مهندس آرش آبایی
محقق و مدرس در حوزه یهودیت
بهار 97
معرفی کتاب
روزی که اسم خود را دانستم
(نوشته هارون یشایایی)
این
کتاب 19 داستان کوتاه از دوران جوانی هارون یشایایی را در محله عودلاجان تهران دربر
دارد.
«آنچه در اين مجموعه ميخوانيد، داستانگونههايي مردمشناسانه از زندگي كليميان
ايران و بيشتر كليميان تهران به ويژه در محله سنتي آنها در قسمتي از محله عودلاجان
تهران است. نويسنده زندگي خود را تا سي سالگي در ميان آنها گذرانده است. بيان اين
حوادث و نقل قولهاي مجموعه را با كمي دستكاري و موشكافانه حكايتگونه كرده است
تا زندگي مردمي را در مكاني مشخص و در مقطعي تاريخي هشتاد ساله زندگي خود ترسيم
كرده باشد هر چند مصاديق اين حكايت امروزه كمتر وجود دارد ولي همين موضوع اهميت ثبت
و به يادآوري آن را بيشتر ميكند و اين تلاش شايد بتواند مردمي را معرفي كند كه
كمتر شناخته شدهاند و گاه با بدبيني و سوءظن مورد قضاوت قرار گرفته و در بسياري
موارد به دليل محدوديت و ترس از بازگو كردن زشت و زيباي زندگي خودداري كردهاند...»
هارون یشایایی مقدمه ای بر مجموعه داستان خود را اینچنین آغاز می کند، تا خواننده
بداند که با یک مستند گونه مواجه است و نه داستان هایی صرفا زاییده ی ذهن. او در
ابتدای کتاب با عنوان «نگاهی به گذشته»، مشخصاتی مختصر و مفید از وضعیت اجتماعی و
محلی «عودلاجان» به عنوان نخستین محله ی یهودی نشین تهران به دست می دهد.
داستان اول با عنوان «روزی که اسم خود را دانستم» کوتاه است، اما چندین نکته در خود
دارد. فرهنگ مردسالاری که همانند اکثر ایرانیان آن زمان در میان کلیمیان نیز حاکم
بود، اختلاف نام شناسنامه ای و شهرت اشخاص که همچنان نیز رایج است و نیز، بی خبری
اکثر نزدیکان از نام واقعی فرد. جالب است که این موضوع بی خبری کودک از نام
شناسنامه ای خود در میان یهودیان اروپایی نیز بسیار شایع بوده است. یهودیان اروپایی
معمولا کودکان خود را با نام های کوتاه شده یا متفاوتی صدا می زنند و کودک گاه در
اولین روز مدرسه با نام واقعی و صحیح خود روبرو می شود.
در اکثر داستان ها، در کنار موضوع روایت، همیشه تصویری از منازل، محله و نحوه ی
زندگی کلیمیان عمدتاً فقیر نمایانده می شود و خواننده به یک سفر در گذشته و به محله
عودلاجان می رود که این امر، کتاب را به یک سند تاریخی نیز نزدیک می کند.
دو داستان «منور خانم» و «ضیافت غیر کاشر» واقعیتی از نگرش یهودیان آن محله را
آشکار می سازد که به نوعی رمز ماندگاری این مردمان است، غرور و تعصب! منور خانم در
نهایت تنگدستی اما با غرور، حاضر نیست زیر بار منت دیگران باشد و مادر پرویز خان
نیز با شرایط بسیار سخت اداره ی 9 فرزند بدون پدر، همچنان تعصب منع خوراک حرام را
در خود دارد و در کوچه پس کوچه های محله و حتی در زندان هم دست از سر پسرش برای
رعایت این موضوع برنمی دارد.
تلاش نویسنده ی داستان ها از یک نظر، نشان دادن زندگی معمولی کلیمیان در جامعه ی
ایرانی است. مردمانی عادی با همان مشکلات معمول زندگی طبقات متوسط و فقیر؛ و به این
ترتیب کلیشه ی «یهودیان همیشه ثروتمند و مورد حمایت و ...» رنگ می بازد و مخاطب
ایرانی، کلیمی هموطنش را همانند خود حس می کند.
از نگاه دیگر، این مجموعه داستان (در مقیاس کوچکتر) شبیه به داستان های «آیزاک
باشویس سینگر»، نویسنده ی یهودی امریکایی است که در کتاب های خود به شرح زندگی
یهودیان اروپای شرقی می پردازد. اخیرا کتاب حجیم «خانواده ی موسکات» از همین
نویسنده (با ترجمه فریبا ارجمند) منتشر شده است که به نوعی آیینه ی تمام نمای زندگی
اجتماعی و دینی یهودیان لهستان است. این کتاب به خاطر انعکاس همین فرهنگ خاص، به
عنوان یکی از بهترین رمان های خارجی از نظر خوانندگان ایرانی در سال 1396 شناخته
شد. بدون شک مجموعه داستان های یشایایی نیز می تواند تقریباً از همان کارکرد در
حوزه ی انعکاس زندگی کلیمیان تهران قدیم برخوردار باشد.
|