انجمن کلیمیان تهران
   

دیو نهفته ی درون ما

   

 

آتوسا آرمین
مترجم

پاییز 98
 

هر روز و هر ساعت ما در موقعیت تصمیم‌گیری قرار می‌گیریم. نتیجه اتخاذ هر تصمیم تقویت یکی از دو نیروی نهفته در وجود ماست، نیکی و پلیدی. پرسشی که با آن روبرو هستیم تقابل خیر و شر در جهان پیرامون ما نیست، بلکه تقابل آن در نهان ما و هر لحظه از زندگی است. (استیو لدر)
پس ازگذشت 40 سال خاطرات زیادی از اتفاقات سال اول دانشجویی رشته فلسفه در یادم نیست به جز یکی که به روشنی در ذهنم مانده و آن بحث در باره یک ضرب‌المثل لاتین است.«انسان گرگ انسان است »
گرگ در این مورد استعاره‌ای است از هر نیت یا عملی که فرد نسبت به همنوعش بدون در نظر گرفتن اخلاق و وجدان و بر اساس خلق و خوی حیوانی انجام می‌دهد. قرن‌ها بعد فروید این ضرب‌المثل را به گونه‌ای دیگر مطرح کرده است: «آیا ما آنقدر شجاعت داریم که اعمال و رفتارمان در حضور خود ما سنجیده شود؟»
در زمان تحصیل علوم دینی دریافتم که در تلمود نیز این عقیده مطرح شده که انسان، درنده‌ی همنوع خودش است. آنجا که از زبان حخامیم می‌گوید که : «در فقدان قانون و حکومت، انسان ها یکدیگر را می‌درند.»
کافیست فقط پنج دقیقه به اخبار دنیا در رسانه‌ها توجه کنیم تا به درستی این گزاره مطمئن شویم. اما دیدگاه‌های دیگری نیز در باره طبیعت و سرشت آدمی مطرح است. چنانچه بخش عمده‌ای از کتاب مقدس به نهاد نیک آدمی پرداخته است. آرای افلاطون، سقراط و بودا که در متون کهن ثبت شده تا هم عصران ما گاندی و جان دیویی و آن فرانک موید باور به سرشت نیک آدمی است. از این منظر ذات طبیعی انسان بر خوبی و مهربانی نهاده شده است. اهدای خون، کار داوطلبانه در آشپزخانه‌ی نیازمندان و گرمخانه‌ی بی‌خانمان‌ها یا حتی عمل ساده‌ای مثل صرف چند دقیقه برای راهنمایی مسافر غریبه‌ای که راهش را گم کرده است، شاهدی بر این ادعا است.
ما در جهانی انتزاعی از ادبیات، فیلم و برنامه‌های تلویزیونی احاطه شده‌ایم در حالی که جهان با واقعیات تلخی همچون جنگ، رویارویی نظامی، فقر و گرسنگی روبروست. بدین‌ترتیب دوگانگی به قدمت نوع بشر، ادامه می‌یابد: تقابل خیر و شر، ما و ایشان. ای کاش قضیه به همین سادگی بود. اگر از یک فرد معتاد که حتی زمانی به کوتاهی یک روز، یک ساعت یا حتی یک لحظه به ترک اعتیاد اندیشیده باشد یا شخصی که پای‌بند به سوگند ازدواجش نیست، فارغ از زن یا مرد بودنش، و حتی فقط یک‌بار به خطا بودن عملش فکر کرده باشد یا هر کسی که به نوعی سیب گناه را گاز زده باشد و لحظه‌ای احساس شرمساری کرده باشد، بپرسید پی می‌برید که در مواجهه با خیر یا شر یگانه بازیگر عرصه‌ی وجود هریک از ما ، نفس ما است، و ما توسط دو نیروی بنیانی خیر و شر که نیت غلبه بر ما را دارند به سویی کشیده می‌شویم. کشمکش بین گروهی که انسان را گرگ می‌دانند و مخالفان‌شان در مورد هر کدام از ما دوباره و چند باره هر ساعت و هر روز و هر هفته تکرار می‌شود. هفته‌ها و ماه‌هایی که زندگی ما برآورد آن است. پس ذات ما به طور عام مورد سوال نیست بلکه آنچه اهمیت دارد چگونگی عملکرد ذاتی ما در برشی از زمان است. بدین‌ترتیب اهمیت چالش اخلاقی ما با خویشتن برجسته تر از تعاملات با محیط و افراد پیرامون ماست. چالشی که تا واپسین دم حیات هریک از ما ادامه دارد. به تعبیر الکساندر سولژنیتسین خط مرزی بین نیکی و پلیدی از میان وجود ما می‌گذرد.
توصیف خیر و شر در متون مذهبی مرتبط با بهشت و جهنم است. راستی و درست‌کاری را پاداش زندگی ابدی در ملکوت است و عقوبت بدکاری تحمل رنج و درد ابدی در دوزخ. اما مفهوم بهشت و جهنم فراتر از توصیف مکانی حیات پس از مرگ است. داستان معروف مرد زاهدی که از خداوند خواست که راز بهشت و جهنم را، پیش از مرگ، برایش آشکار کند شاید شنیده باشید. خداوند درخواست او را اجابت و فرشته ای را مامور راهنمایی او کرد. ابتدا به جهنم رفتند. در اتاقی آراسته و جایی زیبا میز بزرگی از بهترین خوراکی ها چیده شده بود که گرداگردش افرادی با چهره-های نحیف و زرد نشسته بودند. مرد زاهد متوجه شد که در دست آنها قاشقی بلند قرار دارد ولی چون آرنجشان خم نمی‌شود نمی‌توانند غذا را در دهانشان بگذارند پس گرسنه و بی‌جان به سفره رنگارنگ خیره شده‌اند. سپس به دیدار بهشت رفتند. عجب که همان اتاق بود و همان مکان و همان سفره. با آدم‌هایی که بدون آرنج دور آن نشسته بودند. ولی چهره‌ها پرطراوت و شادمان بود و حکایت از سلامتی آنان داشت. مرد زاهد متعجب از یکسان بودن فضای بهشت و جهنم از فرشته راهنمایش پرسید که چرا با وجود تشابه هر دو مکان، آدم‌های اتاق اول زرد و نحیف و افسرده بودند ولی آدم‌های اتاق دوم شاد و سرحال و سلامتند. فرشته به او گفت چند لحظه با دقت نگاه کند. اینجا هر کدام از افرادی که دور میز نشسته بودند با قاشق بلندش خوراک را در دهان طرف مقابلش می‌گذاشت در نتیجه همه سیـــر و
شاد و سلامت بودند.
اگر با بدبینی به این داستان فکر کنیم می‌گوییم که بهشتیان از روی خودخواهی فرد مقابلشان را سیر می‌کردند تا او هم همین کار را بکند. بسیار خوب سوال اینجاست که چرا جهنمیان به این نتیجه نرسیده‌اند که شرط سیر شدن، غذا دادن به دیگری است؟ اینها که باید زرنگ‌تر و خودخواه‌تر از بهشتی‌ها باشند. پس تفاوت بهشت و جهنم در این است که انسان بهشتی توانایی این را دارد که به جز خودش به مصلحت دیگران نیز بیندیشد و نیکخواهی‌اش شامل دیگری هم بشود ولی انسان جهنمی در حصار خودبینی و خودخواهی زندانی است. هنگامی که خود از نعمتی محروم است چرا دیگری از آن بهره‌مند باشد؟
حاخام‌های قرون قدیم، تاریکی وصف شده در بلای نهم از ده بلایی که سر مصریان نازل شد را آنقدر سیاه می-دانند که مصریان و عبرانیان قادر به دیدن اینکه خصم هم مانند خودشان انسان است نبودند.
چرا گاهی به کسی که پشت چراغ قرمز شیشه اتومبیلمان را پاک می‌کند انعامی گشاده دستانه می‌دهیم ولی وقتی دیگر رویمان را بر می‌گردانیم؟ چون حس همدلی برای همه ما حسی گذران است، گاهی سر بر آسمان داریم و چند دقیقه بعد در اعماق دوزخ. در هنگام روشنایی با تمام وجود رنج دیگران برایمان ملموس است و گاهی چنان در تاریکی فرو می‌غلطیم که جز خود و منافعمان چیز دیگری را نمی‌بینیم.
مایمونید می‌گوید «هر فردی باید تصور کند که در دادگاه عدل الهی ترازوی اعمال همه انسان‌های جهان در وضعیت تعادل قرار دارد؛ خیر و شر به یک میزان. حال این رفتار اوست که وزن یک کفه را بیشتر می‌کند. پس عمل او بر آینده کل بشریت تاثیر می گذارد.» جهان‌بینی مایمونید بر اساس اطعام فرد روبروی ما بر سر میز است. اینکه ما در طول زندگیمان در موقعیتی قرار بگیریم که با عملی قهرمانانه جان کسی را نجات دهیم یا مرتکب عملی جنایت بار شویم، بسیار نادر است. اما در تک تک لحظات زندگی ما با پرسش درباره ماهیت وجودی مان روبرو می‌شویم. مقابله همیشگی خیر و شر و چیرگی یکی بر دیگری در وجود ما.
این طنز روزگار است که این مقاله را پشت میز زیبایی با صفحه مرمر می‌نویسم، در اتاقی که چشم‌اندازش بام خانه‌ها و کافه‌های مشهور پاریس است. اتاقی در هتل معروف لو تتیا در قلب پاریس. این هتل در سال 1910 ساخته شده و افراد سرشناس زیادی در آن اقامت داشته‌اند. پابلو پیکاسو، شارل دوگل، آندره ژید، پگی گوگنهایم و ژوزفین بیکر. جیمز جویس هم بخشی از رمان معروف اولیس را در این هتل نوشته است. پس از اشغال پاریس در سال 1940 این هتل به مرکز ستاد ضد جاسوسی ارتش آلمان نازی تغییر کاربری داد. محلی برای اسکان، تفریح و بازجویی‌های افسران نازی. اخیرا مالک فعلی هتل برای بازسازی و احیای اعتبار هتل میلیون‌ها یورو هزینه کرده است. اینجا جایی است که تصمیمات جنایت‌بار زیادی که زندگی هزاران نفر را تحت تاثیر قرار داده گرفته شده است و من امروز پس از نوشیدن یک شیر قهوه مطبوع مشغول فلسفه‌ورزی درباره خیر و شر هستم.
انسان گرگ انسان است؟ من خریدار چنین تفکری نیستم. خیلی ساده‌انگارانه و یک جانبه است. داستانی که من به آن باور دارم داستانی از بومیان آمریکاست. روزی رییس قبیله‌ای کودکان را گرد خود آورده بود و برایشان داستان دو گرگ را می‌گفت: یکی از آن دو مهربان، صلح طلب، بخشنده، دیگردوست و متواضع است. در مقابلش دیگری درنده و جنگجو، خودپسند، لاف زن و ظالم است. محل نزاع هم درون آدم‌هاست. داستان رویارویی این دو، کودکان را به هیجان آورده بود و پی درپی سوال می‌کردند که در پایان کدامیک پیروز بر دیگری است؟ پاسخ رییس کوتاه بود: «آن که شما به او غذا می‌دهید.» 
منبع
Special TIME Edition, 2019
 

 


 

 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید