انجمن کلیمیان تهران
   

دعا کردن منشه و افرئیم

   

 

شاعر :هادی نامدار
بهار 
1306

دعا کردن منشه و افرئیم

گرفت آن زمان یوسف نیکخو

 

پسر های خود را ز زانوی او

بنزد سرائیل شان بردخواست

 

چه افریم را برد با دست راست

بدست چپ خود منشه گرفت

 

به پیش سرائیل نزدیک رفت

سرائیل دستان خود تاب داد

 

که دست چپش بر منشه نهاد

بر افریم  بنهاد او دست راست

 

زیزدان برایشان برکت بخواست

بیوسف نشد کار بابش پسند

 

همی خواست دستش نماید بلند

نهد بر منشه ورا دست راست

 

ولیکن سرائیل آنسان نخواست

بدو گفت یوسف که این مهتر است

 

یمینت بر این گر نهی بهتر است

به او گفت یعقوب میدانم این

 

که افریم باشد یقین کهترین

اگر چند اکنون از او کهتر است

 

ولی عاقبت کار این بهتر است

از آن پس  بیو سف سرائیل گفت

 

که خواهم کنون گشت باخاک جفت

شما را خداوند خواهند رهاند

 

که در ملک اجداد خواهد رساند

بیوسف بگفتا که گنجی مراست

 

که بر خود نمودم بشمشیر راست

که حاصل نمودم ز اموریان

 

بتو بخشم آن گنج را این زمان

چو با یوسفش آن سخنها بگفت

 

زمانی به بستر نشست و نخفت

                   



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید