انجمن کلیمیان تهران
   

هویت

   

 

‌نشریه پرواز شماره 54 آذر 98

زندگی جدید من از زمانی آغاز شد که پا به تهران گذاشتم. بالاخره آن همه درس خواندنم برای قبولی در رشته‌ی مورد علاقه‌ام نتیجه داد و از روستای کوچکمان با محدودترین امکاناتش وارد پایتخت شدم. تا قبل از آن تصورم از تهران تنها برج آزادی و میلاد بود. وقتی وارد شهر شدم متوجه شدم که روستای ما مثل کوچه‌ایست در مقابل شهر تهران.
آن اوایل وقتی در پیچ وخم مترو گم شدم تازه به عمق ماجرا پی بردم که حتی زیر پای تهران را هم خالی کرده‌اند. آن پایین انگار یک دنیای دیگری است... دنیای زیرزمینی! هم محلی برای فرار از ترافیک و هم کسب و کار. آن قدر جنس‌هایشان برام جالب و متنوع بود که از نگاه کردن به آن‌ها چنان مست می‌شدم که فراموش می‌کردم در ایستگاه پیاده شوم.
تنها چیزی که برای من عجیب نیست و خیلی عادی جلوه می‌کند وجود دوچرخه‌های نارنجی رنگی است که در فاصله های مشخصی ایستگاه دارند و برای پایتختی‌ها خیلی سر و صدا کرده است. انگار دیدن دوچرخه در کوچه و خیابان برایشان چیزی بیگانه باشد با چهره‌های متعجب به این وسایل نقلیه خیره می‌شوند و با دست به آن اشاره می‌کنند. نمی‌دانند همین دوچرخه‌ها تنها وسیله‌ی نقلیه‌ای بودند که ارتباط مردم روستای من را با جهان بیرون میسر می‌کردند.
برعکس روستای ما که از نظر مالی همه در یک سطح هستند اینجا همه نوع قشری دارد. از ضعیف‌ترین قشر که به سختی امور زندگی‌شان را می‌گذرانند گرفته تا آن‌قدر ثروتمند که جای پارک  ماشین‌هایشان از پارکینگ به کوچه‌ها سرازیر می‌شود. در حالی که ملاک ثروتنمند بودن در روستای ما تعداد مرغ و خروس‌هایشان است!
مدرسه‌ای که در روستای ما بود تنها 30 نفر دانش‌آموز داشت اما در دانشگاه در بین اون همه دانشجو دیگر کسی نمی‌دانست من دختر محسن آقا هستم. تا قبل از آن دنیای من همان چند دختر و پسر هم سن و سالم بود که عصر‌ها لابه لای درختا قایم موشک بازی می‌کردیم. وقت‌هایی هم که کتاب می‌خواستم با شبی 200 تومن از آقا جواد کرایه می‌کردم.
با ورود به این کلان‌شهر انگار دری به سوی جهان ناشناخته برایم باز شده بود و روبه‌رو شدن با هرچیز ناشناخته ای حس ترس شیرینی رو بهم القا می‌کرد تا برای زندگی جدیدم بازی جدیدی رو شروع کنم.
من اکنون ساکن تهران هستم محل سکونت قبلی‌ام دیگر من را در هیچ زمینه‌ای قانع نمی‌کند. جایی که واژه‌ی کافه برایش گنگ است و نه تئاتری دارد و نه سینمایی. نوع پوششی را که در حال حاضردارم به هیچ عنوان نمی‌توانم در محله‌ی قبلی‌مان داشته باشم. کتاب فروشی‌های انقلاب را که می‌بینم می‌فهمم که 4 تا قفسه کتاب آقا جواد تنها کتاب‌های جهان نیست.
این مدتی که در تهران بودم دلتنگ خیلی چیزها شدم. چیزهایی که وقتی در روستایمان بودم از وجودشان خبر نداشتم. راست می‌گویند قدر داشته‌هایت را وقتی که از دست می‌دهی می‌فهمی. پدر و مادرعزیزم، خواهرهایم، برادرم، چهره‌‌ی خسته ی پدرم وقتی از صحرا برمی‌گشت، مهر و محبت مادرم وقتی از فشار درس ناامید می‌شدم، آرامشی که روستایمان داشت و سلام و علیکی که اهالی روستا هنگام روبه‌روبه شدن با یکدیگر در کوچه و پس کوچه می‌کردند... اینجا همه باهم غریبه‌اند و من در این چند سال نتوانستم صمیمیتی که بین مردمم بود را در اینجا پیدا کنم. این شهر با مردمش چه کرده؟ چرا انقدر تفاوت بین رفتار دو هموطن وجود دارد؟حتی گاهی دلم برای سکوت صحرا وقتی گوسفندان را به چرا می‌بردم تنگ می‌شود.
بعضی شب‌ها با دوستانم از خوابگاه تا پارک لاله را پیاده می‌رویم. به عشق نوشیدن چای زغالی خاله زهرا، چون تنها اوست که چایش مزه‌ی چای مادرم را می‌دهد و با نوشیدنش مرا به گذشته‌هایم می‌برد.
فعلا تهران آن روی خشن و ترسناکش را به من نشان نداده است و برایم مکانی برای تفریح و لذت بردن از زندگی است. هنوز گوشه‌ی دنج زندگی‌ام را در این کلان شهر پیدا نکرده‌ام اصلا نمی‌دانم می‌توانم پیدا کنم یا نه؟
این تهران دل‌فریب با آن همه اتوبان‌هایش، خیابان‌های دلبازش، پارک‌های عظیمش، پاساژها و کافه و رستوران‌های رنگارنگش را دیگر نمی‌توانم رها کنم. انگار تهران مرا مانند دیگر افراد شهر در خود بلعیده.
هم اکنون بین محل زندگی الان من با گذشته‌ام فاصله ی زیادی است که من انتخابش کردم. اگر درس نمی‌خواندم، اگر دانشگاه قبول نمی‌شدم، من هم همچنان ساکن همان روستایی بودم که نام و نشانی نداشت و صبح تا عصرم را باید با گوسفندان در صحرا سپری می‌کردم.
4 سالی که در تهران گذراندم و آشنا شدن با افراد جدید کمکم کرد تا روی پای خودم بایستم و با خود غریبه و ناشناخته‌ام آشنا شوم و بفهمم دوست دارم چه کسی باشم و از زندگی ام چه می‌خواهم و من تازه‌ای را شروع کنم... زندگی جدیدی.
 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید