انجمن کلیمیان تهران
   

دستور قربانی کردن اسحق (ع)

   

 

شاعر :هادی نامدار
بهار 
1306

چو اسحق را سال شد سی و هفت

 

به ابرام از حق چنین امر رفت

همی خواست تا سازدش امتحان

 

چنین امر کردش خدای جهان

که فرزند دلبندت اسحق را

 

بیاور تو در کوه و قربان نما

چو ابرام از حق شنید آنچنان

 

سحرگه به امر خدا شد روان

به همراه اسحق نام آورش

 

ابا اَستر خویش و دو نوکرش

برفتند جایی که بُد وعده گاه

 

نهاد اَستر و نوکران را ب راه

گرفتند اسباب قربان تمام

 

روانه شدندی بره شادکام

بشوق و طرب آن طرف تاختند

 

رسیدند و قربانگهی ساختند

ابراهیم برخواست آنگه زجا

 

فروبست اسحق را دست و پا

نهادش به قربانگه آن حق پرست

 

گرفت آن زمان تیغ را او به دست

پس آن تیغ را بر گلویش کشید

 

همی خواست از تن سرش را برید

پسندید اخلاص او را خدا

 

به وی کرد از آسمان این ندا

بدانستم  از من نداری دریغ

 

که فرزند خود سر ببری به تیغ

مهیا نمودم یکی قوچ را

 

تو در جای اسحق قربان نما

ابراهیم از حق چو آنسان شنید

 

به بوته گرفتار یک قوچ دید

چو آن قوچ را اندر آن کوه یافت

 

به قربان نمودنش فوری شتافت

دوباره رسیدش زحق این ندا

 

ابراهیم محبوب من مرحبا

بدین کار اجر تو باشد زیاد

 

به اخلاصت هرگز زوالی مباد

کنم نسل تو در جهان بی شمار

 

که باشند هر ملک و شهرو دیار

سراسر زاولاد تو در جهان

 

برکت رسد بر همه امٌتان

پس آنگه برفتند از آن کوهسار

 

شدندی سوی نوکران ره سپار

از انجا سوی خانه رفتند باز

 

ابراهیم و اسحق دو سرفراز

خداوند آن هر دو را یار بود

 

که از هر خطرشان نگهدار بود

به امر خداوندگار جهان

 

به بِئِرشِوَع شدندی روان

که آن جای نزدیک حِوروُن بدی

 

چو چندی در آن جای ساکن شدی

     



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید