انجمن کلیمیان تهران
   

بتمن به روایت شوالیه‌ی تاریکی

   

 

نشریه پروازشماره 49 اسفند 1396

 

بتمن شوالیه تاریکیاز میان تمام آثار سینمایی که در طول سال‌های گذشته اکران شده‌اند، فیلم‌هایی وجود داشته‌اند که به نوعی سنت‌شکنی کرده و قوانین و عرف موجود در دنیای فیلم‌سازی را به گونه‌های مختلف به چالش کشیده‌اند. در مقاله‌ی پیش رو می‌خواهیم به سه‌گانه ی شوالیه‌ی تاریکی ساخته‌ی کریستوفر نولان بپردازیم که روایت و بینش جدیدی را از یک شخصیت ابر قهرمانی معروف ارائه می‌دهد. همان طور که می‌دانید در طی دهه های متمادی انیمیشن‌ها و فیلم‌های زیادی حول کاراکتر بتمن ساخته شده است که اغلب ما با آن‌ها از دوران کودکی آشنایی کامل داریم، داستان میلیونری منزوی و یتیم که به ناگاه به منجی شهرش، گاتهام تبدیل می‌شود. ولی روایت فیلم به گونه‌ای دیگر است و مسئله به این سادگی‌ها دیده نمی‌شود و داستان فیلم می‌خواهد دیدگاه کلیشه‌ای ما را نسبت به بتمن و رابین و دشمنانش نظیر جوکر به طور کامل عوض کند. در طول هر سه فیلم و همزمان با پیشرفت داستان آن‌ها، موضوعات عمیق روان‌شناختی و ذهنی به تم اصلی و درونمایه‌ی سه‌گانه‌ی شوالیه‌ی تاریکی تبدیل می‌شوند و مسائلی نظیر ترس و دیوانگی و یا خشم و انتقام که در دنیای واقعی ما نیز مسائل مورد مناقشه و بحث انگیزی به شمار می‌روند کاملا به چشم می خورند. در سه‌گانه‌ی شوالیه‌ی تاریکی که در حقیقت باید همه‌ی آن‌ها را یک فیلم متصل به هم و طولانی به حساب آورد، ما شاهد یک نقطه‌ی شروع در بتمن آغاز می‌کند و نقطه‌ی اوج در شوالیه‌ی تاریکی و یک جمع‌بندی دراماتیک نهایی در قسمت سوم یا شوالیه‌ی تاریکی بر می‌خیزد، هستیم. باید گفت شخصیت بروس وین که به حق توسط کریستین بل به بهترین و عمیق‌ترین شکل ممکن به تصویر کشیده شده است در طی تمام افت و خیزهای این سه‌گانه درام اکشن به تکامل و بالندگی می‌رسد و بر عکس سایر داستان‌های ابر قهرمانی مارول، دقیقا در زمانی که در شکست خورده‌ترین و مأیوس‌کننده ترین زمان‌های داستان قرار دارد، بدون لباس بتمن و تجهیزات فوق‌العاده‌ی تکنولوژیک‌اش، ققنوس‌وار از خاکستر خود بلند می‌شود و دوباره افسار اتفاقات و سرنوشت را به دست می‌گیرد. بهترین مثال آن هم زمانی است که بتمن فریب خورده و تحقیرشده و در حالی که استخوان‌هایش شکسته‌اند، از عمق زندانی دخمه‌وار خود را نجات می‌دهد بدون آن که مجهز به هیچ‌کدام از لوازم پیشرفته‌اش باشد، تک و تنها و با تکیه بر اراده‌ی پولادینش دوباره به سمت ادامه‌ی ماموریتش که همان نجات شهر گاتهام است، برمی‌خیزد و همه چیز را سروسامان می دهد. از طرفی هم نباید موسیقی متن کوبنده و وهم‌آور هانس زیمر را در سرتاسر این سه‌گانه از یاد برد که همراه با نت‌های تند و سریعش در قالب تصویر یخچال‌های طبیعی و کوه‌های سر به فلک کشیده‌ی نپال و معابد بودایی نفس‌ها را در سینه حبس می‌کند. از جهت دیگر نیز پیام‌ها و مفاهیمی وجود دارند که فیلم قصد انتقال آن‌ها را به ما دارد مثلا جست‌وجوی معنای واقعی درستی و عدالت یا انتخاب بین بخشش و انتقام مسائلی هستند که گاه بروس وین را بر سر دو راهی انتخاب می‌گذارند تا جایی که وی به تنهایی بر استاد و مربی خود و انجمن سایه‌ها که خود در آنجا پرورش یافته، می‌شورد و پس از جنگ وگریزی کوتاه ولی مخرب برای پیدا کردن درک بهتری از مسئله‌ی عدالت و حق‌طلبی آنجا را ترک می‌نماید. در فیلم دوم نیز ما با شخصیتی آشنا و از طرفی جدید و غیرمنتظره‌ی جوکر با بازی خارق‌العاده‌ی هیث لجر روبه‌رو می‌شویم. هیث لجری که جوکر را از قالب یک دلقک دیوانه، به یک تبهکار و بزهکار روان‌پریش و مجنون تبدیل می کند که حدس زدن کارها و افکار دیوانه‌وارش کار ساده‌ای نیست. هیث لجر در حقیقت نقش جوکر را دوباره بازآفرینی می‌کند و به آن عمق و مفهوم دوباره‌ای می‌بخشد که تحسین منتقدان را بر می‌انگیزد. هر چند خود هیث لجر اندکی قبل از اکران فیلم درگذشت ولی بازی او در نقش جوکر بی‌نهایت ماندگار و به یادماندنی باقی ماند.
 

 



 

 

 

Back Up 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید