انجمن کلیمیان تهران
   

50 سالگی و پنجاهمین شماره

   

 

دوریتا معلمی
کارشناس ارشد روانشناسی

بهار 98
 

در سال‌هایی نه چندان دور زمانی بود که رسیدن به سن 50 سالگی آرزویی بزرگ محسوب می‌شد. چرا که با وجود بسیاری از بیماری‌ها و عدم وجود انواع و اقسام داروها طول عمر بسیار کوتاه بود. ولی پس از کشف داروها و واکسن‌های جور واجور و پیشرفت علم پزشکی، 50 سالگی دیگر سن مردن نبود ولی زمان شروع پیری و درد و بیماری محسوب می‌شد، کما این‌که اشعار طنز و هجو گونه‌ای نیز با همین محتوا در میان مردم رواج پیدا کرد!!!
یادم می‌آید که در زمان کودکی وقتی می‌شنیدم کسی در سن 50 سالگی فوت شده به نظرم چقدر پیر می‌آمد (البته بعدها فهمیدم که فقط من نبوده‌ام که چنین تصوری داشتم) و حالا فکر می‌کنم مردن در این سن یعنی جوان-مرگی (و صد البته که باز هم فقط من نیستم که چنین تصوری دارم)!!!
50 سالگی سن عجیبی است، علیرغم این که هنوز جوانیم ولی بیش از نیمی از راه را رفته‌ایم. از نظر مالی، شغلی، تحصیلی و خانوادگی به ثبات رسیده ایم. آرد خود را بیخته و الکمان را نیز آویخته‌ایم و همچنین قرار است که به یک سری از بایدها و نبایدها رسیده باشیم:
در 50 سالگی دیگر باید خردمند شده باشیم یعنی قبل از هر تصمیم و هر حرفی، تعقل کنیم.
در 50 سالگی باید بین درست و نادرست فرق بگذاریم.
در 50 سالگی نباید به به حرف بقیه بیش از حد اهمیت بدهیم و باید بلد باشیم بی‌توجه به قضاوت‌های دیگران به راه مناسب خودمان ادامه دهیم.
در 50 سالگی باید بتوانیم در روابطمان تعادل برقرار کنیم.
در 50 سالگی باید بلد باشیم خودمان را آرام و خوشحال کنیم.
در 50 سالگی باید خود خودمان را پذیرفته باشیم.
در 50 سالگی باید به درک جمله‌ی «این نیز بگذرد» رسیده باشیم و
در 50 سالگی باید مرگ را بپذیریم و یاد بگیریم زندگی را چگونه زندگی کنیم.
آن‌وقت است که می‌توان گفت از بحران میانسالی عبور کرده‌ایم، از رکود و باتلاق مرگ و پیری گذشته‌ایم و به زایندگی و مانایی رسیده‌ایم. چنان‌که اریکسون معتقد بود که مرحله‌ی میانسالی مرحله‌ای است که می‌توان از طریق کمک به نسل بعدی، کمک به دیگران و یا کار خلاقانه به زایندگی روانی رسید. در عوض افرادی که دچار رکود هستند نمی‌توانند در رفاه اجتماعی مشارکت داشته باشند، زیرا آسایش و امنیت خود را به چالش و فداکاری ترجیح می‌دهند و این رکود خود را این‌گونه نشان می‌دهد:
به‌صورت بی‌علاقگی و اهمیت ندادن به جوانان (از جمله فرزندان خودشان)، به‌صورت تمرکز بر آن چه که می‌توانند از دیگران بگیرند به‌جای آنچه که می‌توانند بدهند، به-صورت بی‌علاقگی به خلاق بودن در کار و پرورش استعدادها و یا عدم تلاش در جهت بهتر کردن دنیا (روان-شناسی رشد، جلد دوم).
لویینسون نیز 50 سالگی را مرکز ثقل میانسالی
می‌دانست و معتقد بود که افراد در این زمان به ارزیابی موفقیت‌ها و دستاوردهای خود می‌پردازند و احساس می‌کنند که برای پیشرفت و رشد شخصی و رسیدن به آرمان‌ها فرصت کمی در اختیار دارند. برخی نومید می‌شوند و برخی به‌دنبال یافتن مسیری خشنود کننده‌تر تلاش می‌کنند تا بدین‌ترتیب میراثی از خود به‌جای گذارند. برخی وارد امور خیریه و خدمات داوطلبانه می‌شوند و برخی به‌دنبال به‌وجود آوردن دستاوردهای ارزشمند می‌باشند.
آشیانه‌ی خالی نیز یکی دیگر از مسائل عاطفی- روانی و ارتباطی مربوط به دوران میانسالی است. زوجینی که در طی مسیر مشترک زندگی بر مسائل میان خود فایق نیامده و روابط عاطفی مختل با یکدیگر دارند و به‌خصوص اگر به علایق و توانمندی‌های خود نپرداخته باشند، همزمان با خروج فرزندان از خانواده دچار بحران شده و ممکن است یاس و پوچی بر زندگی‌شان سایه افکند.
در مجموع نگرانی درباره فناپذیری و ارزیابی زندگی در میانسالی امری رایج است و البته افرادی که تا قبل از رسیدن به این دوره سایر نیازهای مربوطه (مالی، تحصیلی، شغلی، خانوادگی، روانی- عاطفی و فردی و ارتباطی) را برآورده نکرده‌اند ممکن است در مرحله‌ی میانسالی با بحران مواجه شوند. چرا که به این باور می‌رسند که کنترلی بر زندگی خود نداشته‌اند و در نتیجه کارایی شخصی‌شان (توانایی لازم برای غلبه بر مسایل زندگی) تضعیف می‌شود.
و این در حالی است که در دنیای کنونی 50 سالگی می‌تواند نقطه عطف و یک شروع مجدد باشد. مردان و زنانی که تا این زمان وقت و هزینه و انرژی خود را صرف تحصیل و شغل و پرورش فرزندان کرده بودند، حالا با از آب و گل در آمدن فرزندان و رسیدن به ثبات مالی فرصتی می‌یابند برای رسیدگی به خود، چه از نظر جسمانی و چه از نظر پرورش استعدادها و علایق شخصی و یا هر سوژه‌ای که دوست داشتند و هرگز فرصتش را نداشته‌اند.
50 سالگی فقط پایان جوانی نیست بلکه شروع دورانی است که می‌تواند بیشترین دستاوردهای عاطفی- روانی را به همراه داشته باشد به شرط آنکه با ورود به این دوره‌ی جدید زندگی بیاموزیم که چگونه با مسایل آن رو در رو شویم تا لذت و آرامش بیشتری را تجربه کنیم. 
 

1 - اریک اریکسون (1994 – 1902 )، روانشناس نوفرویدی در حوزه‌ی رشد انسان، که زندگی انسان را از بدو تولد تا زمان مرگ به 8 مرحله تقسیم کرده بود. دوره‌ی میانسالی دوره‌ی هفتم این مراحل است.

2 - دانیل لوینسون که در زمینه‌ی مراحل رشد روانی- اجتماعی بزرگسالان تحقیقات ارزشمندی دارد.


 

 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید