انجمن کلیمیان تهران
   

اگر برویم . . .

   

 

نشریه پرواز شماره 53 تیرماه 98

پرسيده بودى: «اگر بروم يك جاى دور، چه مي‌كنم؟»
دستت را در دستم گرفته بودم و با حركت انگشتانم رگ هاى دستت را نوازش مي‌كردم... زل زده بودى به دود سيگارت و تا آمدى لب باز كنى مسير حركت انگشتانم را عوض كردم و لب‌هايت را به هم چسباندم... نمى خواستم چيزى بشنوم نمى‌خواستم از تويى كه دلت از اول هم بنا به آمدن و ماندن و ساختن نبود چيزى بشنوم...
هميشه همان‌طور بود مي‌آمدى و مي‌نشستى و زل مي‌زدى به چشمانم تا چيزى شبيه "بمان" بشنوى و من هم همان طور زل مي‌زدم به خاكستر چشم‌هايت تا كه خسته شوى و بلند شوى و بروى پىِ كارت...
تو كه مي‌رفتى تازه شب برايم آغاز مى‌شد... تازه كلاغ‌ها يادشان مى‌آمد با آن صداى گرفته‌شان حياط بيمارستان را پر كنند...
نه كه دلم برايت تنگ نشود... نه كه دوستت نداشته باشم اما دلم نمى‌خواست كه از روى ترحم كنارم بمانى...
آن‌قدر آن‌جا مى‌نشستم تا باز هم خونِ دماغم نيمكت بيمارستان را پر كند و پرستار بيايد و دستم را بگيرد و بنشاند روى همان تخت فلزى قديمى... تا باز همه‌چيز برايم بار ديگر زنده شود...
راستش را بخواهى هر موقع كه يادم به سوالت مي‌افتاد حالم بدتر مى‌شد...
مي‌دانى نه كه نخواهم... نه كه غرورم نگذارد... اما هيچ وقت نخواستم كه جوانى‌ات را پاى دختركِ سرطانى هم چون من بگذارى...
و حالا تو سال‌هاست رفته اى و من هنوز نمى‌دانم بايد چه‌كار كنم؟
 

 

 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید