انجمن کلیمیان تهران
   

دنیا آرام می گیرد

   

 

المیرا سعید

تابستان 99

دنیا آرام می‌گیرد، اگر دلت آرام گیرد. اگر تو با دنیا خوب باشی، حال دلت هم خوب می‌شود. اگر گمان کنی دوباره همه چیز مثل روز اول می‌شود، شک نکن زمین با آدم‌هایش دوباره مهربان می‌شود. این اگرها را باور کن تا راه پیش رویت باز شود. چشم ببندی رو به زیبایی‌ها، چشم دلت کم‌کم بسته می‌شود و اعتمادت از دنیا از بین می‌رود.
خیال کن دوباره دنیا، دنیا می‌شود. از خودت یک امتحان بگیر. فقط داشته‌هایت را به خودت دیکته کن. بعد آنها را بشمار. اگر به چیزهایی که در زندگی داری دوباره نگاه کنی، می‌بینی دارایی‌هایت از همیشه بیشتر است.
بی‌خیال شو. گاهی برای آرام شدنت و قرار بی‌قراری‌هایت لازم است خودت را به بی‌خیالی بزنی. باید بعضی وقت‌ها کودک شوی، فارغ شوی، فارغ از هر چه خواستنی است. خواستنی‌ها که تمامی ندارند. رهایشان کن، بگذار برای وقتی دیگر. نداشته‌هایی که فقط حسرت‌هایت را بیشتر می‌کنند، فکر کردن ندارند.
به رویا برو. رویایی رنگی که تو را دور کند از عالم دویدن‌ها و نرسیدن‌ها. روی تکه‌ای کاغذ بنویس هر آنچه را که خواستی اما نشد، هر چه دویدی ولی کمتر رسیدی. بعد آن‌ها را در آتش بریز. بگذار بسوزند و تمام شوند و دیگر جلوی چشمت نباشند و تو را ذره ذره آب کنند. کمی دیوانه باش. دیوانه‌ی امروزت، دیوانه‌ای که به هر قیمتی شده نمی خواهد لحظه‌های حالش از دست بروند. برای فردایت هم خوب است. آن وقت نه مست فردایی می‌شوی که هیچش معلوم نیست، نه یک زندانی دست و پا بسته‌ای که غل و زنجیرهای دیروز راه رفتنش را بسته‌اند.
رفته رفته به این باور می‌رسی که دنیا خوب می‌شود چون دنیای تو عوض شده. دنیا آرام می‌شود چون دلت آرام‌تر شده. نگاهت عوض می‌شود، دنیای پیش رویت می‌شود بدون رنج و جنگ، بدون ویروس و بیماری، بدون زور و تنش، بدون تهدید و تحریم و بدون هر چه تو بد می‌پنداریش. انگار دوباره بخت با تو یار می‌شود و روزگار بر وفق مرادت. دنیا به تو رو می‌آورد. این بار تو از دنیا انرژی می‌گیری، برای خوب شدن و خوب ماندن، حتی خوب کردن حال دیگران.
درست است چیزهایی هست که دست من و تو نیست، ناگزیرند، ناچاریم بپذیریم. ولی هیچ گاه مجبور به تسلیم نیستیم. تسلیم شوی دوباره به هم می‌ریزی، زیر و رو می‌شوی، حال دلت بد می‌شود و دنیا رو از تو برمی‌گرداند. دوباره تو می‌مانی و یک دنیا ‌«چه کنم»، تو می‌مانی و یک دلِ تنگ. با خودت این کار را نکن. آمده‌ایم برای تغییر و پذیرش. قدرتی در دست توست که آنچه می‌شود را اصلاح کنی و توانی برای قبول آنچه از دست تو ساخته نیست. اگر پایه‌های دنیایت را بر این دو اصل گذاشتی، همیشه دل آرام می‌مانی. صبور و شاکر خواهی بود، دیگر دلگیر نمی-شوی و غصه‌ی بود و نبود تو را نمی‌خورد. حال دلت خوب است.
وقتی گذشتی از مرزهایی که این و آن برایت تعیین کرده‌اند، باز پا گذاشتی به دنیای خودت و برگشتی به اصل خویش، وقتش است که قناعت کنی به داشته‌هایت، نه به داشتن چیزهایی که دیگران برایت مقرر کرده‌اند، می‌بینی که دنیایت دنیای دیگری می‌شود. با آب و رنگی که خودت به آن زدی. دنیایی که زمینش را از نیاکانی به ارث بردی که همت، پشتوانه‌ی فردایشان بود و سخت کوشی ضامن آبرویشان. بلندی سقف دنیایت را خودت تعیین می‌کنی و دیوارهایش را به استواریِ اراده‌ات پی‌ریزی می‌کنی. آن گاه می‌توانی پنجره‌هایش را رو به زندگی باز کنی، نفسی تازه کنی و نظاره‌گر سایه‌هایی باشی از جنس آرامش.
دنیا دوباره آرام می‌گیرد اگر تو آرام شوی. 
 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید