انجمن کلیمیان تهران
   

برشیت - فصل چهل و سوم

   

 

 

 

میقِص-فصل چهل و سوم

1.      آن قحطی در سرزمین شدید شد.

2.      زمانی رسید كه تمام غله‌ای را كه از مصر آورده بودند خورده بودند. پدرشان به آن‏ها گفت برگردید كمی خوراك برای ما خریداری كنید.

3.      یهودا به او چنین گفت. آن مرد جدا به ما اخطار نمود كه روی مرا نخواهید دید مگراینكه برادرتان همراهتان باشد.

4.      اگر برادرمان را همراه ما می‌فرستی می‌رویم و برایت خواربار می‌خریم.

5.      و اگر نمی‌فرستی نخواهیم رفت زیرا آن مرد جدا به ما اخطار نمود كه روی مرا نخواهید دید مگر اینكه برادرتان همراهتان باشد.

6.      ییسرائل (اسرائیل) گفت: چرا به من بدی كردید و به آن مرد اطلاع دادید باز هم برادری دارید؟

7.      گفتند: آن مرد درباره‌ی ما و زادگاهمان جداً جویا شده گفت: آیا هنوز پدرتان زنده است؟ آیا برادر (دیگری) دارید؟ طبق این سخنان به وی اطلاع دادیم. آیا واقعاً می‌دانستیم كه خواهد گفت برادرتان را بیاورید؟  

8.      یهودا به ییسرائل (اسرائیل) پدرش گفت: لطفاً این نوجوان را همراه من بفرست تا برخاسته برویم و هم ما و هم تو و اطفالمان زنده مانده، نمیریم.

9.      من مسئول او خواهم بود او را از من مطالبه كن. اگر نزدت نیاوردمش و در حضورت وانداشتم برای همیشه در مقابل تو خطاكرده باشم.

10.  زیرا اگر درنگ نكرده بودیم حال دومرتبه (رفته و) برگشته بودیم.

11.  ییسرائل (اسرائیل) پدرشان به آن‏ها گفت: در این صورت چنین عمل كنید، از بهترین محصول این سرزمین در ظرف‌های خود گذاشته و برای آن مرد كمی بلسان وكمی عسل، مواد معطر، صمغ، پسته‌ی شامی و بادام ببرید.

12.  دوبرابر پول را در دستتان بگیرید و آن پولی را كه در دهانه‌ی خرجین‌هایتان بازگشت داده شده با دست خودتان برگردانید، شاید اشتباهی شده باشد.

13.  برادرتان را برداشته برخیزید و به سوی آن مرد بازگردید.

14.  قادر مطلق شما را مشمول مراحم آن مرد كند تا برادر دیگرتان و بینیامین را همراه شما روانه نماید اما من هم‏چنان كه (یوسف و شیمعُون را) از دست دادم (بینیامین را هم) از دست می‌دهم.

15.  آن مردها این هدیه را برداشتند و پول دوبرابر، و بینیامین را در اختیار گرفته برخاستند و به مصر رفتند و به حضور یوسف رسیدند.

16.  یوسف بینیامین را همراه آنان دید. پس به آن كسی كه در خانه‌اش (ناظر) بود گفت این مردها را به خانه بیاور، ذبحی كرده (آن‏را) آماده كن زیرا این اشخاص ظهر با من (غذا) خواهند خورد.

17.  آن مرد چنان كه یوسف گفت عمل كرده، آن اشخاص را به خانه‌ی یوسف برد.

18.  آن مردها چون‏كه به خانه‌ی یوسف برده شدند هراسان گشتند. (با خود) گفتند ما به‌خاطر پولی كه در آغاز در جوال‌هایمان برگشته (به اینجا) آورده می‌شویم كه بر ما هجوم آورده حمله نمایند و ما را به غلامی بگیرند و خران ما را نیز (بگیرند).

19.  به آن مردی كه در خانه‌ی یوسف (ناظر) بود نزدیك شده در آستانه‌ی در با او صحبت كردند.

20.  گفتند: ای آقا در آغاز برای خرید خواربار آمدیم.

21.  همین‏كه به منزلگاه رسیدیم و جوال‌هایمان را گشودیم اینك پول هركدام در دهانه‌ی جوالش بود. وزن پول ما درست بود آن‏را با دست خودمان بازگردانیده‌ایم.

22.  پول دیگری با خود آورده‌ایم تا خواربار بخریم. نفهمیدیم پول ما را چه كسی در جوال‌هایمان گذاشته است.

23.  گفت: برای شما خیر است هراسان نباشید، خداوند شما و خداوند پدرتان به شما در جوال‌هایتان گنج داده است. پولتان به من رسید. شیمعُون را (از بازداشتگاه) نزد آن‏ها آورد.

24.  آن مرد این اشخاص را به خانه‌ی یوسف آورد، آب داد، پاهایشان را شستند. به خرانشان هم علوفه داد.

25.  نظر به اینكه شنیدند كه آن‏جا غذا خواهند خورد آن ارمغان‌ها را تا ظهر و هنگام آمدن یوسف آماده نمودند.

26.  یوسف به خانه آمد هدیه‌ای را كه در دستشان بود نزد وی به تالار آوردند و تا زمین به او سجده نمودند.

27.  از سلامتی ایشان پرسیده گفت آیا پدر پیرتان سالم و هنوز زنده است؟

28.  گفتند:‌ غلامت، پدرمان سالم و هنوز زنده است. خم شده سجده كردند.

29.  (یوسف) چشمان را بلند كرده بینیامین برادر تنی‌اش را دید و گفت آیا برادر كوچكتان كه به من گفتید همین است؟ (یوسف به بینیامین) گفت خداوند تو را مورد مرحمت قرار دهد پسرم!

30.  یوسف چون‏كه به‌خاطر برادرش (بینیامین) احساساتی شد خواست گریه كند. پس عجله نمود به اتاقی رفته آنجا گریست.

31.  روی خود را شسته بیرون آمد. بر خود مسلط شده گفت غذا بیاورید.

32.  برای او جداگانه و برای آن‏ها جداگانه و برای مصریانی كه پیش او (غذا) می‌خوردند، جداگانه گذاشتند. زیرا مصریان نمی‌توانستند با عبریان غذا بخورند، چون‏كه برای مصریان مكروه بود.

33.  نخست‌زاده طبق نخست‌زادگیش و كوچكتر بر حسب كوچكتریش نزد وی نشستند. آن اشخاص به یكدیگر خیره شدند.

34.  از طرف خودش بخشش‌هایی به آن‏ها تقدیم كرد ولی هدیه‌ی بینیامین را از بخشش تمام آن‏ها پنج برابر زیاد نمود. با او نوشیده مست شدند.

 

Back • Next


دیگر فصلهای این کتاب:

برشیت - فصل اول پاراشای برشیت
برشیت - فصل دوم
برشیت - فصل سوم
برشیت - فصل چهارم
برشیت - فصل پنجم
برشیت - فصل ششم پاراشای نوَح
برشیت - فصل هفتم
برشیت - فصل هشتم
برشیت - فصل نهم
برشیت - فصل دهم
برشیت - فصل یازدهم
برشیت - فصل دوازدهم پاراشای لخ لخا
برشیت - فصل سیزدهم
برشیت - فصل چهاردهم
برشیت - فصل پانزدهم
برشیت - فصل شانزدهم
برشیت - فصل هفدهم
برشیت - فصل هجدهم  پاراشای ویرا
برشیت - فصل نوزدهم
برشیت - فصل بیستم
برشیت - فصل بیست و یکم
برشیت - فصل بیست و دوم
برشیت - فصل بیست و سوم پاراشای حیی سارا
برشیت - فصل بیست و چهارم
برشیت - فصل بیست و پنجم پاراشای تولدوت
برشیت - فصل بیست و ششم
برشیت - فصل بیست و هفتم
برشیت - فصل بیست و هشتم پاراشای ویصه
برشیت - فصل بیست و نهم
برشیت - فصل سی ام
برشیت - فصل سی و یکم
برشیت - فصل سی و دوم پاراشای وییشلح
برشیت - فصل سی و سوم
برشیت - فصل سی و چهارم
برشیت - فصل سی و پنجم
برشیت - فصل سی و ششم
برشیت - فصل سی و هفتم پاراشای ویشو
برشیت - فصل سی و هشتم
برشیت - فصل سی و نهم
برشیت - فصل چهلم
برشیت - فصل چهل و یکم پاراشای میقص
برشیت - فصل چهل و  دوم
برشیت - فصل چهل و سوم
برشیت - فصل چهل و چهارم پاراشای وییگش
برشیت - فصل چهل و پنجم
برشیت - فصل چهل و ششم
برشیت - فصل چهل و هفتم پاراشای ویحی
برشیت - فصل چهل و هشتم
برشیت - فصل چهل و نهم
برشیت - فصل پنجاهم

 

 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید