لیورا سعید
کارشناس ارشد روانشناسی
آبان 95
وقتی از تاریکی می ترسد، به او نگویید «نترس، تو
مردی.»
وقتی زمین خورده و گریه میکند، به او نگویید «مرد که گریه نمیکند.»
وقتی میبینید با عروسک خواهر یا دختربچهی دیگری بازی می کند، نگران نشوید.
وقتی به آشپزخانه میآید و دوست دارد در کنار شما کاری انجام دهد، به او نگویید
«برو، این کار تو نیست.»
به عنوان شوخی و سر به سر گذاشتن، به او نگویید «تو دختری.»
اسباب بازیهای او را محدود به توپ و ماشین و تفنگ نکنید.
لباسهای او را محدود به رنگهای خاص نکنید.
پیش او، پسرها را ملقب به «قوی و شجاع» و دخترها را متهم به «ضعیف و ترسو» نکنید.
******
روی
سخنم با پدران و مادرانی است که فرزند پسر دارند، به خصوص کودک زیر سن بلوغ.روان
انسانها دو بعدی است، بعد مردانه و بعد زنانه، که طبیعت در خلقتشان به کار گرفته
است. به عبارت دیگر، ما از نظر روانی دو جنسی هستیم؛ یعنی ما در روان، هم مرد
هستیم، هم زن. البته به دلیل طبیعت هورمونی، در مردان صفاتی مانند رهبری، مدیریت و
رقابت بیشتر از صفات زنانه همچون همراهی و انعطاف بروز پیدا میکند. اما به خاطر
تربیت غالبا اشتباه خانواده و جامعه از همان ابتدا، صفات به اصطلاح مردانه در پسرها
تقویت شده و صفات به اصطلاح زنانه در آنها سرکوب شده، به تدریج رشد این جنبهی
وجودی متوقف میشود. بعدها در بزرگسالی شاهد مردانی قوی، شجاع و محکم هستیم که در
روابط خود با مشکلات عمدهای رو به رو خواهند شد.
در جامعه و فرهنگی که جنس پسر ارزش بوده و از زمان جنینی با او به گونهای برخورد
شده که خود را با جنس برتر بودن، قدرت بدنی، تفکر، منطق و سلطهگری میشناسد و وقتی
فرض میکنیم جنسیت یا استعدادهای یک پسر، او را شایستهی رهبری، موفقیت و قدرت در
آینده میکند، در واقع او را از کاری مثل یاد گرفتن روش زندگی در کنار دیگران معاف
کردهایم و وی را در حدی متفاوت و پایینتر از حد استاندارد برای پاسخ گویی نسبت به
کارها و رفتارش با دیگران نگه داشتهایم.
متاسفانه تصورات کلیشه ای ما از پسرها به ندرت آینده ی نویدبخشی را برایشان
پیشبینی میکند. در عوض، چنین کلیشههایی او را نسبت به
نیازهای عاطفیاش ناآگاه کرده و باعث شده آنها را در خود یا دیگری نادیده بگیرد. ما
خواسته یا ناخواسته مانع از آگاهی احساسی در پسرها میشویم. این وضع با درجات
متفاوت در تمام مراحل زندگی یک پسر وجود دارد.
پسرها نه تنها برای داشتن ظاهر و رفتار مردانه فشار زیادی را تحمل میکنند، بلکه در
عمل و برای رسیدن به آن حس میکنند باید ظاهر و رفتار زنانه نداشته باشند، حتی شاید
ضد زنان رفتار کنند و به این ترتیب آگاهانه و از روی عمد به دیگران و به ویژگیهای
زنانهی خودشان حمله میکنند. این ویژگیها شامل مهربانی و عطوفت، همدلی، دلسوزی و
هر نوع آسیبپذیری عاطفی است. تقریبا همهی پسرها آزردگیشان را چون نشانهی ضعف
میپندارند، پنهان میکنند و در صورت امکان دنبال ایجاد محدودیتهای بازدارنده
هستند تا توجه را از خودشان به سوی دیگران معطوف کنند. در این جنگ روانی، هیچ پسری
حقیقتا در امان نیست و هیچ برندهی واقعی نیز در این میدان وجود ندارد. اغلب
تجربههایشان سبب میشود بخواهند خود واقعیشان را مخفی کنند و خود رسمیتر و قابل
قبولتری را ارائه کنند. از نظر آنان قدرت و خویشتنداری از ویژگی های اصلی یک مرد
است.
تحقیقاتی که در زمینهی تعامل والدین با دخترها و پسرها انجام شده حاکی از آن است
که وقتی دخترخردسالی دربارهی احساسات سوالی مطرح
میکند، مادرش توضیحات طولانیتری به او میدهد و احتمال بیشتری دارد که او با
دخترش دربارهی دلایل نهفته در بروز احساسات صحبت کند یا مشاهدات دخترش را تایید یا
تقویت کند. «بله عزیزم، او خیلی غمگین به نظر میرسد، شاید زخمی شده یا اسباب
بازیاش گم شده است... تو چه فکر
میکنی؟» پیامی که دختربچه دریافت میکند این است که خوب است نسبت به احساسات
دیگران توجه نشان دهیم؛ در نتیجه، نگرانی ذاتی و حس همدردی دختر تقویت میشود.
(اخباری آزاد، 1393)
وقتی محققان، آگاهی، درک یا اظهارات احساسی مردان و زنان یا پسرها و دخترها را با
هم مقایسه میکنند، جنس مذکر تقریبا همیشه جایگاه دوم را به خود اختصاص میدهد. اگر
به پسرها و دخترها یک سری عکس از حالتهای متفاوت چهره داده شود، پسرها معمولا در
تشخیص احساس در تصویرها پاسخهای صحیح کمتری خواهند داد.
بسیاری از مردان اعتراف میکنند که ترجیح میدهند از قرار گرفتن در کنار افراد
عاطفی یا موقعیتهای احساسی پرهیز کنند؛ اما این به آن معنا نیست که مردها از وجود
عاطفه برای بیان یا درک احساسات بی بهرهاند. در واقع به طور متوسط، نوزادان پسر
نسبت به نوزادان دختر واکنشهای احساسی بیشتری از خود نشان میدهند. برای مثال،
تحقیقات نشان داده که نوزادان پسر هنگام درماندگی یا ناراحتی، بیشتر از نوزادان
دختر گریه میکنند. (اخباری آزاد، 1393) با وجود این مطلب گویا، الگوی جامع این است
که - غیر از مورد خشم که نمیتوان به طور قطعی دربارهی آن اظهار نظر کرد - هر چه
پسرها بزرگتر میشوند، احساساتشان را کمتر بیان میکنند.
درست است که فرهنگ مورد پسند جامعه در زندگی پسرهایمان تبدیل به عنصری مخرب شده
است، اما مشکل سواد عاطفی پسرها از خیلی قبلتر یعنی وقنی هنوز ارتباط صمیمانه تری
با خانه دارند شروع میشود. اکثر والدین، خویشاوندان، مربیان و دیگر افرادی که با
پسرها کار یا زندگی میکنند، دست به کار میشوند تا به آنها بیاموزند چگونه در این
دنیا کار کنند، چگونه پول دربیاورند، چگونه پیشرفت کنند و چگونه چیزهایی که عرف
جامعه از یک مرد میخواهد را اجرا کنند. ولی یک مسئله در فرایند آموزش پسربچهها
نادیده گرفته میشود و آن، توجه نمودن به رشد هیجانی یا پرورش سواد عاطفی در
آنهاست. خانواده و جامعه، آنها را نسبت به بخش زنانهی وجودشان بیحس کرده، اغلب
طوری تربیت شده و رفتار میکنند که انگار احساس ندارند. بعدها در بزرگسالی توسط
زنان، متهم به بی احساسی میگردند؛ در حالی که تمام پسرها به طور بالقوه با ظرفیت
پذیرش میزان زیادی از تجربههای احساسی متولد میشوند و به اندازهی زنها چه بسا
بیشتر، با احساس هستند.
این تفاوت بیولوژیکی را قبول داریم که تواناییهای گفتاری دخترها، به طور متوسط،
سریعتر از توانایی گفتاری پسرها شکل میگیرد؛ به بیان دیگر، دخترها زودتر و
فصیحتر به حرف
میافتند و پسرها دیرتر به این توانایی دست پیدا میکنند. همچنین میدانیم که پسرها
از نظر جسمی فعالتر از دخترها هستند، سریعتر حرکت میکنند و مدام در جنب و جوش
هستند. اما مشکل داشتن در ابراز احساسات به شکل گفتاری، به علاوه باورهای فرهنگی
مخالف بیان احساسات از طریق حرف زدن، موجب میشود انرژی عاطفی پسرها تبدیل به
کنشهای فیزیکی شود. وقتی پسرها هیجان زده و خوشحال هستند اغلب با صدای بلند حرف
میزنند و حرکات بدنی خاصی از خود نشان میدهند؛ فریاد میزنند، میپرند، میدوند،
یکدیگر را هل میدهند و به کناری میاندازند و از یک جا ماندن فرار میکنند. اما
وقتی احساسات زجرآوری دارند، یک فرار درست و حسابی هم فایدهای ندارد. فعالیت بدنی
میتواند بعضی از فشارهای عصبی را آرام کند اما منبع اصلی آن را برطرف نمیکند. به
همین دلیل، فعالیت بدنی چه در رفتن باشد چه در سوراخ کردن دیوار، کافی نیست. این
کار انرژی مربوط به احساسات را تخلیه می کند اما در احساسات تاثیری ندارد. به بیان
دیگر، این کار، دود را کم میکند اما شعلهی زیر اجاق فشار احساسات را خاموش
نمیکند.
اگر پسرها نتوانند توانایی بازگویی خواستههایشان را در خود پرورش دهند، در نتیجه
از لحاظ عاطفی دچار مشکل میشوند. نمیتوانند دربارهی این موضوع صحبت کنند، چون
چگونگی انجام این کار را نمیدانند. در عوض احساساتشان را از طریق اعمالشان بیرون
میریزند و صرفا باعث وخیمتر شدن اوضاع میشوند.
غرور و خویشتنداری در وجود بسیاری از پسران به هم گره میخورند و یکدیگر را تقویت
می کنند. آنها میخواهند قوی و شجاع به نظر برسند. به این صورت، درد دل کردن، گریه
کردن یا گفتگو از احساسات را رفتاری زنانه و نشانهی ضعف میپندارند و پرهیز از این
رفتارها را نشانهی مرد بودن، قدرت و شجاعت میدانند.
مردی که احساسات و عواطف خود را به درستی نمیشناسد، از داشتن زندگی سالم محروم
خواهد ماند و از رسیدن به کمال باز میماند. چنین فردی در زندگی زناشویی به قطع با
مشکل رو به رو میشود، چون یاد نگرفته است احساسات و عواطف خود را پرورش دهد، به جا
از آنها بهره گرفته و یا آنها را مدیریت نماید. افراط و تفریط به معنای نادیده
گرفتن اهمیت دو بعد روان زنانه و مردانه، میتواند به شخصیت فرد لطمهی شدیدی زده و
سیر تکامل وی را به تاخیر اندازد.
زور تفاوتهای بیولوژیکی و طبیعت هورمونی بین زن و مرد آن قدر زیاد نیست که سببساز
مشکلات رابطهای میان زوجین، شکایتهای همیشگی آنها از یکدیگر در مورد عدم تفاهم و
درک نشدن احساسات یکی از سوی دیگری شده است.
توجهی که به تفاوتهای دو جنس نشان داده میشود، نگرشمان را نسبت به واقعیت تحریف
کرده است. اگر بخواهیم تمام تلاشهای علمیای را که دربارهی تفاوتهای جنسیتی
انجام شده در یک جمله خلاصه کنیم، باید ادعا کنیم که مردها و زنان بیشتر از آن که
با هم تفاوت داشته باشند، به هم شبیهاند. (اخباری آزاد، 1393)
به این صورت، بیشتر از نقش تفاوتهای زیستی در بروز مشکلات، سهم تربیت عرفی را در
نظر بگیریم که نسلها توسط پدران و مادران بر روی پسران اعمال میشود و پسران نیز
در آینده پدرانی خواهند شد که از روی ناآگاهی، آن چه را که یاد گرفتهاند به پسران
خود منتقل میکنند.
پسرها در اولین و مهمترین مرحله نیاز دارند از دریچهی متفاوت از دریچهی سنت دیده
شوند. هر یک از ما باید نگرش تحریف شده نسبت به پسرها را رها کنیم؛ زیرا این نگرش
حتی شناخت پسران از خودشان را جدا از زندگی احساسی در نظر میگیرد.
پدر و مادر عزیز، کودک خود را برای مرد شدن تربیت نکنید؛ به پسربچهی خود اجازه
دهید با بخشهای آسیبپذیر و احساسی وجودش ارتباط برقرار کرده، خود را به تمامیت
زندگی کند تا در آینده در ارتباطات خود بتواند به راحتی به تبادل عواطف پرداخته، به
همدلی دست پیدا کند.
اجازه دهید طبیعت، کار خود را انجام دهد و با تربیت او به شکل اجتماعی کردن و القای
نقش مردانه، رشد و تکامل شخصیت وی را تک بعدی نکنید.
پژوهشها نشان داده مادرانی که واکنشهای احساسیشان را برای کودکان پیش دبستانی
خود شرح میدهند و نسبت به ابراز غم، ترس یا خشم عمیق کودکشان عکسالعمل منفی نشان
نمیدهند، کودکانی خواهند داشت که درک عمیقتری نسبت به احساسات دارند. (اخباری
آزاد، 1393)
اقتدار، حاکمیت و قدرت که ما به عنوان ویژگیهای مردانه میشناسیم، سلامت روانی ما
را تامین میکنند و صفاتی همچون همراهی، پذیرش و انعطاف باعث نرمی روان ما
میگردند؛ ما - زن یا مرد - به تمام این کیفیات در وجود خود نیاز داریم تا به عنوان
یک انسان به تمامیت و کمال خود دست یابیم. یک انسان کامل، انسانی ست که از هر دو
وجه زنانگی و مردانگی روحش بهره ببرد.
وقتی به کودکان خود یاد بدهیم که بپذیرند در شخصیتشان هم زن هستند و هم مرد، آنوقت
اگر در جایگاه یک مرد نیاز پیدا شود با کسی هم دردی کنند، میتوانند و در جایگاه زن
وقتی ناگهان در بحرانی بخواهند مثل مردان مشکلشان را حل کنند کاملا توانا هستند.
به پسران یاد بدهید که شهامت عاطفی هم نوعی شهامت است که به همراه حس همدردی از
منابع حقیقی قدرت در زندگی حساب میشود. اگر به پسرها بیاموزیم که به زندگی
احساسیشان افتخار کنند و برای آن ارزش قائل شوند، اگر بتوانیم دایره لغات احساسی
وسیعتری را به آنها بیاموزیم و
به استفاده از این واژگان تشویقشان کنیم، آنها نیز روزنهی قلبشان را به روی
دیگران خواهند
گشود.
منبع:
کیندلن، دن؛ تامپسون، مایکل (1393). کلیدهای پرورش «عاطفه در پسرها». ترجمه مینا
اخباری آزاد. تهران: انتشارات صابرین.
|