انجمن کلیمیان تهران
   

دنده عقب

   

 

شیپورچی

زمستان 1400

 

+ بابا خسته شدم... پس کی می رسیم شمال؟
-بچه جون اینقدر غر نزن می‌بینی که این زبون بسته 70 کیلومتر راه اومده خسته‌س... آب و علوفه هم که نخورده!
+ خب پدر من جرا آخه ما باید با خر بیایم مسافرت؟
-پسر من دیگه این حرف رو نزن... تو که می‌دونی همه‌ی اجداد و نیاکان ما با خر و چهارپا می‌رفتن سفر... ما که نباید خلاف اونا عمل کنیم!
+آخه پدر من زمان اجداد و نیاکان ما که هنوز ماشین اختراع نشده بود...... الان همه با ماشین و هواپیما و قطار و اتوبوس سفر می‌کنن... نه با خر!!!
- در هر صورت ما موظف به پیروی از نیاکانمون هستیم پسرم. در هیچ جا از نیاکان ما یاد نشده که گفته باشن که سفر کردن با ماشین و هواپیما مجازه.
+ واااااااااااای بابا ...! چیو بگن مجازه؟ مگه اون موقع ایرباس و لامبورگینی بوده که راجع بهش نظر بدن... مثلا آیا مامان تا حالا به شما گیر داده که چرا خواهرتونو دعوت می کنید خونه؟
-مثل اینکه تو یادت رفته بچه جون که عمه نداریم!
+خب همین دیگه مامان جون گیر نداده به خواهرهای شما چون اصلا خواهر نداری... اون زمان هم که ماشین نبوده اصن که راجع بهش نظر بدن.
-خیلی خب لازم نیست تو فلسفه و منطق به من درس بدی.
+ حالا ما هیچی این زبون بسته چه گناهی کرده که باید از مسیر خاکی و پر از سنگ راه بیاد... مگه جاده شمال رو آسفالت نکردن؟
- خجالت بکش پسر... همه‌ی پدران من از همین جاده می‌رفتن شمال حالا تو به من میگی جاده رو عوض کنم؟ شرم بر تو باد!
+آخه پدر من الان جاده‌ها آسفالت شده، تونل دارن، راحت‌ترن، چرا نباید ما از اون جاده ها استفاده کنیم؟
-الان این همه خانم خوشگل و آرایش کرده تو خیابون دیده میشه آیا درسته من مادرتو ول کنم برم با اونا؟
+ واقعا که... چه مثال واضحی زدین... ربطشون به هم مثل آقای گودرزی و شقایق خانم بود...! بیچاره مامان!!!!
-اما من عاشق مادرت هستم پسر...
+واسه همینم هیچوقت به مامان اجازه ندادین بره سرکاری که علاقه داره؟
-زبونتو گاز بگیر پسر.... مامانت بره سرکار؟ غیرتت کجا رفته؟
+آهان اینم نیاکانت گفتن که خانم‌ها نباید برن سرکار؟
-خیر! غیرت و تعصب یه مرد واقعی اجازه نمیده ناموسش بره سرکار.
+خب چرا خواهرمو نذاشتی به درسش ادامه بده؟
-اون که تا لیسانس خونده بود اگه بیشتر می خوند هوا برش می‌داشت خواستگاراشو رد می‌کرد... بالاخره اولین هدف یه دختر باید ازدواج کردنش باشه.
+ همینارو گفتی بابا که آبجی به زور شما ازدواج کرده و الان بدبخت شده و در به در دنبال طلاقه...!
-من که نظرم را گفتم من و مادرت هم زمان ازدواج خیلی مشکلات داشتیم. خواهر تو هم بهتره با شوهرش بسازه چون که می‌دونی این حق مرده که زنشو طلاق بده... حالا گیریم که چهارتا مشت و لگد هم از شوهرش خورده باشه و شوهرش طفلی تفریحی با دوستاش شیشه کشیده باشه و فوق فوقش چند بار هم با خانم غریبه دیده باشنش. اینا که دلیل نمیشه. ایشالله از زندون آزاد می‌شه میاد و یه بچه دیگه میارن و زندگیشون قوام پیدا می کنه... مادرت هم الان عادت کرده و خوشحاله.
+ واسه همین شبا شیش جور قرص میخوره تا بخوابه؟ آره خیلی حرفای قشنگ میزنی بابا حق با توعه !؟!؟!؟!؟! حالا تا بیشتر تو سیاهی شب گم نشدیم و گرگا پارمون نکردن اجازه بده برای پیدا کردن بقیه مسیر از نقشه اینترنتی استفاده کنیم.
-وا مصیبتا... وا فریادا... وا شیونا... خوب شد پدر خدا بیامرزم مرد این روزا رو ندید ...! پسرم اولا که نیاکان ما نقشه و راه بلد نداشتن و ما هم مجاز به استفاده از این جک و جونورا نیستیم... دوما که یه مرد میمیره، خوراک کفتارهای پیر میشه ولی آدرس از کسی نمیپرسه این یه اصله پسرم...
+جک و جونور چیه پدر من؟ الان مثل زن عمو خدابیامرز طعمه گراز وحشی می‌شیم..
-نترس پسرم گرازها مارو نمی خورن. دیدی که وقتی به عمو اینا هم حمله کردن فقط زن عموتو خوردن که از نژاد ما نیست!!!
+آهان بس که گوشت تلخیم!
-چیزی گفتی پسرم؟
+نه فقط یه سوال دارم... چرا ما باید گرز و منجنیق همراه خودمون داشته باشیم؟ خیلی سنگینن اینا بابا!!
-نمیدونم دیگه رسمه
+یه سوال دیگه نیاکانت نگفتند اگه سرد شد داشتیم یخ میزدیم باید چه غلطی کنیم؟
-آهان به سوال خوبی اشاره کردی نیاکان ما سردشون نمیشد!!!
+پدر من چرا صورت مسئله رو پاک میکنی؟...
+نیاکانت مگه ترموستات داشتن؟
-بیا پایین بچه سرمون درد گرفت
 



 


 

 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید