انجمن کلیمیان تهران
   

مصاحبه با منوچهر آذري

   

 

مهدي جوانبخت ساماني
آذر
84

 

گفت‏ وگو با «منوچهر آذري»، گنجينه خنده

 

مي‏گويند جواني به دل است و نه سن. و او همان‏قدر جوان است به دل، كه من به سن! اگر هر صبح با دوستانش در پارك لاله ورزش نكند، روزش آغاز نمي‏شود. خود را از مردم پنهان نمي‏كند و مي‏توان در اتوبوس و يا صف نانوايي او را يافت. آن قدر صميمي و بي‏ريا است كه به نام كوچك صدايم مي‏كند تا فاصله عبوس يك گفت‏وگو از ميان برود. او مي‏تواند يك تنه يك تيم فوتبال باشد. همان‏قدر كه مي‏تواند كارمندي تكيده و كوچك باشد. نسلي با صداي او در راه شب به خواب رفتند. نسلي با صداي سوت‏ها و قهقهه‏هاي او حتي غرش خمپاره‏ها را در ميدان جنگ نشنيدند. نسلي با قصه خروس زري پيرهن‏پري و با صداي او شاملو را شناختند و حال، نسل پيش‏رو بايد او و ديگراني كه در پايه‏هاي شكل‏گيري هنر مدرن نمايشي ايران سهم بزرگي دارند، بشناسند و بدانند كه چه ميراثي را تحويل گرفته‏اند و چه بايد بكنند؟ در اين گفت‏وگو با نام‎‏هاي بزرگي روبه‏رو مي‏شويد و شايد با خواندن نام هر كدامشان، خاطره‏اي، افسوسي و يا آهي در ذهنن و بر لبانتان جاري شود. اما توصيه منوچهر آذري يا از يا نبريد : معجزه خنده را .

 

Manuchehr Azary-منوچهر آذري

* جمله‏اي از شادروان منوچهر نوذري در خاطرم هست كه راجع به ورود شما به عرصه هنر بود :

«منوچهر آذري به حق وارد اين كار شده است».

روحش شاد. اما من هم مثل بقيه هنرمندان كهنه‏كار از كودكي به هنر و خاصه هنر نمايش علاقه داشتم. در خانه‏مان چادري به عنوان پرده نمايش وصل مي‏كرديم و براي بقيه هم سن وسال‏هاي خودمان، نمايشنامه‏هايي را كه مي‏نوشتيم، اجرا مي‏كرديم. در دبستان هم با ضبط صوت و ميكروفن آقاي ناظم، قطعه‏هاي نمايش كوچك ضبط مي‏كرديم و در زنگ‏‎هاي تفريح براي بچه‏ها پخش مي‏كرديم. زماني كه وارد دبيرستان اديب شدم، به طوري جدي‏تري اين كار را دنبال كردم و در جشنواره‏هاي تئاتري مدارس، كار ارائه مي‏كردم. اما ورودم به اين عرصه با آقاي حسن خياط باشي (مستر بيلي شبكه صفر) بود. حدود سال‏هاي چهل و دو و چهل و يك بود. در آن زمان تلويزيون فقط دو كانال داشت: شبكه يك و دو. ما نيز شبكه صفر را راه‏اندازي كرديم و در اين برنامه كارهاي طنز مي‏ساختيم. مثل اجراي اخبار كمدي، نمايش‏هاي كوتاه و .... دفترمان هم در بلوار كشاورز فعلي بود.

 

* گويا در زمينه نمايش، تحصيلاتي هم داريد؟

در سال چهل و پنج از هنركده هنرهاي دراماتيك فارغ‏التحصيل شدم. فن بيان و بازيگري را نزد مهدي فروغ و كارگرداني را نزد پرويز تأييدي آموختم.

 

* ورودتان به راديو در چه سالي و به چه شكل بود؟

حدود سال پنجاه و چهار با حسن خياط باشي به راديو رفتم. برنامه‏‎اي اجرا مي‏كرديم يك هفته در ماه بود و باقي هفته‏ها در اختيار سه گروه ديگر بود كه هر كدام يك جمعه برنامه داشتند و زير نظر شاهرخ نادري و غياثيان بودند. ما هم برنامه‏مان را به اين خاطر كه سرپرست گروهمان خياط باشي بود، دوخت و دوز نام‏گذاري كرديم. مطالب طنز و فكاهي و نمايش‏هاي كمدي و آواز جزء لاينفك برنامه‏هايمان بود. سپس با حميد قنبري كه با شاهرخ نادري همكاري مي‏كرد، آشنا شدم.

 

* حميد قنبري، پدر شهباز قنبري ترانه‏سراي معاصر ؟

بله، درود بر شما . ايشان كارگردان يكي از همين برنامه‏هايي بود كه يك جمعه در ماه نوبت اجرا و پخش كار ايشان و گروهشان بود. به من گفتند كه تو جوان با استعدادي هستي و مرا به جمع گروه شما و راديو دعوت كردند. در نهايت هم با نادري و قنبري كار مي‏كردم و هم با خياط باشي.

 

* در اين گروه چه كساني فعاليت داشتند؟

افراد به نام و بزرگي بودند. مثل مرتضي احمدي، شادروان منوچهر نوذري، غلامحسين بهمنيار، خان معين، خانم ديهيم، احمد قدكچيان، محمدعلي سخي و چندين هنرمند خوب ديگر.

 

* برنامه شما و راديو چند سال اجرا مي شد؟

اين برنامه تا سال پنجاه و هفت ادامه داشت. ضمن اين كه با حسن خياط‏باشي برنامه ديگري هم داشتيم كه راديويي - تلفني بود عصرهاي جمعه از پنج تا هشت عصر نمايش‏هاي كوتاه اجرا مي‏كرديم.

 

* در راديو دريا هم فعاليت داشتيد؟

بله، در اين راديو نيز كار مي‏كردم كه تاسيس آن با شاهرخ نادري بود. برنامه ديگري هم داشتيم كه نامش راديو تعطيلي بود و از صبح پنجشنبه تا جمعه شب زنده و بدون قطع برنامه داشت. نويسنده‏هاي خوبي داشتيم كه يكسره متن مي‏نوشتند و ما نيز آن را اجرا مي‏كرديم و شاهرخ نادري هم در اتاق فرمان همه ما را سرپرستي مي‏كرد. كار سخت، اما شيرين و جذاب بود.

 

* از برنامه راه شب بگوييد. داستان‏ها و نمايشنامه‏هايي نيز مي‏‎خوانديد...

يادش به خير، برنامه بسيار قوي و پرمخاطبي بود. پي در پي و هر شب بود و در آن داستان‏هايي نظير خوشه‏هاي خشم (جان اشتاين بك)، آثاري محمود دلت‏آادي، عزيز نسين و نمايش‏نامه‏هاي معتبر را مي‏خوانديم. اين آثار توسط مرحوم رامين فرزاد و صدرالدين شجره و سبكتكين سالور تنظيم مي‏شد و گوينده‏هاي توانايي مثل خانم‏ها توران مهرزاد و شمسي‏فضل اللهي و ژاله علو، به همراه اكبر مشكين و نصرالله محتشم و خود رامين فرزاد در آن حضور داشتند. اين برنامه از راديو دو پخش مي‏شد و مردم به ما مي‏گفتند كه شب‏ها با اين داستان‏ها است كه مي‏خوابند.

 

* از آشنايي و همكاري زوج منوچهر آذري و فرهنگ مهرپرور بگوييد.

خدا رحمتش كند. ما از جواني با هم دوست و رفيق و همكار شديم. از همان سال‏هايي كه در مدرسه به كار تئاتر مي‏پرداختيم. يادم مي‏آيد كه يك روز از سال، گروه‏هاي دبيرستاني در تالار فرهنگ كه يكي از بهترين سالن‏هاي تئاتري بود، جشنواره تئاتر برگزار مي‏كردند. من نيز از مدرسه خودمان در اين جشنواره شركت كرده بودم. با كمك دوستان، تئاتري به نام يعقوب ليث صفاري را آماده كرده بوديم كه اين نقش را من بازي مي‏كردم. فرهنگ خدابيامرز هم از مدرسه خودشان با يك پانتوميم به اين جشنواره آمده بود. كار بسيار خوبي بود. خلاصه هر دو پس از اجرا به سراغ هم آمديم و در زير سن تالار فرهنگ، دوستي و همكاري ما شكل گرفت. پس از آن من با حسن خياط‏باشي آشنا شدم، فرهنگ را نيز به ايشان معرفي كردم و او هم به گروه ما آمد.

 

* ورود فرهنگ مهرپرور به راديو هم از طريق شما و يا خياط‏باشي بود؟

خير، ايشان امتحان ورود به راديو داد و با نمره خوبي هم قبول شد و در راديو هم همكاري ما با هم ادامه داشت.

 

* از چه زماني به استخدام راديو درآمديد؟

بعد از انقلاب همه برنامه ها به هم خورد و مدتي ما برنامه‏اي اجرا نمي‏كرديم. تا اين كه مسئولين تصميم گرفتند كه گوينده‏ها و هنرپيشه‏ها را استخدام كنند. زيرا ما قبل از انقلاب به طور قراردادي با راديو همكاري مي‏كرديم. درجه‏بندي داشتيم و براساس اين درجه ميزان درآمدمان مشخص شد. و اين درجه‏بندي هم براساس تحصيلات و با تجربه كاري‏مان بود. خلاصه، چهارده نفر بعد از انقلاب به استخدام راديو درآمدند كه بنده هم يكي از آنان بودم.

 

* و اين چهارده نفر چه كساني بودند؟ خاطرتان هست؟

خانم ثريا قاسمي، خانم توران مهرزاد، بهزاد فراهاني، بيوك ميرزايي، صدرالدين شجره، رضا عبدي، منصور والامقام، فرهنگ مهرپرور وچندين نفر ديگر. در واقع اولين گروهي كه به استخدام صدا و سيما درآمدند، راديويي‏ها بودند. حتي الان هم صدا و سيما، هنرپيشه و گوينده استخدام نمي‏كند و همه (غير از كادر اداري) به صورت قراردادي برنامه مي‏سازند و كار مي‏كنند و فقط درس خوانده‏هاي خود صدا و سيما هستند كه شغل اداري و رسمي دارند و استخدام شده‏اند.

 

* برنامه محبوب صبح جمعه با شما هم با حضور اين افراد شكل گرفت؟

از آن تعداد، من و فرهنگ و رضا عبدي و بيوك ميرزايي توسط تهيه‏كنندگان اين برنامه، يعني سعيد توكل و احمد شيشه‏گران دعوت شديم. منوچهر نوذري هم كه خودش استادكار بود و خانم پريچهر بهربان كه مجري ما بود. اما با توجه به شناختي كه مرحوم نوذري از دوبلورها داشت، افرادي نظير حسين عرفاني، شهلا ناظريان، منوچهر والي زاده، اكبر منامي و اصغر تفضلي به جمع ما پيوستند.

 

* به نظر شما رمز موفقيت اين برنامه چه بود؟

در آن سال‏هاي ابتدايي انقلاب كه جنگ امان مردم را بريده بود و آنها خسته و دل‏مرده بودند، اين برنامه برايشان شادي و نشاط توليد مي‏كرد. يادم هست كه هر جمعه صبح صداي برنامه ما از راديوي تمام خانه‏ها به گوش مي‏رسيد. حتي در جبهه‏ها .... جالب است بدانيد كه روزي يك رزمنده براي ما نامه نوشت و گفت : كه صبح جمعه جان مرا نجات داد! گويا او مشغول ديده‏باني بوده است كه برنامه ما آغاز مي‏شود و دوستانش او را به درون سنگر صدا مي زنند و پس از خروج او از برجك، خمپاره‏اي به آن اصابت مي‏كند. اين برنامه بسيار محبوب شد و شنوندگان ما از تمام ايران برايمان نامه‏هاي تشكرآميز مي‏نوشتند و حتي نيمي از لطيفه‏هايي كه در برنامه اجرا مي‏كرديم آنها برايمان مي‏فرستادند. حتي زمان ضبط برنامه هم مردم به استوديو مي‏آمدند. ما سه روز در هفته اين برنامه را ضبط مي‏كرديم كه دو روز خانم‏ها و يك روز آقايان مي‏آمدند و همين محبت و همراهي مردم بود كه مرا به كار دلگرم مي‏ساخت و ما از نفس آنها، انرژي مي‏گرفتيم.

 

* علت تعطيلي اين برنامه چه بود؟

ببينيد ما بيست سال تمام اين برنامه را با كمترين دستمزد پيش برديم، فقط به عشق مردم. حدود پنجاه نفر عوامل اين گروه بودند و وقت زيادي را صرف اين كار مي‏كردند. غير از ما كه استخدام بوديم، بقيه قراردادي كار مي‏كردند و مگر چقدر درآمد داشتند؟ مسئولين كم لطفي و بي‏توجهي كردند و گروه از هم پاشيد. ما كه از جان مايه مي‏گذاشتيم و مردم كه همراهي مي‏كردند. من هميشه روي سخنم با مسئولين است. ما از مردم چه توقعي مي‏توانيم داشته باشيم. آنها كه ما را دوست داشتند و دارند، اما انتظار نداريم كه مثلا اجاره خانه ما را بدهند! بهترين دستمزد ما همين لبخند و شادي مردم بود و هست. اما آيا بايد پس از اين همه تلاش و زحمت كنار گذاشته شويم؟ مگر جز خدمت كار ديگري كرديم؟ ما الان هفت كانال تلويزيوني در چندين شبكه راديويي و ماهواره‏اي داريم.

آيا بايد برنامه طنز ما فقط محدود به يك كانال و يك زمان مشخص باشد؟ آيا مردم بايد و فقط روز جمعه بخندند؟ در حالي كه در هر كدام از اين كانال‏ها مي‏توان در ساعت‏هاي مختلف برنامه‏هاي طنز و سرگرمي ساخت و پخش كرد. چرا جامعه هنري ما نبايد يك كانون داشته باشد تا من هنرمند عضو آن باشم و از من حمايت شود؟ نه فقط حمايت مالي، من بايد با هنر روز آشنا شوم. فيلم ببينم، نمايشگاه بروم، بيمه باشم، امكانات ورزشي داشته باشم تا يك بازيگر خوب باشم. روح و روان و جسم سالم داشته باشم تا بتوانم خلاق باشم و تمام ذهنم مثلا درگير هزينه تحصيل فرزندم نباشد. پيشنهاد من اين است كه گفتم: تاسيس يك كلوب، يك كانون كه همه فرهنگ‏سازان جامعه را مورد حمايت قرار دهد. از روزنامه‏نگار و هنرمند و برنامه‏ساز و ...در اين صورت است كه هنر هنرمند خريدار پيدا مي‏كند. در اين صورت است كه من هنرمند پيشرفت مي‏كنم و تشويق مي‏شوم.

 

* شما در كار دوبله هم فعاليت داشته‏ايد. از چه زماني و با چه كاري دوبله را آغاز كرديد؟

بعد از انقلاب بود. در فيلمي به نام «آخرين لحظه» با صادق عاطفي و فرهنگ بازي مي‏كرديم. در آن زمان چون صدابرداري سرصحنه نبود، فيلم دوبله مي‏شدند. مدير دوبلاژ اين فيلم مرحوم عزت‏الله مقبلي بود كه چون ما را مي‏شناخت پيشنهاد داد كه من و فرهنگ به جاي خودمان صحبت كنيم و عقيده‏اش اين بود كه مردم صداي ما را از راديو شنيده‏اند و آشنا هستند و نمي‏توان از دوبلور ديگري استفاده كرد. بعد از آن ما در امتحان دوبلاژ شركت كرديم و از آن زمان به عضويت كانون گويندگان فيلم درآمديم و شش ماه دوره ديديم. اين اواخر هم همكاري‏هايي با شوكت حجت براي دوبله چند پويانما داشته‏ام.

 

* چرا در سريال هزار دستان به جاي خودتان صحبت نكرديد؟

اين موضوع به خواست آقاي حاتمي بود. البته آقاي تفضلي بسيار خوب اين نقش را صحبت كرد و من بسيار راضي بودم.

 

* چندي پيش سالگرد درگذشت خالق هزار دستان و شهرك سينمايي بود. از اين كار و مرحوم علي حاتمي بگوييد. چگونه به اين كار دعوت شديد؟

خدا رحمتش كند. او هم مانند نوذري، از آن هنرمنداني بود كه تاريخ ديگر به خود نمي‏بيند. ايشان مرا دعوت به كار كردند و به زبان خودماني كفتند كه : «آذري، جلوي گراند هتل خلوت است، مي‏خواهم آنجا را زنده كني. آيا نقش اين دربان را كه كوتاه است بازي مي‏كني؟» من گفتم: اين افتخار من است كه با شما همكاري كنم. رل كوچك و بزرگ ندارد و از آرزوهاي من است كه در كار شما بازي كنم. خلاصه، نقش را بازي كردم و ايشان بعد از اولين برداشت، خيلي مرا تحسين كردند و گفتند كه: «چطور توانستي آن لحظه، اين كار را بكني؟» خلاصه، كاري كه قرار بود من دو يا سه قسمت بازي كنم تبديل شده به بيست وشش قسمت! حتي دستور دادند كه براي من دو دست لباس بدوزند، چون مي‏گفتند كه تحرك آذري زياد است و ممكن است كه لباس پاره شود.

 

* شما كارتان را با تلويزيون آغاز كرديد و بعد به راديو پيوستيد. تمايل خودتان چه بود؟ دا يا تصوير؟

تمايل من بازيگري بوده و هست. اما تصوير را بيشتر دوست دارم. هر چند كه پشت ميكروفن هم با دست‏ها و صورت و به طور كل بدنم بازي مي‏كنم. دوست دارم كه تماشاگر و يا شنونده را چنان در كنترل داشته باشم كه لحظه‏اي از تاثير من غافل نشود. يادم مي‏آيد كه احمد قدكچيان به من مي‏گفت: در راديو باش، اما تلويزيون و تئاتر و سينما را نيز فراموش نكن و من دقيقاً همين كار را كردم.

 

* حال كه بحث تصوير و سينما پيش آمد، قدري در اين مورد صحبت كنيد.

من پيش از انقلاب در هيچ فيلم سينمايي بازي نكردم. اما بعد از آن، در حدود سيزده يا چهارده فيلم كار كردم كه چهارتاي آنها با مسعود جعفري جوزاني بود.

 

* بارزترين اين چهار فيلم، چه نام داشت؟

در «مسير تندباد» كه در سال اكرانش، به معناي مطلق، فيلم خوب سال شناخته شد. سايه خيال نيز خوب بود كه با مرحوم حسين پناهي، همبازي بودم. همچنين در فيلم‏هايي نظير دزد عروسك‏ها (محمدرضا هنرمند)،عبور از غبار (پوران درخشنده)، شاخه هاي بيد (امرالله احمدجو) كه با هادي اسلامي همبازي بودم و آخرين فيلمي هم كه بازي كردم، فيلم مجردها بود.

 

* امسال نيز كاري در سينما داريد؟

بله، فيلم زن بدلي كه در آن با ماهايا پطروسيان و رضا شفيعي جم، همبازي هستم.

 

* پس از راديو و تلويزيون و سينما، نوبت بررسي پرونده تئاتري‏تان است.

پيش از ورود به گروه هنر ملي، چندين كار تئاتر در كاخ جوانان (ميدان راه آهن) داشتم. از مهمترين آنها مي‏توانم به نمايش «سيزيف و مرگ»، اشاره كنم. ضمن اين كه در لاله‏زار هم چندين كار داشتم.

 

* از پيوستن به گروه هنر ملي بگوييد.

اين گروه آگهي داده بود كه از طريق آزمون هنرپيشه استخدام مي‏كند. كساني هم كه اين آزمون را به عمل مي‏آوردند، بهرام بيضايي، محمود دولت‏آبادي، نصرت كريمي و خود عباس جوانمرد بودند. آزمون شامل چند مرحله مي‏شد. اجراي قسمتي از يك نمايشنامه (مثلا از شكسپير)، يك پانتوميم، لطيفه‏گويي و بيان خوب بود. من نفر سوم شدم. البته پس از دو خانم و در واقع نفر اول آقايان شدم.

 

* خاطرتان هست چه كساني بودند؟

نه چون آنها رفتند و در هنر ماندگار نشدند. اما نفرات بعد از من آقايان فراهاني و حسين محجوب و نيز عزيزالله هنرآموز بودند. ما پس از آزمون و پذيرفته شدن، يك دوره سه ماهه را زير نظر همين استادان آموزش ديديم. اين آموزش‏ها شامل فن بيان،گريم، پانتوميم و حتي ورزش بود و محل برگزاري اين كلاس‏ها هم در وزارت فرهنگ و هنر (ارشاد فعلي - ميدان بهارستان) بود.

 

* اولين كار تئاتري كه با اين گروه انجام داديد چه بود؟

يك تئاتر موزيكال بود كه خياط باشي اجرا كردند. در واقع يك اپرت بود. اين كار براي تلويزيون هم ضبط شد و در سالن بيست و پنج شهريور (سنگلج) هم آن را اجرا كرديم.

 

* چرا در اين گروه ماندگار نشديد؟

حقيقت اين كه به ما گفته بودند پس از آموزش استخدام مي‏شويم. اما اين اتفاق نيفتاد. ضمن اين كه دستمزد خيلي كمي هم داشت.

 

* بعد از انقلاب خيلي كمتر به تئاتر پرداختيد.

به علت اين كه در راديو استخدام شده بودم و تمام وقتم در آن جا گرفته مي‏شد. اما چندكار هم داشتم. مثلا دو كار در تئاتر گلريز به كارگرداني حسين عرفاني داشتم (داروي جواني و ازدواج غيابي).

 

* شما در زمينه كار كودك هم فعاليت داشته‏ايد. به نظر خودتان بهترين اين كارها چه بوده است؟

از كارهاي تلويزيوني مي‏توانم به صد سال به اين سال‏ها (با فرهنگ مهرپرور، عباس محبي و حسين محب اهري) اشاره كنم و نيز به پروفسور پ.پ.پ (پروفسور پژوهنده پژوهشگر پيروز) كه باز هم با فرهنگ كار مي‏كرديم. از كارهاي سينمايي هم، دزد عروسك‏ها ، كار بسيار خوبي بود.

 

* مهمترين فعاليت شما در اين زمينه نوارهاي قصه كودكان بود.

شركتي كه تهيه‏كننده اين نوارها بود، سلام بچه‏ها نام داشت و زير نظر حميد عاملي بود. در اوايل انقلاب كه تلويزيون برنامه چنداني براي كودكان نداشت، اين نوارها بين خانواده‏ها بسيار محبوب شد و حتي دوستاني كه در خارج از كشور هستند، هنوز از اين نوارها ياد مي‏كنند. جالب اين كه چندي پيش كه به سروش (واحد خيابان انقلاب) مراجعه كرده بودم، مسئول آنجا مي گفت كه نوار خروس زري پيرهن پري (شعر احمد شاملو) هنوز خريدار دارد و مردم سفارش مي‏دهند. ما براي اين كار خيلي زحمت كشيديم، به خصوص من و مرتضي احمدي. اما الان ديگر كسي به دنبال اين كارها نيست و كودكان با ماهواره و رايانه بزرگ مي‏شوند.

 

* شما در تيپيك گويي تبحر خاصي داريد. در ساختن اين تيپ‏ها چه نكاتي را مورد توجه قرار مي دهيد.

من اين تيپ‏ها را از بين مردم انتخاب مي‏كنم، مثل كارمند كوچولو. درواقع از آنها الهام مي‏گيرم. زندگي واقعي و شخصيت‏ها را از دل جامعه پيدا مي‏كنم. به رفتار آدم‏ها خيلي دقت مي‏كنم و براي هر چهره و قيافه‏اي در ذهن خودم صداسازي مي‏كنم. يا برعكس براي يك صدا، يك تيپ مي‏سازم.

 

* و نقش بداهه در كارتان چقدر است؟

بسيار زياد. اصلاً من بازيگر بداهه هستم و بدون بداهه كارم پيش نمي رود. خدا را شكر اين استعداد درون من وجود دارد و من هم هميشه از آن خوب بهره برده‏ام.

 

* پس با اين حساب، مي‏توانيم شما را يك كمدين بناميم؟

بله، صددرصد. من بازيگر كمدي‏ام، پس كمدين هستم.

 

* آخر خيلي‏ها نسبت به اين واژه، حساسيت دارند و يا به دليل ناآگاهي يا هر علت ديگر، آن را به تعابير ديگر براي خود معنا مي‏كنند.

كاملاً اشتباه مي‏كنند. مگر چارلي چاپلين و لورل هاردي و جري لوئيس و بقيه بزرگان كمدين نبودند؟ اين بزرگترين هنر يك هنرمند است كه بتواند مردم را شاد و سرگرم كند.

زحق توفيق خدمت خواستم دل گفت پنهاني

چه توفيقي از اين بهتر كه خلقي را بخنداني

 

* و حرف آخر ... ؟

از قول من براي مردم بنويسيد كه ما مخلص تك تك آنها هستيم.

اما من منوچهر آذري اعتقاد دارم: اگر كسي در هيچ كار و حرفه‏اي موفق نشد، بداند كه در هنر نيز موفق نخواهد بود. اصلاً اگر كسي مي خواهد وارد اين كار شود، بايد خون او را آزمايش كنند (هر دو مي‏خنديم)... جدي مي گويم، بايد ديد چند گلبول تئاتر دارد و چند تا سينما؟ اين طوري نباشد كه هر كسي وارد شود وبعد .... روندگان طريقت به نيم جو نخرند قباي اطلس آن كسي كه هنر عاريست.

 

 

 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید