انجمن کلیمیان تهران
   

صهيونيسم در تئوري و عمل

   

 

آذر 80
هارون يشايايي

تفاوت بنيادين بين يهوديت نبوي و صهيونيسم سياسي

در اعتقاد ديني يهوديان، قداست اورشليم و آرزوي بناي دوباره بيت المقدس يك ايده آل مذهبي، همچون ظهور منجي موعود و گسترش عدالت مطلق بر اساس مشيت الهي است. در متن دعاهاي روزانه كليميان كه سه نوبت در روز خوانده ميشود، همواره تقديس اورشليم، اهميتي در خور توجه داشته است

Jerusalem

يهوديت در اصول و معناي خود، ديني الهي است كه بنيان آن بر اعتقاد به خداوند يكتا و رسالت پيامبران و سلوك و سيره انبيا نهاده شده است و اخلاقيات آن نيز متكي به فرامين الهي در ده فرماني است كه به وسيله حضرت موسي كليماله در چگونگي رفتار و بايدها و نبايدهاي عمل انسان در ارتباط با خالق و مخلوق به بنياسرائيل ابلاغ شده و در طول قرون، راهنماي زندگي اين مردم بوده و همواره عدالت خواهي، توصيه پيامبران يهود به پيروان اين دين الهي است.

«خداوند از تو چه چيز مي طلبد، غير از اينكه انصاف را به جاي آوري و رحمت را دوست بداري و در حضور خداي خود با فروتني سلوك نمايي.»

«در آن هنگام، انصاف، مثل آب و عدالت مانند نهر دائمي، جاري خواهد شد.»

 

«شريران، شمشير برهنه كرده، كمان را كشيده اند تا مسكين و ناتوان را بيندازند و درستكاران را از ميان بردارند، ولي شمشير ايشان به دل خود آنها فرو خواهد رفت و كمان هاي ايشان شكسته خواهد شد.» (مزامير داوود: باب 38 آيات 14 و 15)

از طرف ديگر در مقابل چنين اعتقادي، صهيونيسم به عنوان يك تفكر سياسي مطرح ميشود كه در قرن نوزدهم و بيستم ميلادي شكل گرفت و با استفاده از تحولات اروپا در اين دو قرن توانسته است به يك جريان فكري قدرتمند در ميان يهوديان جهان و بسياري از غير يهوديان تبديل شود و بر حوادثي كه قبل و بعد از جنگ- بويژه خاورميانه- پيش آمده، تأثير قابل توجهي برجاي گذارد. اين جريان، حداقل در شروع، به هيچ وجه- نه در ظاهر و نه در باطن خود- شكل يك نهضت ديني را نداشت. شاكله اصلي جريان صهيونيستي را در آغاز، سوسياليست هاي رنگارنگ، آنارشيستها و شوونيست هايي تشكيل ميدادند كه مستقيما تحت تاثير تحولات فكري اروپا قرار داشتند و عناصر توحيدي تفكر يهود، به طور بنيادي در انديشه آنها جاي نداشت. ولي به هر حال، عنصري از خواسته هاي يهوديان را بيان ميكرد كه در دنياي بحراني اروپا مخاطبين خود را داشت.

اما اين كه اين دو پديده، يعني يهوديت و صهيونيسم چگونه بر هم تاثير گذاشتند و سير وقايع، آنها را در چه موقعيتي قرار داد، بحثِ اين گفتار مختصر خواهد بود.

در اعتقاد ديني يهوديان، قداست اورشليم و آرزوي بناي دوباره بيتالمقدس يك ايدهآل مذهبي، همچون ظهور منجي موعود و گسترش عدالت مطلق بر اساس مشيت ا.لهي است. در متن دعاهاي روزانه كليميان كه سه نوبت در روز خوانده ميشود، همواره تقديس اورشليم، اهميتي در خور توجه داشته است. براي مثال، اين كلام كه: «تورات از كوه صيون و كلام خد.اوند از اورشليم تجلي خواهد كرد» (يشعيا نبي باب 2 آيه 3) و يا اين آيه كه: «اي اورشليم! اگر تو را فراموش كنم، دست راستم را فراموش كرده باشم» (مزامير داوود: مزمور 137 آيه 5) قرن هاست كه بر زبان يهوديان مومن جاري است و هيچ گونه روح تعرض و پرخاشگري در آن وجود ندارد. در ايمان يهوديان، تجديد بناي خانه خد.ا (بيت المقدس)، نشانه حركت انسان به سوي معنويت و انتظار عدالت مطلق است و نه يك حكومت دنيوي با اقتدار سردمداران و مرزهاي جغرافيايي و نوع خاص برتري گروهي از مردم بر گروهي ديگر كه محور انديشه سياسي صهيونيست ها بوده و ميباشد. همه ميدانيم كه يهوديان قرن ها در كشورهاي مختلف پراكنده بوده و با كسب خصوصيات اجتماعي و فرهنگي هر ملت و يا گروهي، از فرهنگ هاي مختلف تاثير گرفته و طبعا به سهم خود بر آن تاثير گذاشته اند، ولي در هر شرايطي، اعتقاد خود را به خد.اي يگانه و مجموعه نظام فكري، اعتقادي و سنتي دين خود حفظ كرده اند. بسياري از افراد متدين و متفكران يهودي از همان آغاز تا امروز، تفكر صهيونيستي را در مجموعه انديشه يهوديت، مردود شمرده اند.

israel-soldiers

آلبرت اينشتين 1879-1955 ، در كتاب «سالهاي اخير زندگي ام»

(Out of My Later Years) مي نويسد: «آنچه من از ماهيت اصلي يهوديت مي دانم با ايده يك كشور يهودي، با مرزهاي مشخص، ارتش و قدرت دنيوي و فاني نمي خواند. زياني كه «يهوديت» متحمل خواهد شد - بويژه به واسطه گسترش و تكامل ناسيوناليستي تنگنظرانه در درون يك «كشور يهودي»،- مرا سخت هراسان ميسازد» پروفسور مارتين بورمن

(Martin Borman)، يهودي سرشناس مخالف صهيونيسم (1965 – 1878) ميگويد: «تنها يك انقلاب داخلي مي تواند بيماري كشنده نفرت بي دليل ما را نسبت به اعراب شفا دهد. اين بيماري، ما را به كلي از ميان خواهد برد، فقط آن زمان است كه پيران و جوانان ما خواهند فهميد كه مسئوليت ما در قبال اعرابي كه شهرهايشان را اشغال كرده ايم و يهوديان سرزمين هاي ديگر را در آن اسكان داده ايم تا چه حد عظيم است! اعرابي كه خانههايشان را ارث برده ايم و بر زمينهايشان كشت و زرع مي كنيم، ميوه هاي باغ ها و تاكستانهايشان را جمعآوري مي كنيم و در شهرهايي كه از آنها غصب كرده ايم، مدرسه، كنيسه و مراكز خيريه مي سازيم. در حالي كه مدام لاف از آن مي زنيم كه ما «مردم كتاب مقدس (تورات) هستيم … و خود را روشنايي ملت ها مي دانيم …!»… »

همين متفكر در جاي ديگر مي گويد: «هنگامي كه ما به فلسطين رفتيم، سؤال تعيين كننده، اين بود كه آيا در آنجا مي خواهيم دوست و هم پيمان باشيم، برادر باشيم، عضوي از جامعه خلق هاي خاورميانه باشيم و يا نماينده استعمار و امپرياليسم… ؟ اكثر صهيونيست ها ترجيح دادند از هيتلر بياموزند تا از يهوديت … هيتلر مي خواست نشان دهد كه تاريخ در راه تعالي روح گام برنمي دارد، بلكه طريق قدرت را مي پيمايد و اگر ملتي به قدر كافي قدرتمند است، مي تواند بي رحمانه بكشد … از ابتدا لازم بود كه ما با چنين برداشتي از تاريخ مي جنگيديم …» (روزنامه جويش كرونيكل، 2 ژوئن 1958).

اشارات در اين زمينه از روحانيون و متفكران يهودي بعد از اولين كنگره جهاني صهيونيست ها در شهر بال سويس (1897)، بسيار زياد است كه از ن ميان، نقل قول ز دو روحاني برجسته يهودي در اين جا ضروري است.

مشه منوهيم، روحاني سرشناس و يهودي ضد صهيونيسم (1980 – 1893) در كتاب «دو مقاله» كه در سال 1973 در نيويورك به چاپ رسيد، مي نويسد: «من يهودي تمام عيار بودنم را ابتدا مرهون آموزش پدربزرگ ارتدكس راستين، مهربان و صادق خودم در اورشليم قديمي درباره اونيورساليسم (عامگرايي جهاني) در مورد يهوديت نبوي مي دانم. پيش از آن كه تحت تاثير خفه كننده ناسيوناليسم «يهود» و نژادگرايي «قوم برگزيده» در دبيرستان هاي هرصليه، يافا، تلآويو (فلسطين) سال هاي 1913 – 1909 قرار گيرم … و با رسيدن به پايان راه، پس از هشتاد سال عمر، مسائل يهود، شب و روز من را عذاب مي دهد. چگونه ممكن است يهوديان اهل علم، عاقل، كهنسال، متمدن، مبادي آداب و اخلاق و مهربان، عقل خود و منطق متحول و ذاتي سههزار سالهشان را از دست بدهند و آرمانهاي مادي و شركآلود ناسيوناليسم سياسي غارتگر (صهيونيسم) را در سر بپرورانند … ؟»

روحاني بزرگ ديگر يهودي، احد هاعام (Ahad Haam ) متوفي به سال 1942 كه خود از شركت كنندگان در اولين كنگره جهاني صهيونيسم بود، بعد از شركت در اين كنگره به فلسطين رفت و از آنچه به چشم خود ديد به خشم آمد و نوشت: «طي هزاران سال خون ما در همه جاي دنيا بر زمين ريخت، ولي ما خون كسي را نريختيم …».

«بدينسان، مردم ما از نسلي به نسلي ديگر در ميان ملت هايي زيستند كه با اتكا بر شمشيرهاي خود مي زيستند و به طور معمول، خون اطرافيان خود را مي ريختند. خلق ما از اين زندگي وحشيانه چيزي نخواست. اگر موضوع كشتن اعراب به دست يهوديان، حقيقت داشته باشد، چه مي توان گفت … ؟ خد.اي من فرجامي اينچنين بايد … ؟ اين است هدفي كه پدران ما در راه آن كوشيدند و تمام نسل ها بهخاطر آن رنج بردند … ؟ اين است روياي «بازگشت به صهيون» … براي ريختن خون بي گناهان بر خاك آن … ؟ … » (روزنامه هارتص چاپ اسرائيل).

در حال حاضر نيز متفكراني چون «حاخام المبرگ» ، «اسرائيل شاهاك» و «خانم فلسيالانگر» دو روزنامهنگار و حقوقدان يهودي ساكن اسرائيل و ديگران، آشكارا مخالفت خود را با صهيونيست ها و نحوه تفكر آنها اعلام مي دارند.

آنچه به طور مختصر از اعتقاد يهوديت و نظرات روحانيون و متفكران يهودي نقل گرديد، براي يادآوري اين نكته است كه جهانبيني صهيونيستي و تفكرات نژادپرستي در ميان يهوديان، جهان شمول عام نيست و با همه حجم تبليغات بسيار صهيونيست ها، هماينك در جهان ما يهودياني كه خود را مكلف به مبارزه با نژادپرستي و حقكشي صهيونيست ها مي دانند فراوان هستند. ولي اين، همه صورت مسئله نيست. جريان جنبش صهيونيستي با تئوري هاي عوام فريبانه و اقدامات بي باكانه خود كه با پشتيباني ارتجاعي ترين نيروهاي كشورهاي امپرياليستي انجام مي دهد، به عنصري موثر در زندگي يهوديان و مردم فلسطين و منطقه و افكار عمومي جهان مبدل گشته است.

نگاهي به عناصر و شرايط شكلگيري جريان صهيونيستي در تئوري و در عمل شايد بتواند جوابگوي علل رشد و توانايي هاي گـذراي اين جريان باشد.

«تئودور هرتزل» سياست باز حرفه اي و روزنامه نگار يهودي اتريشي، متوفي بهسال 1904 را مي توان نخستين كسي دانست كه افكار و عقايد صهيونيست ها را به طور مدون تئوريزه كرد و در كتابي به نام «دولت يهود» در سال 1897 در كنگره بال قرائت نمود. مي توان گـفت اقدامات او بود كه زمينه را براي صدور «اعلاميه بالفور» در سال 1917 مهيا ساخت. بالفور، وزير امور خارجه انگليس در يك بده و بستان مالي- سياسي، حق يهوديان را براي تاسيس دولت يهود در بخشي از فلسطين- آنطور كه هرتزل گفته بود- به رسميت شناخت و يك بحران و جنگ ظاهرا پايانناپذير ميان يهوديان و مسلمانان را برنامه ريزي كرد. شايد نقل قول قسمت هايي از دفتر خاطرات هرتزل بتواند انديشه و روحيات او را مشخص نمايد. او مي گويد: «يقين دارم كه نام من در ميان نيكوكاران بزرگ بشريت خواهد آمد و شايد اين احساس من، آغاز اوهام و شكوه عظمت باشد…»

در جاي ديگر، «سر و صدا يعني همه چيز …! در حقيقت، سروصدا بسيار به حساب مي آيد، سر و صداي تقويت شده، خود واقعيتي قابل توجه است. تاريخ بشر، چيزي نيست جز سر و صدا: سر و صداي اسلحه و انديشه هاي پيشرو. بايد از سر و صدا، كمال استفاده را برد … ؟» هرتزل، نگراني نداشت كه خود را يك ماكياولي كامل بداند و براي رسيدن به هدف خود از هيچ اقدامي فروگذار نمي كرد.

بعد از وفات هرتزل، رهبران صهيونيست، پا را فراتر گذاشتند. ولاديمير ژابوتيسنگي، از رهبران برجسته صهيونيست (1940-1880) در توجيه انديشه هاي خود به يك نژادپرست افراطي مبدل شد كه حتي رهبران ميانهرو صهيونيست ها او را فاشيست خطاب نمودند. او كه روزنامه نگاري فعال در جريان انقلاب 1917-1905 روسيه بود، در سال 1904 طي مقاله اي نوشت «منشاء احساسات ملي هر كس را بايد فقط در خون و خصوصيات فيزيكي نژاد او جستجو كرد … بنابراين، فقط آن قومي مي تواند داراي هويت ملي باشد كه همبستگي ملي خود را هميشه به هر قيمتي حفظ كرده باشد و چون همبستگي ملي نيز فقط با خالص ماندن نژاد حفظ خواهد شد، بنابراين، ما يهوديان ناچاريم براي خود سرزميني داشته باشيم تا از اختلاط با ديگر نژادها مصون بمانيم …».

اين نظريه نژادي ژابوتيسنگي وقتي عنوان شد كه هيچ نشانه اي از وحدت نژادي يهوديان در جهان وجود نداشت. اگر فرض خلوص نژادي را معتبر بدانيم، (كه امروزه با نظريههاي علمي به كلي مردود اعلام شده است) مي توان پرسيد چه وحدت نژادي مثلا بين يهوديان اسكانديناوي، يهوديان يمن، اتيوپي يا ايران مي توان يافت … ؟ … البته ژابوتيسنگي علاقه اي ندارد كه به اين پرسش، پاسخ دهد.

ديگر رهبران صهيونيست، كم و بيش، همين باور را داشتند. «مناخيم بگين» كه بعدها در تشكيلات تروريستي «بتار» و «ايرگون»، يك سازمانده فعال بود و بنابر اعتراف خود بيشتر حملات به فلسطيني ها- از جمله هجوم به دهكده «دير ياسين»- را طراحي كرده بود، بعدها سمت هاي بسيار مهمي در دولت اسراييل به دست آورد و مدت ها نخست وزير اسراييل شد، در سال 1938 در كنگره «بتار»، نظريات خود را آشكارا بيان كرد: «بعد از صهيونيسم عملي و صهيونيسم سياسي، اينك دوره صهيونيسم نظامي فرا رسيده است و ما چون نبايد تنها متكي به برانگيختن احساس ترحم ديگران باشيم، چارهاي جز قوي شدن نداريم، زيرا مطمئن هستيم فقط در اين صورت، دنيا به كمك ما خواهد آمد» (زندگينامه مناخيم بگين؛ نوشته «فرانك گرواس»).

بگين بعدها هميشه از تئوري تكيه بر قدرت استفاده كرده است. حمله دسته هاي مسلح «ايرگون» به دهكده ديرياسين و تلقي او از اين كشتار، نشانه كامل انطباق تفكر صهيونيستي در عمل روزمره مي باشد. بگين در كتاب خود به نام «كشورش» اشاره اي جالب به اين جريان ميكند: «در آن روستا كه بعدا نامش معروفيت جهاني پيدا كرد، هر دو طرف، متحمل خسارات و تلفات زيادي شدند … از ما 4 كشته و نزديك 40 مجروح به جاي ماند كه در مجموع، رقمي حدود چهل درصد نفرات ايرگون را تشكيل ميداد، ولي در طرف ديگر، تعداد اعرابي كه كشته و مجروح شدند سه برابر بيشتر از ما بود …». در سال 1982، پروفسور «زوي آنكوري» (Zvi Ankori) كه خود از گروه تروريستي «هاگانا» بود و بعدها در زمره منتقدين صهيونيسم قرار گرفت، مشت بگين و ديگران را در جريان حمله به ديرياسين باز كرد و در روزنامه اسرائيلي داوار (9 آوريل 1982) نوشت: «… به 6 يا 7 خانه اي كه سر زدم جنازه هايي يافتم كه آثار گلوله روي بدن آنها نشان ميداد مستقيما از نزديك هدف تير قرار گرفته و كشته شده اند … در ميان آنها به جنازة مرداني برخوردم كه آلتشان را قطع كرده بودند و نيز جنازه زناني را ديدم كه شكمشان از هم دريده بود…».

در اين مورد «ژاك درنيه»، نماينده صليب سرخ در فلسطين كه بلافاصله پس از وقوع فاجعه به ديرياسين آمده بود، مطلب تكان دهنده اي نقل ميكند: «بعد از مشاهده واقعه، در ملاقاتي كه با فرمانده «ايرگون» - مناخيم بگين- داشتم از او درباره سرنوشت مجروحين حادثه سوال كردم، جواب داد «طبعا اگـر مجروحي وجود داشت او را با خود مي آورديم، ولي ما كارمان را به صورتي انجام داديم كه مطمئن بوديم هيچ مجروحي در آنجا باقي نمانده است …» و من از پاسخ او كه جز از بيرحمي و شقاوت خبر نمي داد، واقعا يكه خوردم …» (مجله انستيتوي مطالعات فلسطين).

بعدها آنچه در فلسطين در معناي اعلاميه بالفور 1917 و قطعنامه سازمان ملل 1947 مبني بر تشكيل كشور اسراييل تا جنگهاي 1956 ، 1967 و 1973 ـ كه دولت اسراييل عملا قطعنامه هاي سازمان ملل را ناديده گرفت و بقيه سرزمين فلسطين و بيتالمقدس را اشغال نمود- اتفاق افتاد و هم آنچه امروز به عنوان عكسالعمل در مقابل قيام انتفاضه و دولت خودگردان فلسطيني ها جريان دارد، چيزي جز عمل كردن به تفكر رهبران صهيونيست به همان صورتي كه در «ديرياسين» شكل گرفت، نيست. «كفرقاسم»، «صبرا و شتيلا»، «قانا»، «مسجد الخليل» و جاي جاي روستاها و دهات فلسطين، گواه همين انديشه و عمل صهيونيستها است. پرداختن به اين مقوله با توجه به حجم زياد كتاب ها و مقالات مختلف، زايد به نظر مي رسد، ولي براي آن كه ذهن خواننده به اين توهم دچار نشود كه در زمان هاي گذشته و حال، صهيونيست ها، نماينده تفكر و عمل انديشمندان، روحانيون و جمع كثيري از توده هاي يهودي بوده و هستند، يادآوري اين نكته ضروري به نظر مي رسد كه در همان سال 1948، روحانيون و روشنفكران و مردم يهودي به اين توحش لجام گسيخته و آنچه در «ديرياسين» گذشته بود، اعتراض كردند. از جمله دو حاخام بزرگ يهودي «حاخام هرزوگ I.H.Herzog» و «حاخام اوزيل R.Z.U Ziel» در روزنامه «پست فلسطين» طي اعلاميه اي، ضمن محكوم كردن اعمال جنايت بار روستاي ديرياسين نوشتند: «اين اقدام زشت و شنيع، باعث شرمساري يهوديان است …» (روزنامه پست فلسطين، 13 آوريل 1968).

قابل توجه اين كه بسياري از كتاب ها و مقالاتي كه در رد تئوري صهيونيست ها نوشته شده، بوسيله انديشمندان يهودي بوده است. البته با ذكر اين نكته كه بعد از سال هاي 1967، فشار سازمان هاي صهيونيستي بر مخالفين خود، مخصوصا مخالفين يهودي، چنان افزايش يافته است كه ميدان عمل و اظهارنظر منتقدان صهيونيست ها را در ميان يهوديان بسيار محدود نموده و رساندن فرياد اعتراض يهوديان ضد صهيونيست در جنجال جهانگير صهيونيست ها را كاري دشوار ساخته است. با اين همه نمي توان پرچمدار مبارزات ضد صهيونيستي در ميان هوديان زمن را از ياد برد.

اسراييل شاهاك (متولد 1933)، روزنامهنگار و حقوقدان يهودي، رييس «جمعيت حقوق مدني و حقوق بشر اسراييل» اخيرا در مصاحبه با روزنامه «هيستادروت» در پاسخ خبرنگاري كه سوال مي كند آينده كشور اسراييل را چگونه مي بينيد، مي گويد: «شايد چند اشعه از اميد وجود داشته باشد؛ نسل هاي جوان تر اسراييل، بخصوص بچه هاي مدارس سوالاتي را مطرح مي كنند … اما اميد من در اصل به اعرابي است كه در زندان هاي اسراييل رنج مي كشند، اگر ما به اتفاق آنان براي حقوقمان مبارزه كنيم، مي توانيم چيز محكمي را بنا نماييم. همدردي عميق بين سازمان هاي مترقي يهود و اعراب، من را سخت به هيجان مي آورد. ما نمي توانيم امنيتمان را به وسيله قدرت به دست آوريم. تنها از طريق حقوق مساوي است كه مي توانيم به صلح دست يابيم. براي من قبل از جنگ 1967، اسراييل مهمتر از هر چيز ديگري بود، ولي امروز معتقدم كه بر خطا بودهام و حال بر اين نكته پاي مي فشارم كه حقوق اساسي و انساني اعراب، از جمله بازگشت به موطنشان بايد به آنها باز گـردانده شود. من اربابي نيستم كه اجازه بازگشت به كسي بدهم، بلكه برابر با آنانم و طالب برابري براي همه هستم …».

در پايان، اشاره اي به نقش قدرت هاي اقتصادي و نظامي جهان امپرياليستي در حمايت از تشكيل كشور اسراييل و كمك به ادامه حيات آن و از همه مهمتر، تبديل نمودن اين حكومت به چماقي عليه حكومت هاي خاورميانه و حتي دورتر براي محققان فردا ضروري به نظر مي رسد. نمي توان از ياد برد كه امپرياليسم براي دستاندازي به منابع انرژي در مناطق مختلف خاورميانه، به ايجاد يك حكومت كاملا گوش به فرمان و خودي احتياج داشت و متاسفانه، سابقه تاريخي زندگي يهوديان در نقاط مختلف جهان، آرمانهاي مذهبي آنها براي زيارت اماكن مقدس خود در اورشليم، ستم و كشتار يهوديان توسط نازي هاي هيتلري، نفي بلد كردن جمع كثيري از آنها در جريان جنگ جهاني دوم، زمينه مساعدي براي اجراي نقشه امپراليست ها فراهم كرد.

ترديدي نيست كه قدرت هاي بزرگ در جريان جنگ جهاني دوم و يهودي كشي نازي ها، هرگز سرسوزني براي يهوديان و دين و فرهنگ آنها دلسوزي نكردند. آنها مي خواستند از آنچه پيش آمده است براي اهداف استعماري خود بهره برداري كنند و متاسفانه لااقل تا مقطع كنوني توانستند و البته در اين ماجراي بزرگ تاريخي، نقش رهبران كشورهاي عربي را نمي توان فراموش كرد.

ويژگي عمده رهبران عرب و حتي رهبران فلسطيني شايد تا همين چند سال اخير اين بود كه از توده هاي مردم عرب فاصله اي فراوان داشتند. رهبران عرب، گاهي حقوق مردم فلسطين را در يك معامله ساده مي باختند و گاه فرمان مي دادند كه يهوديان را به دريا بريزند … ! و در اين ميان، توده هاي مردم عرب و فلسطيني بودند كه در غربت اردوگاه هاي مختلف، نسلي به نسلي، ميراث مقاومت مي آموختند و آينده سرافراز خود را ياد آور مي شدند.

اميد من به آينده اين است كه مسلمانان، يهوديان و مسيحيان از هر فرقه و مرامي در فلسطين، اين سرزمين مقدس رويايي، زندگي صلح آميز و برادرانه اي پي ريزي نمايند.



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید