الهام مودب
مترجم زبان انگلیسی
زمستان 99
لیورا
سعید؛ کارشناس ارشد روانشناسی، متخصص در زمینه ی آموزش
مهارت های زندگی، فرزند پروری و درمان اختلالات کودک و نوجوان است.
او با داشتن مجوز از سازمان نظام روانشناسی و مشاوره، از سال 1381
تاکنون مشغول آموزش، مشاوره و درمان در مراکز و کلینیک های روانشناسی
وابسته به سازمان نظام روانشناسی و بهزیستی است.
• پیش از ازدواج چه مواردی در خصوص فرزندآوری باید مطرح شود و به توافق رسید؟
زوجین حداقل باید در خصوص بچه دار شدن یا نشدن نظر یکدیگر را جویا شوند و به
توافق برسند، تا اگر زوجی اصلا تمایل به بچه دار شدن ندارد، موجب بروز مشکلات اساسی
در زندگی مشترک نشود. سپس تعداد فرزندان، زمان بچه دار شدن و فاصله ی بین کودکان را
مطرح کنند. البته بسیاری از جوانان پیش از ازدواج در مورد فرزند آوری صحبت های جدی
با هم نمی کنند یا آن را به شوخی با هم در میان می گذارند؛ اما بهتر است حداقل پس
از ازدواج
و پیش از بچه دار شدن، در خصوص این مسائل تصمیم گیری های جدی تری داشته باشند.
• اگر این مسائل مطرح نشوند، پس از ازدواج ممکن است چه مشکلاتی پیش آید؟
اگر در مورد این حداقل ها صحبت و توافق نشود، بسیاری از تصمیم گیری های ریز و
درشت سر راه زوج قرار می گیرد. به عنوان مثال ممکن است یکی بخواهد بچه دار شود و آن
یکی اصلا تمایلی به بچه دار شدن نشان ندهد. یا این که یکی از زوجین می خواهد پس از
ازدواج فورا بچه-دار شوند اما دیگری توجیهاتی داشته باشد که در آن زمان بچه ای
نیاورند. این مسئله در مورد بچه ی دوم یا سوم هم صدق می کند. مواردی را دیده ام که
زوج ها برای
تصمیم گیری در خصوص بچه ی دوم مشکل داشتند؛ به عنوان مثال مردی با در نظر گرفتن
تمام جنبه های رابطه ای، مالی، جسمی و روانی، بچه ی دیگری می خواست اما زن راضی
نبود و نگران مسائل اقتصادی جامعه و آینده بود، به همین دلیل تمام جنبه های زندگی
شان تحت تاثیر قرار گرفته و ارتباط بین شان تنش زا شده بود.
حتی مواردی را مشاهده کرده ام که بین زن و شوهر و خانواده هایشان برای انتخاب اسم
نوزاد یا نحوه ی برگزاری مراسم مذهبی نوزاد (ختنه سوران) کشمکش وجود دارد. درست است
که جوانان قبل از ازدواج معمولا در این زمینه ها صحبت نمی کنند، اما زوج هایی که
مهارت حل مسئله را ندارند، به خانواده هایشان اجازه ی دخالت و ورود به مسائل شخصی
شان را می دهند. البته صحبت و توافق نکردن بین خودشان پیش از به دنیا آمدن بچه،
باعث این ناسازگاری ها و دعواها می گردد.
• زوج هایی که می خواهند مسئولیت والد شدن را بر عهده بگیرند چه ویژگی ها
و آمادگی های روانشناختی باید داشته باشند؟
به گفته ی ناپلئون، فرزند را باید بیست سال پیش از تولد تربیت کرد. والد شدن
صرفا انتقال ژن ها، زنده نگه داشتن نام خانوادگی و لذت بردن از بچه نیست؛
فرزندآوری، فرزندپروری است یعنی کسانی که پدر و مادر می شوند، مسئولیت پرورش و رشد
ابعاد اخلاقی، اجتماعی، عاطفی و ... فرزندان شان را به عهده دارند. به دلیل داشتن
این وظیفه، باید سلامت روانی داشته باشند؛ کسی از نظر روانی سالم است که نه تنها
اختلال روانشناختی و شخصیتی ندارد بلکه سلامت روان نیز دارد. چنین فردی دارای
خودآگاهی، منطق، ارتباط مثبت با دیگران، استقلال و خودمختاری، احساس کفایت و
شایستگی و همچنین احساس آزادی انتخاب است.
درست است که همین ویژگی ها و آمادگی ها برای شروع زندگی مشترک هم لازم است، اما به
دلایلی که اشاره کردم برای فرزنددار شدن مهم تر است. متاسفانه بعضی از دختران و
پسران و خانواده ها پیش از ازدواج، چنین مواردی را به دقت در فرد مقابل بررسی نمی
کنند. سپس طی زندگی مشترک با رفتارهای ناهنجاری از همسرشان مواجه می شوند. گویی با
فرد جدیدی آشنا شده-اند. این موضوع در ادامه نه تنها به خود و ارتباط شان آسیب می
زند بلکه روی فرزندپروری شان هم به شدت اثر می گذارد.
به عنوان مثال مردی که مسئولیت پذیر نیست پدر منفعلی هم خواهد بود و در اکثر مسائل
زندگی مشترک و فرزندان و تصمیم گیری ها شرکت فعال ندارد و خود را در حاشیه نگه می
دارد. در نتیجه تمام کارها و تصمیم ها به زن واگذار می شود. این مورد بسیار مهم که
در نظر زن پیش از ازدواج دیده نشده یا کم اهمیت تلقی شده، طی زندگی مشترک و در
ارتباط با تربیت بچه ها، بسیار پررنگ می شود. در نتیجه باعث می شود زن خسته، بیمار،
افسرده، شاکی و غرغرو شود و الگوی نامناسبی نیز به کودکان به خصوص پسر بچه ها ارائه
می شود. یا مثال دیگر، زنی که دچار اختلال وسواس از هر نوع (شستشو، چک کردن، قرینه
گی یا ... ) است و مرد در زمان آشنایی با او متوجه این مسئله نشده یا آن را کم
اهمیت دانسته، بعد از ازدواج وارد میدان جنگی تمام نشدنی می شود؛ او نه تنها در این
زندگی مشترک آرامش ندارد، بلکه این اختلال را از طریق ژن ها و تربیت سخت گیرانه ی
مادری وسواسی به فرزندانش منتقل خواهد کرد و افرادی همیشه مضطرب تحویل آینده خواهد
داد.
• زوج ها چه مهارت هایی برای فرزندپروری باید داشته باشند؟
تمام مهارت های زندگی برای پرورش فرزند لازم هستند؛ اعتماد به نفس، همدلی،
ارتباط موثر، مدیریت استرس، مدیریت خشم و مدیریت خلق منفی، تفکر خلاق، تفکر نقاد،
حل مسئله و تصمیم گیری.
من همیشه به مراجعین چه زن و چه مرد، می گویم این مهارت ها را برای خودت یاد بگیر.
همسر و بچه اولویت دوم و سوم زندگی تو هستند. اگر تو مهارت خوب زندگی کردن را بلد
باشی، هم قادر خواهی بود از زندگی خودت لذت ببری هم می توانی با دیگران خوب رفتار
کنی و تاثیر مثبتی روی همسر و بچه هایت بگذاری. پدری که مدیریت خشم ندارد، هم الگوی
نامناسبی برای فرزندان است و هم با خشم های گاه و بی گاه و مهار نایافته ی خود، به
روان کودکانش آسیب می زند که درمان آنها زمان بر و پرهزینه است؛ تازه اگر متوجه
مشکلات فرزند خود شده و برای آن اقدامی صورت دهند! یا مادری که مهارت حل مسئله
ندارد، در برخورد با اتفاقات کوچک و بزرگ زندگی نمی داند چگونه فکر کند و تصمیم
بگیرد؛ یا به اشتباه، مسائلش را با افراد ناوارد در میان می گذارد. او نه تنها مشکل
خود را برطرف نمی کند بلکه نمی تواند این مهارت را به بچه هایش آموزش دهد.
• چند وقت پس از ازدواج توصیه می شود افراد صاحب فرزند شوند؟
زوج ها پس از ازدواج زمانی را لازم دارند که با خصوصیات و رفتارهای همدیگر به
خوبی آشنا شوند.
از چالش هایی که عموما در سال های ابتدایی زندگی مشترک شان به وجود می آید و پختگی
لازم برای مواجهه با آنها را ندارند، عبور کنند. به ثبات نسبی برسند. آنها
باید بتوانند با یکدیگر کنار بیایند و از عهده ی خود و مسئولیت های خود در قبال
زندگی مشترک و طرف مقابل بر آیند، سپس فرد دیگری را وارد زندگی کنند. بر اساس
نظرکارشناسان ازدواج و کارشناسان کودک، معمولا 2 سال فرصت خوبی است که این امر محقق
شده، زوجین خودشان را در زندگی مشترک نشان دهند. این توصیه به ویژه برای دختران و
پسرانی است که در سنین پایین تر زندگی مشترک را شروع می کنند. البته علاوه بر مسائل
ذکر شده، زوج ها برای بچه دار شدن با توجه به شرایط جسمی و روانی هر یک، انگیزه شان
برای داشتن فرزند و مسائل اقتصادی نیز تصمیم می گیرند.
• نقش والدین از ابتدای کودکی تا بزرگسالی برای تربیت فرزندانی که ازدواج با
رضایت و شادی داشته باشند چیست؟
فقط یک نقش! خودشان خوب زندگی کنند و رابطه ی خوبی با یکدیگر داشته باشند تا
فرزندان شان از آنها الگوبرداری کنند. همسران توان شاد کردن خود و همسر خود و مهارت
مدیریت هیجانات خود را موقع غم، خشم یا ترس داشته باشند، ابراز محبت و عشق به
یکدیگر و بچه ها را بلد باشند و به کار بگیرند، مدیریت زندگی خصوصی شان را با جدیت
داشته باشند و اجازه ی دخالت به اطرافیان ندهند. موقع اختلاف و تنش، توان حل مسئله
داشته باشند یا از متخصص مربوطه کمک بگیرند. این زوج ها به طور کلی رضایت زیادی از
زندگی زناشویی شان دارند و الگوی بسیار مناسبی برای فرزندانشان هستند. طبیعی است که
بچه های این خانواده هم آمادگی و قابلیت یک ازدواج خوب را دارند.
• از چه زمانی و چگونه می توان استقلال را به کودک آموخت؟ کسانی که خود به
والدین وابسته اند چگونه می توانند فرزند مستقلی تربیت کنند؟
از زمانی که خود کودک شروع به استقلال جویی می کند؛ کودک معمولا از سن 2 سالگی
به بعد می خواهد کارهایی مثل پوشیدن پیراهن به تنهایی یا بستن زیپ شلوار یا به دست
گرفتن قاشق را به محک اجرا بگذارد. او قصد دارد به والدینش نشان دهد بزرگ شده و می
تواند بعضی کارها را به تنهایی انجام دهد. پدر و مادر و اطرافیان باید طی فرایند
رشد به او فرصت و اجازه دهند که کارهایی را در حد توانش انجام دهد و تصمیماتی بگیرد
تا استقلال طلبی او تقویت شود. والدینی که کارها و انتخاب های حتی ناقص کودک را
مورد توجه و تشویق قرار می دهند، موجب
می شوند او به تدریج فرد مستقلی بشود که می تواند در آینده در زندگی زوجی و والدگری
خود، به خوبی از عهده امورات خود و خانواده اش برآید.
افرادی که به بلوغ فکری، عاطفی، اجتماعی، اقتصادی نرسیده اند کسانی هستند که همچنان
در دوره ی کودکی یا نوجوانی خود مانده و به عبارتی به والدین خود وابسته اند.
بنابراین الگوی درستی برای بچه ها نیستند. والدی که خود وابسته است و دست و پایش
برای هر کاری می لرزد و همیشه کس دیگری هست که به جای او انتخاب کند، تصمیم بگیرد،
حرف بزند و .... کودکان خود را بدون اعتماد به نفس، وسواسی و کمال گرا بار می آورند
یا برعکس، شخصیت مقابل این ویژگی ها، خود-رأی، نافرمان و لجباز می پروراند. هیچ
کدام از این رفتارها، نشانه ی انسان سالمی نیست.
• به کسانی که جبران کمبودهای روانی خود را در تربیت فرزندان و انتخاب همسر
اعمال می کنند چه توصیه ای دارید؟
اگر منظورتان اینست که پدر یا مادر می خواهند فرزندشان زندگی نزیسته ی آنان را
زندگی کند، ابتدا با مثال توضیح دهم که این زندگی نزیسته یعنی چه؛ فرض کنید مردی به
دلایلی نتوانسته وارد دانشگاه بشود یا رشته ی دلخواهش را انتخاب نکرده و به ناچار
در رشته ی دیگری ادامه تحصیل داده است؛ یا زنی که همیشه دوست داشته نواختن یک ساز
را یاد بگیرد اما به دلیلی امکان آن فراهم نشده، این افراد صاحب فرزند می شوند و او
را ترغیب می کنند که به آن کار نکرده یا نیمه رها شده ی آنها تن دهد.
حتی مواردی دیده ام که برخی زنان چون سال ها به خاطر مسائل مالی با همسر خود مشکل
داشته اند، موقع ازدواج دختر یا پسرشان، او را ترغیب یا بهتر بگویم به او تحمیل می
کنند که با خانواده ی پولدار وصلت کند و
چشم شان را روی مسائل دیگر که ممکن است این ازدواج را به خطر بیندازد می بندند. یا
مرد جوانی را سراغ دارم که مدرک بالایی در یکی از رشته های مهندسی دارد، نتوانسته
شغل خود را حفظ کند و پول دربیاورد و بیکار در خانه نشسته است. او مدام به پسر
نوجوان خود القا می کند دانشگاه نرود و وقت خود را هدر ندهد و از شیوه های سرمایه
گذاری برای پول درآوردن استفاده کند!
من همیشه به این گونه پدران و مادران توصیه می کنم که اگر خیلی تمایل دارید
فرزندتان در این راه قرار بگیرد خودتان بروید و رویای دلخواه خود را دنبال کنید یا
کار نیمه تمام خود را کامل کنید. هیچ کس به جز خود آن بچه حق تصمیم گیری در مورد
علایقش را ندارد، شما فقط می-توانید او را راهنمایی کنید تا بهترین انتخاب را با
توجه به علاقه و استعدادش داشته باشد و اگر قادر نیستید از متخصص کمک بگیرید.
• کسانی که اختلافات خیلی شدید با هم دارند و یا از هم جدا می شوند چه مسئولیت
هایی در قبال فرزندان دارند تا کمترین آسیب را ببینند و دور باطل والدین را در
زندگی مشترک ادامه ندهند؟
سوأل تان بسیار مهم و به جا است؛ درست است که زن و شوهر برای همدیگر همسران
خوبی نبوده اند و با هم اختلاف داشته یا از هم جدا شده اند، اما اجازه دهند آن یکی
والد در ذهن فرزندشان پدر یا مادر خوب و انسان خوبی بماند. این را در نظر داشته
باشند که این کودک یا نوجوان قرار است در آینده ازدواج کند یعنی نگرش خوبی به جنس
مخالف و مقوله ی ازدواج داشته باشد. بر این اساس اگر خواسته یا ناخواسته ذهنیت و
احساس بچه را نسبت به جنس دیگر و زوج شدن خراب کنند، آسیب هایی همچون ازدواج نکردن،
ازدواج زودهنگام، ترس از ازدواج، انتخاب غلط موقع ازدواج، رفتارهای ناهنجار پس از
ازدواج و ... را برای آینده ی کودک در پی خواهد داشت. بنابراین موقع تنش و اختلاف
با همسر یا در شرف جدایی یا پس از جدا شدن، در غیبت آن والد بدگویی نکنند و وجهه ی
او را در نظر فرزندشان خراب نکنند.
باید به فرزندشان بگویند: «من و پدرت (مادرت) با هم خوشحال نبودیم و نتوانستیم با
هم زندگی کنیم، اما او پدر (مادر) خوبی برای تو است و ما هر دو تو را دوست داریم،
همیشه در دسترس تو هستیم و برای خوشحالی تو تلاش می کنیم.»
جدایی پدر و مادر برای برخی از کودکان یا نوجوانان احساس گناه می آورد، یعنی او
تصور می کند که کار بدی کرده یا اشتباهی مرتکب شده که پدر و مادرش از هم جدا شدند.
باید این اطمینان و دلجویی به او داده شود که او مقصر نیست و هیچ رفتاری از او، هر
چند بد، باعث جدایی والدینش نشده است. پس از جدایی باید آن والدی که حضانت کودک را
به عهده گرفته امکان دیدار والد دیگر را فراهم کند تا کودک و آن والد از دیدار
یکدیگر محروم نشوند، مگر این که به تشخیص دادگاه یا روانشناس، دیدار آن والد برای
کودک آسیب زا باشد. برخی از کودکان پس از جدایی والدین شان، دچار مشکلات و اختلالات
جسمی، رفتاری یا تحصیلی می شوند که با مراجعه به روانشناس کودک، درمان مداخله ای
انجام شده و سلامت کودک به او باز گردانده می شود.
می خواهم به این نکته هم اشاره کنم که سردی عاطفی یا دعوا و اختلافات شدید و مداوم
بین همسران، بسیار آسیب زننده تر از جدایی و طلاق رسمی برای خانواده و بچه هاست.
زوج های زیادی وجود دارند که تصور می کنند با سکوت، تحمل و برملا نکردن دردهای
زندگی مشترک نزد متخصصان، کار با ارزشی انجام می دهند و فرزندان سالمی پرورش می
دهند. آنان نمی دانند که بار این تنش ها و استرس های همیشگی ناشی از مشکلات زناشویی
برای کودکان و نوجوانان سنگین است و پیامدهای جبران-ناپذیری برای آنان به دنبال
خواهد داشت.
• به کسانی که قربانی چنین خانواده هایی هستند چه پیشنهاد و راهنمایی می کنید که
این دور باطل را در زندگی مشترک ادامه ندهند؟
طبیعی است با آسیب هایی که در روان فرزندان این خانواده ها در ارتباطات عاطفی و
زوجیت شکل گرفته، مشکلاتی به وجود بیاید که به خصوص در زمان ازدواج و بعد از ازدواج
شان بروز می کنند. قربانیان چنین خانواده هایی از خودشان سوال کنند آیا من می خواهم
مثل پدرم یا مادرم زندگی و رفتار کنم؟ آیا می خواهم بر خلاف روش آنها زندگی کنم؟ یا
بهتر این است که پرسیده شود چه نگرش و رفتارهایی از پدر یا مادرم خوب و قابل
الگوبرداری است و چه باورها و رفتارهایی را دوست ندارم و نباید اجازه دهم بر من و
ارتباطاتم سوار شوند؟
من اعتقاد دارم هر یک از ما جدای از ژنتیک، تربیت و فرهنگی که از والدین و جامعه
مان گرفته ایم، انسانی با فرهنگ متفاوت هستیم و باید باشیم. به دلیل هوشمندی مان و
آموزش هایی که می توانیم خودمان برای بهتر شدن دنبال کنیم. بنابراین خودآگاهی حرف
اول را می زند؛ آگاه شدن و شناخت از خودتان که چه وقت ها و کجاها پا جای پای پدر یا
مادرتان می گذارید و دقیقا مثل آنها فکر و رفتار می کنید و باعث اشتباهات و سوء
رفتار می شوید.
مثلا مردی که همیشه به هنگام بحث و حرف های چالشی با همسرش، کتش را بر می دارد و از
خانه بیرون می رود و موقع بازگشت تا روزهای بعد در قهر و اخم به سر می برد، دقت کند
و به یاد بیاورد که در کودکی آیا پدرش هنگام دعوا و بحث با مادرش، همین کار را می
کرد؟ و او به عنوان یک کودک یا نوجوان چه احساسی را تجربه می کرد؟ یا زنی که در اثر
تذکر همسرش در یک مورد جزیی مثل غذا یا لباس فورا خشمگین می شود و با داد و فریاد،
گفتگو را به هزاران سال پیش می برد و مرد را طلب کار می کند، فکر کند و به یاد
بیاورد که آیا مادرش در چنین برخوردهایی همین رفتارها را می کرد؟ یا برعکس رفتار می
کرد و مدام قربانی تذکرات و خطایابی های همسر می شد؟ او در کودکی چه نگاهی به مادر
داشت؟ و هزاران موردی که هر کس در زندگی و ارتباطات خود با نزدیک ترین افراد زندگی
اش پیاده می کند. پس با آگاهی به باورها و رفتارهای خودمان در زمان کنونی و در
ارتباطاتمان می توانیم خطاها و ایرادات خود (و نه دیگری) را کشف کرده اصلاح کنیم.
توصیه ی دیگرم این است که در جایی که فرد توان کشف و اصلاح ایرادات را در خودش نمی
بیند و بیشترین هدف گیری هایش را به سمت طرف مقابلش می گیرد و فکر می کند ارتباطش
در حال خراب شدن است، برای پیشگیری یا درمان مشکلات شخصی و رابطه ای باید از متخصص
کمک بگیرد. این افراد بنا به مشکلی که دارند باید از روانشناس بالینی، زوج درمانگر،
خانواده درمانگر، روانپزشک و سکس تراپیست (درمانگر مسائل جنسی) کمک بگیرند. البته
در موارد بسیار زیادی والدین به روانشناس کودک و نوجوان مراجعه می کنند و در صدد حل
مشکل یا اختلال فرزند خود هستند در حالی که ریشه ی مشکل آن بچه در ارتباط پدر و
مادر با یکدیگر یا مشکل فردی یکی از والدین وجود دارد.
• از همکاری و فرصتی که در اختیار مجله گذاشتید سپاسگزارم.
من هم از سوالات خیلی خوب و دقیق شما سپاسگزارم. امیدوارم خوانندگان این نشریه
با مطالعه این بخش آگاهی بیشتری کسب کنند و بتوانند تصمیمات بهتری در خانواده به
خصوص در مورد فرزند پروری اتخاذ کنند.
|