر بخش ها –البته در اين بخش از اثر مشهود است كه تا حدودي طبيعي است.

لذا جاي آن است كه علاقمندان به تاريخ پر حادثة زندگي يهوديان معاصر ايران، بر شناخت روند درست بسياري از وقايع گذشته، نگاهي مجدد افكنده، در فهم نوين برخي خاطرات كهنه، تلاشي مجدانه پيش گيرند. آنچه مي گذرد، نظري و گذري است بر روند ظهور و تأثير «مسيو حييم» در جامعة يهود ايران.

 

* * * *

 

2- شايد حافظة تاريخي يهوديان ايران از وضعيت نابهنجار دوران صفويه و قاجار بود كه دلبستگي و دلخوشي ايشان را نيز –در كنار ديگر اقشار ملت- به مشروطيت سبب گشت. يادآوري برخي فتاواي غير انساني، عدم رسيدگي به شكايات و تضييع حقوق از سوي دستگاه هاي حاكم، جو كاملا نا امن و رويداد برخي غارت ها، قتل ها، اتهام ها، و بعضا اجبارهايي به تغيير مذهب، از جمله مواردي بودند كه باعث شد ايشان در خيل اميدواران به مشروطيت درآيند. و هر چند به دليل بافت سنتي جامعه، آشنايي چنداني با اين تحولات نيافتند، در تحقق مشروطه تأثيري مثبت بر جاي گذارند. (در اين زمينه حتي مي توان به شركت دو مبارز يهودي در جريان نهضت اشاره داشت) امضاي فرمان به دست مظفرالدين شاه و پيروزي نهضت در سال 1906، ظاهرا در ابتداي امر، موجب تغييرات چنداني در وضعيت جامعه يهود ايران نشد. خصوصا تلاش محمد علي شاه در سال هاي 1907 و 1908 به منظور براندازي مشروطه، زيان هاي بسياري را متوجه خانواده هاي يهودي نمود. شايد بتوان، دوران پس از شكست محمد علي شاه (ژانويه 1909) را نقطه عطفي در زندگي يهوديان –خصوصا در تهران- دانست، نظافت مناطق مسكوني، علاقمندي جوانان يهودي به فراگيري زبان هاي خارجي و علوم و فنون و طب، استخدام در ادارات و دواير دولتي، سفر ايشان به اروپا به منظور تحصيل و .... از مصاديق اين امر است. در چنين شرايطي، حق برخورداري از يك نماينده در مجلس براي يهوديان قابل درك و در عين حال يك غنيمت بود. ايشان تاكنون، جهت رفع مشكلات و اراية شكايات خود، دستگاه سلطنتي را، علماي دين را و بعضا سفارات دُوَل خارجي را محل رجوع مي دانستند. اينك به «نهاد نمايندگي در مجلس شورا» به عنوان يك نقطه اميد نگريستند. نگاهي كه بعدها هم حفظ شد و به اين اعتبار، شخص «نماينده» و عنوان وكالت جايگاه ويژه اي يافت. و از هنگامي كه قرار شد نماينده مقام رياست «انجمن ملي يهود تهران» را نيز دارا باشد، كسب اين عنوان، به منزلة قرار گرفتن در رأس تمامي امور جامعة كليمي، نزد فعالين جامعه نيز اعتباري ديگر يافت.

 

3- براي مجلس اول كه در مهرماه 1285 با سخنراني مظفرالدين شاه بيمار در كاخ نارنجستان افتتاحشد، «عزيز الله سيماني» از سوي جامعة كليميان معرفي شد. مي گويند برخي مجلسيان در ابراز تنفر خود از يهوديان، او را هم بي نصيب نگذاشتند، كه پس از اندك مدتي استعفا كرد، و جامعه كليمي دفاع از حقوق خود را بر عهدة مرحوم آيت الله بهبهاني نهاد.

هنگام مجلس دوم –كه پس از استبداد صغير- آغاز به كار مي كرد، اما، همانگونه كه بيان شد، يهوديان در وضعيتي بهتر قرار داشتند، جامعه با نشاط تر شده، به علوم و فنون روي آورده بودند ... و از جمله به تشكيل چند نهاد و سازمان توفيق يافته بودند كه در ميان آنها، «حبرا قديشا» فعاليتي فرهنگي و مفيد داشت. نايب رئيس اين ارگان، «دكتر لقمان نهورايي»، كه به شكل خانوادگي به فعاليت اجتماعي شهره بودند از آن هنگام تا پايان دورة سيزدهم – به جز دوره پنجم كه مسيو حييم به نمايندگي برگزيده شد- به عنوان نماينده جامعه كليمي در مجلس شوراي ملي باقي بود، وي با نزاع هاي سياسي مملكت كاري نداشت، و آرام و محتاط، با تعميق مناسبات خود با ديگر نمايندگان و مسوولين اقداماتي به نفع جامعه كليمي انجام داد كه از آ جمله مي توان به لغو سنت دريافت «جزيه» از يهوديان، رفع برخي فشارهاي مبني بر تغيير مذهب، رسميت يافتن دفترهاي عقد و طلاق ويژة يهوديان و مرخصي نظاميان كليمي در ايام متبركه اشاره داشت.

 

4- در فضاي نسبتا آزادتر پس از مشروطه، تشكيل نهادها و سازمان هاي غير وابسته به دولت نيز فزوني يافت. يهوديان نيز در اين زمينه فعاليتي جالب توجه از خود نشان دادند. انجمن سفَت عِبِر، انجمن گسترش زبان عبري، انجمن ترقي، انجمن ملي يهود، سازمان حبْرَت ايسرائل و ... از جملة اين نهادهاي غير دولتي و در عين حال غير كنيسايي بودند.

 

5- امضاي اعلامية بالفور در نوامبر 1917، موجي از تفكر صهيونيستي را در نقاط مختلف جهان (و عمدتا در غرب) برانگيخت. هر چند در اين هنگام، جامعة كليميان ايران آشنايي چنداني با اين جريان نداشت، «انجمن سفت عبر ايران» به منظور جلب مساعدت يهوديان خارجي نام خود را به «انجمن صيونيت ايران» تغيير داد، «حبرت ايسرائل تهران» يا «وَعَد هَقِهيلا» نيز جهت مساعدت انجمن صيونيت ايجاد شد. روزنامة «هَگِئولا» هم با امتيازي كه «عزيز اله نعيم» به دست آورده بود از زمستان 1921 آغاز به انتشار نمود و بالاخره انجمن از طريق سفارت خانه هاي ايران، با يهوديان خارج از كشور تماس گرفت.

وجود شخصيت هاي برجسته اي چون سليمان حييم، حبيب لوي، سليمان كهن صدق،عزيزاله نعيم، و مرتضي معلم در اين انجمن موجبات اعتماد مردم به آن، و پذيرفتن فعاليت هاي آن را فراهم مي نمود، لذا در مدت كوتاهي به ايجاد بيش از 20 شعبه در شهرهاي يهودي نشين ايران توفيق يافت، و تقريبا مسوول تمامي امور جاري كليميان كشور شد و تا آنجا پيش رفت كه متوليان آن نه تنها امكان وجود تفكري مخالف را بر نمي تافتند، كه حتي تصور وجود شخصيتي فعال و مستقل از ايشان كه قادر باشد بر روند جاري انجمن انتقاداتي جدي وارد آورد و در عين حال نظر مردم را نيز به خود جلب كند، غير ممكن مي ديدند، دكتر لقمان نهورايي، آن گونه كه شخصيت مدارا جويش ايجاب مي كرد، در اين هنگام با انجمن صيونيت ايران نيز رابطه اي مسالمت آميز و آرام داشت.

 

6- هر چند اقدامات اوليه دكتر لقمان براي جامعه كليمي مفيد واقع شد، اما روند رو به تزايد مشكلات –خصوصا در شهرستان ها- همچنان ادامه داشت (همچون ماجراي ايذاء يهوديان در خرم آباد و آذربايجان، غائلة كُلاه جلي در شيراز، مسئله بستن دكان يهوديان در بازار تهران، قتل يهوديان در اطراف همدان و....)

گرفتاري هاي انفرادي عدة كثيري از كليميان، لزوم مرجعي فعالتر را ايجاب مي كرد، اما در عين حال دكتر لقمان حاضر به كاستن ساعات فعاليت مطب خود نشد، دفتر ويژة نمايندگي ايجاد نكرد و فعاليت اجتماعي خود را به صرف مراجعه به مجلس محدود نمود. در قضية تجاوز فردي به نام «كاظم عطار» به اموال يهوديان محلة سرپولك، دكتر لقمان حاضر به دخالت نشد، و توهين به كليميان در منطقه اي ديگر از تهران، مهاجرت 20 خانوار را در پي داشت. نارضايتي از دكتر لقمان بيشتر و بيشتر شد تا آنجا كه انجمن صهيونيت تهران هم «صرفا به دليل عدم وجود نامزد ديگري» از كانديداتوري وي در مجالس سوم و چهارم حمايت نمود و حتي برخي اعضاي انجمن چون دكتر حبيب لوي را اعتقاد بر اين بود كه دكتر لقمان از استعداد فعاليت تشكيلاتي بي بهره است و از وي، جز مراسله نويسي به ادارات و نظميه كار ديگري ساخته نيست. در چنين شرايطي بود كه جواني پر شور و حرارات – شمويل يحزقل حييم- از كرمانشاه به تهران آمد.

 

7- «مسيو حييم» به عنوان مردي جوان، با اراده، با حرارت و با نفوذ به زودي موفق شد با تمامي مسوولين جامعه كليمي تهران ايجاد ارتباط نموده و با بزرگاني از متوليان مسايل مملكتي ايران نيز طرح دوستي بريزد. به زودي گفته شد كه او با برخي جرايد مهم ايران و سفارت انگلستان نيز روابط نزديكي دارد و قادر است مسايل و مشكلات جامعه را به آساني مرتفع سازد. اولين طرفداران وي كساني بودند كه از اختلافات دروني انجمن صيونيت سرخورده و يا از فعاليت دكتر لقمان نا اميد شده بودند. وي در هيئت فردي «سنت شكن» و نا آشنا با فرهنگ يهودي ظاهر شد. همزمان با مهاجرت عده اي از دست اندركاران انجمن صيونيت، انجمن ترقي به زعامت «عزيز اله برال» و نيز كانون وعد هقهيلا، سر به مخالفت با اين انجمن برداشتندو با پيش بيني آيندة روشن مسيو حييم خود را به او نزديك ساخته، ترجيحا انجمن را نزد مسيو حييم مخالف او جلوه دادند.

مرحوم حبيب لوي، تلاش بي وقفة كانون وعد هقهيلا در ايجاد نفاق ميان مسيو حييم و انجمن صيونيت را سرآغاز تمامي اختلافات و تفرقه هاي داخلي جامعه يهود تهران مي داند كه به شكل عجيبي تا سال ها در ميان طرفداران دو سوي قضيه ماندگار شو و براي مسيو حييم نيز هزينه اي بسيار گران در برداشت....

.... مسيو حييم كه در ابتدا قصد نفوذ در انجمن صيونيت و كسب قدرت در آن را داشت، به زودي دانست كه با وجود اختلافات ايجاد شده به خواسته خود نخواهد رسيد، لذا به تأسيس دو انجمن به نام هاي «حو بيه صيون» و «كميته اميد» در تقابل با انجمن صيونيت همت گمارد، و در ضمن، امتياز روزنامه اي به نام «هَحَييم» را نيز كسب كرد. انجمن صيونيت در جلسه اي بعدي خود،مسيو حييم را به وعده هاي بدون عمل متهم كرد، و او نيز متقابلا از انجمن درخواست انحلال نمود و تهديد كرد كه در غير اين صورت، از طريق مقامات مسوول مملكتي جريان را پيگيري خواهد نمود و ... دو روزنامة «هگئولا» و «هحييم» نيز به دشنام نامه هايي بدل شدند، كه ضمن آن، هگئولا عليه مسيو حييم مي نوشت، هحييم عليه دكتر لقمان، و هر دو روزنامه عليه يكديگر! مسيو حييم دعوت آشتي جويانة انجمن را براي شركت در جشن بزرگ مدارس آليانس كه در آن نمايندة نخست وزير وقت، جمعي از وكيلان، سفراي خارجي و روحانيون حضور داشتند، رد كرد، و انجمن صيونيت، در مقابل، اعلام داشت كه در پي تحقيقاتي كه در مورد گذشتة حييم انجام داده، به اين نتيجه دست يافته كه وي پيش از اين در ادارة گمرك خرمشهر كار مي كرده و با انگليسي ها داراي ارتباطي نزديك بوده، حتي ماموريت هايي براي ايشان انجام داده است و از طرفي او، به نفع كمپاني سينكلر با يك خبرنگار آمريكايي همكاري داشته است، و در راه هموار نمودن اخذ امتياز نفت شمال، مدتي به طور مخفي نشريه هايي طبع نموده اند، و لذا فعاليت چنين فردي در جامعة يهود ايران اصلا به مصلحت نيست. ... اختلافات به اوج رسيد. روزنامة هحييم مسوولين انجمن را خائن و دزد، و روزنامة هگئولا را ننگ ملت دانست، و انجمن صيونيت در مورد حمايت از مسيو حييم در انتخابات مجلس پنجم، به شعبة كرمانشاه خود شديدا اخطار كرد.

در همين هنگام، «اسمعيل سيميتقو» از اشرار کرد اهل آذربايجان، ضمن ترتيب يك مهماني به افتخار همكاران يهوديش، تمامي ايشان را به قتل رساند و اين مسئله به غائله اي تبديل شد كه در آن چند صد يهودي كشته و تاراج شدند. همچنين يهوديان تهران، مياندوآب و مهاباد با مشكلاتي مشابه دست به گريبان بودند.

 

8- مجلس پنجم را از جهاتي حساس ترين دوران مجلس شوراي ملي خوانده اند. عزم رضاخان براي انقراض قاجاريه و اعلام «جمهوري رضاخاني»، وي را بر آن داشت تا حداكثر تلاش خود را جهت دخالت در انتخابات به كار گيرد. البته او به چندان توفيقي دست نيافت و نمايندگان مستقل و حتي مخالفي چون مستوفي الممالك، تقي زاده، مصدق، مدرس، احمد بهبهاني و قوام السلطنه نيز به مجلس راه يافتند. هر چند رضاخان – بر اثر تبليغات مدرس- آن گونه كه مايل بود «رييس جمهور» نشد اما در طرحي كه روز 9 آبان 1304 تصويب شد،وي اعليحضرت و رييس حكومت خوانده شد و قاجاريه رسما منقرض گرديد.

در انتخابات جامعه كليمي، آن گونه كه پيش بيني هم شد، نارضايتي مردم از دكتر لقمان از سويي و شناخته شدن مسيو حييم به عنوان يك نيروي پر قدرت – تا آنجا كه برخي طرفدارانش، وي را ناجي موعود مي خواندند- از سوي ديگر، موجب شد كه مسيو حييم حايز اكثريت آرا گردد.

مجلس پنجم از 22 بهمن 1302 آغاز به كار كرد. مسيو حييم در ابتدا انجمن صيونيت را از نو تشكيل داد، سپس با شركت در گردهمايي مجلس موسسان و شركت در مراسم تاجگذاري رضا شاه (ارديبهشت 1305) خود را بيش از پيش به مسوولين طراز اول مملكتي نزديك نمود.

مورخ بزرگ عصر رضا خان –ابراهيم خواجه نوري- در كتاب خود با توصيف وضعيت مشابه ايران و تركيه در آن سال ها كه «مصطفي كمال پاشا» رياست جمهوري تركيه را بر عهده گرفته بود، رضا خان را پيرو راه وي مي داند و تأكيد مي كند هيچكس جز حييم حدس نزد كه رضا شاه به اجراي برنامه هاي «كمال پاشا» مي انديشيد: «... خوب به خاطر دارم كه تنها كسي كه اين مطالب را حدس مي زد، يك نفر كليمي بسيار با هوش و بسيار با استعدادي به نام حييم بود كه تازه وكيل كليمي ها شده و با كمك مدرس به مجلس آمده بود. حييم در ميهماني خصوصي در حضور عده از وكلا و چند نفر آمريكايي و دو سه نفر ار صاحب منصبان مي گفت: هيچ بعيد نيست كه بازي گردانان صحنة سياست، المثناي رُل كمال پاشا را هم به دست رضا خان داده باشند. ولي حيف كه قرعه به نام او افتاد و نخواهد توانست بازي خود را به نفع مملكت تمام كند...»

وضع امنيت يهوديان در امور مختلف زندگي و تجارت، در دورة مجلس پنجم بهبودهايي حاصل نمود. بسياري از يهوديان در فعاليت هاي اقتصادي در اين سال ها به تمكن قابل توجهي دست يافتند. اصلاح ساختار اداري كشور نيز باعث شد تا مسايل حقوقي ايشان بيش از گذشته رسيدگي گردد. شخص مسيو حييم نيز در مراجعه به ادارات و احقاق حقوق يهودياني كه مورد تعرض قرار گرفت بودند فعال بود. اما نهاداي مفيدي چون انجمن صيونيت و وعدهقهيلا، عملا منفعل شده بودند. ... بسياري از يهوديان، از منطقة «محله خارج» شده، در ساير نقاط تهران ساكن شدند، و بسياري از يهوديان شهرستاني نيز راهي تهران شدند: آن ٍگونه كه جمعيت يهوديان پايتخت كه در اواخر دوران ناصرالدين شاه به سه هزار نفر مي رسيد، در اواخر عهد رضاشاه به 20 هزار تن بالغ شد.

... در مدت دوسالة وكالت حييم، اختلافات دروني جامعه كليمي همچنان ادامه يافت. طرفداران دكتر لقمان به بازسازي مجدد تشكيلاتي پرداختند. مجالس تبليغاتي طرفداران حييم بيش از انتخابات مجلس ششم به شكل مشكوكي با ايجاد درگيري به هم خورد. در نهايت، دكتر لقمان نهورايي مجددا براي مجلس ششم انتخاب شد.

 

9- در سال 1305 اعلام شد كه گروهي از افسران ناراضي به سركردگي «سرهنگ محمود خان پولادين» -كه در صدد كودتا عليه رژيم بوده اند- بازداشت شده، توطئه ايشان خنثي شده است. در ميان همكاران اين گروه، نام «مسيو حييم» نيز بيان مي شد. تمامي آن عده بازداشت و راهي زندان شدند. و البته سرنوشت كساني كه به كودتا عليه رضاخان متهم مي شدند نيز معلوم بود. مسيو حييم، پيش از اعدام، پنج سال در زندان ماند. بعدها همواره به ميزان نقش مسيو حييم، با ديده اي شك آلود نگريسته شد. خصوصا به دليل زندان طويل المدت وي.

طرفداران مسيو حييم، دكتر لقمان را متهم كردند كه نه تنها براي نجات حييم اقدامي جدي به عمل نياورده و تقاضايي از دولت ننموده است. كه به خاطر اختلافات گذشته، عامل مؤثري در اعدام وي بوده است. ولي اين موضوع هرگز به اثبات نرسيد و البته با روحية دكتر لقمان نيز به هيچ روي سازگاري نداشت.

آنچه از حكايت اين چند سال، تا سال ها به يادگار ماند، تفرقه اي طولاني در ميان مسوولين جامعة يهود ايران بود، افراد فعالي كه پس از سال ها فضاي تنگ كشور و رويارويي با انبوهي از مشكلات ريز و درشت، اينك به موقعيتي دست يافته بودند تا باري از دوش اين جامعة خسته بردارند. ترجيحا مشعول به نزاع هايي بي حاصل شدند...

 

10- «شمويل يحزقل حييم» روز سه شنبه 23 آذر 1310 تير باران شد.

 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید