لئا دانیالی
عضو هیئت مدیرهی انجمن کلیمیان اصفهان
تابستان 1400
لازم
است به این نکته توجه شود که این گزارش مشاهدات ۸ ساله من است و علاوه بر محدود
بودن صرفا از دریچه چشم من دیده شده و قابل تعمیم و مستند نیست. همچنین گرچه این
مقال از قضاوتگری هم خالی نبوده اما کوشش بر آن بوده که بیشتر به توصیف بپردازد،
مثلا از نظر نویسنده جامعه مدرن و سنتی رجحانی بر یکدیگر ندارند و صرفا هرکدام سبکی
از زندگی هستند.
روزها در اصفهان گویی طولانیتر است و افق دید بازتر. زندگی آن تب و تاب و ضربان
ثانیهای تهران را ندارد اما خمود هم نیست. مردان هر روز ظهر برای ناهار به خانه
برمیگردند و کرکره مغازهها عموما ظهرها پایین است. ترافیک هم هست اما نه آنقدر که
روزت را شب کند. به سبب آن که جای جای این شهر ثبت میراث فرهنگی یا یونسکو است،
خانهها عموما سه طبقه و تراکم ساختمانها قابل قبول و افق دید شهر تقریبا باز است.
طلوع و غروب خورشید را در خانه و محله میتوان دید. این شهر زیباست زیبا زیبا ،
آثار معماری چشمنوازش که رشک جهان است و زیباتر آن که زنده است یعنی زندگی روزمره
در آن جریان دارد. مثلا بازارچه حسنآباد که قدمتی صفوی دارد تقریبا همه حجرههایش
پر است و از سبزیفروشی و بقالی گرفته تا تولید آثار هنری گذر مردم است. یا جالب
است که بانک ملی بر چهارباغ و نبش بازار هنر که آن هم قدمت صفوی دارد طاق چشمهای و
گنبد خانهای مرتفع دارد و از این دست چه در جلفا و جاهای دیگر شهر کم نیستند. از
اینها گذشته سرسبزی اصفهان را کمتر جایی دارد، گذشته از دنبال رودخانه که به
حاشیه دو طرف رودخانه که از میانه شهر میگذرد گفته می شود و سراسر سبز است و
تفرجگاه و باغها و باغچههای سرآمدی چون باغ گلهای معروف و عمارت آینهخانه و
باغ غدیر و ناژوان و باغ پرندگان را شامل میشود، خود گذرها مثل چهار باغ خواجو و
چهارباغ عباسی که نزدیک یک سالی است که پیاده راه شده و درختان سر به گردونسای
دارند. دردسر ندهم زیبایی اصفهان را من که نه در طول تاریخ در وصفش هر چه گفته
باشند از پس توصیف برنیامدهاند.
از فرهنگ این شهر به سبب مسطح بودن آن دوچرخه سواری است چه در جایگاه وسیله نقلیه
برای همه چه در قالب تفریح دسته جمعی در روزهای تعطیل. صرف شام و یا دیگر وعدههای
غذایی هم در هر گوشه سبز این شهر بیشتر خانوادگی رواج است. شهر پاکیزه است و
مردمش به این فرهنگ پای بندند. اصفهانیها اهل چانهزنیاند و به مقتصد بودن
معروفاند. خوش لهجه، حاضر جواب و متلگویند. چند مثال را بخوانید:
میزبان رو به میهمان: گرد کفشدونا رو سر ما تکوندین. ( منت به ما گذاشتین تشریف
آوردین.)
دستفروش کنار چهارباغ: از تولید به ضرر، از تولید به ضرر، از مغازه بی در و پیکر ما
دیدن کنید.
بلال فروش کنار سی و سه پل: بلالهای ما رژیمی، فاقد اسیدهای چرب، ارگانیک و ارزان
و تقویت کننده مو، روشن کننده پوست و افزایش دهنده قوای جنسی. بشتابید بشتابید.
کوچک کننده بینی، بازکننده بخت دختران.
پیرزن به سبزی فروش: حاج آقا مصطفی اَمرو خُب مُغازه را رُفتین. (منظور: گِل
سبزیهایی که به من فروختی زیاد است.)
حاج آقا مصطفی به دکان دار همسایه: حج آقا مرتضی الهی که دیگه اَمسال خدا قسمتتون
کوند به حـــق
علی شوما قربونی من بری. (نوعی چاق سلامتی با ارادت.)
حاج آقا مرتضی خطاب به نوکاسبان: اون موقعی که شوما سماور ذغالیا را جا ضریح بوس
میکردی لبادون داغ میشد، ما دکوندار بودیم.
نوکاسبان خطاب به یکدیگر: معلوم نیست چه کهکه ای میذارن لا کوکو میدن دسی مردم.
البته ناگفته نماند شهروندان در گذر و معبر عموما به طرز پوشش، نوع رفتار، گفتار و
..... قضاوت کلامی گویا دارند (متلک گو هستند) و به نظرم مخصوصا بانوان نوعی خشونت
رایج را تجربه میکنند.
کلیمیان اصفهان هم البته لهجه و گویش مخصوص به خودشان را دارند که برای مخاطب
ناآشنا چندان قابل درک نیست و متاسفانه چون در روزگار نو دهانها به آن ورزیده نشده
کمکم دارد از دهان میافتد. و این گویش مملو از اصطلاحات و دعاها و نقطه مقابلش
نفرینهاست.چند مثال از آن میآورم:
دعاها:
کاسه زانیات مو اسپز کی آ: آنقدر عمر کنی و زنده باشی که در کاسه زانوهایت موی
سپید درآید.
خذا گوشداریدونا بکرا: خدا از شما نگهداری کند.
همه خَبیا را خِذا سردون ریجا: خدا همه خوبیها را برسرتان بباراند.
رحم و رحمانیتهای خذا بِرا اَمهای: رحم خدا برای همه بیاید
تعارف:
این چای را تو زانیات که: چای را قوت زانویت کن.
نفرین:
مغنا سیا سرش کا: در عزای عزیزانش مغنه سیاه بپوشد
دلش آو سیا بارا: دچار بیماری بدخیم شود.
نخل جونیش پهنون خاک ببا: جوانمرگ شود.
خذا کٌجی سارش کرا: خدا کورش کند.
اصفهان شهری مذهبی است و اصلا به شهر گنبدهای فیروزهای معروف است. سحر و مغرب صدای
اذان در اکثر کوچههایش طنینانداز است. مسلمان و کلیمی در اعتقادات خود متعصباند.
صاحبان ادیان با مدارا در کنار هم زندگی میکنند اما رواداری چندان جایی ندارد.
زندگی اصفهانیها لایه لایه است و مثل خانههای تاریخی بیرونی و اندرونی دارد.
نمیدانم شاید از دوره صفوی آغاز شده و در دوره قاجار مستحکم شده باشد، خانهها
بیرونی و اندرونی داشتهاند و فرهنگ امروز اصفهان هم به این سبک معماری بیشباهت
نیست. روابط، اعتقادات و نوع سلوک با دیگران بیرونی و اندرونی دارد. شاید سالها از
عمر رابطهای بگذرد و صمیم دوستی طرفین بر یکدیگر نامعلوم باشد. چند مثال میزنم.
اکثر خانهها در اصفهان فضایی جداگانه برای مهمان دارند که عموما با ظروف نقره
قلمکاری شده و سطلهای خاتمکاری شده، مبلمان منبتکاری شده با تاجهای سلطنتی
آذین یافتهاند و این تصویر مجاز برای ارائه به دیگران است. شاید کمتر به نوع
معماری یا چینشی بربخوریم که فضای میهمان و میزبان یکی باشد. البته در این سبک
زندگی زنان همچنان در پرده هستند، چه در بازار کار و چه در زمینه تحصیل و یا حق
انتخاب همسر. در جامعهی خودمان دیدهام دخترانی را که بعد از دیپلم به سبب آنکه
انتظارشان از همسر آینده افزایش نیابد با وجود قبولی در دانشگاه از تحصیل باز داشته
شدهاند. همچنین ازدواج در سنین پایین در جامعه خودمان رایج است و به اصطلاح پسران
و دختران چشم و گوش بسته به خانه بخت میروند و اصلا این چشم و گوش بستگی از محاسن
محسوب میشود و سبک زندگی است.
مردان کلیمی اصفهان عموما در صنف فروشندگان پوشاکاند و توانستهاند به رشد اقتصادی
خوبی برسند و اختلاف طبقاتی در جامعه کلیمی اصفهان چندان چشمگیر نیست و تعداد
بیبضاعتان انگشتشمار است. محل سکونت اکثر کلیمیان اصفهان تقریبا در شعاع یک
کیلومتری کنیسای کتر داوید قرار گرفته و همین هممحله بودن به نوعی همردیفی
اجتماعی را سبب شده است. ادامه تحصیل چندان رایج نیست و خواهان ندارد. از طرف دیگر
اصفهانیها اهل پز دادن و به رخ کشیدن نیستند و یک فرهنگ دیگر اینکه خود را بر سر
چشم و زبان دیگران نمیاندازند و به این اندرز مولانا که میگوید: «دانه باشی
مرغکانت برچنند |غنچه باشی کودکانت برکنند| دانه پنهان کن به کلی دام شو| غنچه
پنهان کن گیاه بام شو» به خوبی گوش سپردهاند. و همین هم سبب آن شده که سبک زندگی
ایشان چندان تفاوتی با یکدیگر نداشته باشد.
یکی از مراکز تجمع کسبه کلیمی پاساژ انقلاب است که بر تابلوی مغازهها نامهای عبری
و حتی با ضبط عبری دیده میشود. به نظر من که اگر بخواهند تفیلا (نماز) را به جماعت
بخوانند «مین یان» (حد نصاب نماز جماعت) هم بیشتر دارند و خدا براخا (برکت) دهد.
یکی از مغازههای شاخص چه از لحاظ کالا و خدمات و چه گارگشایی اجتماعی مغازه تیپیک
مربوط به خانواده سپارزاده است. یوسف سپارزاده از مدیران آن است که یکی از اعضای
انجمن کلیمیان اصفهان و عضو هیئت مدیره پاساژ نیز هست، به خونگرمی و کارگشایی
شناخته شده به همین مناسبت مغازهاش به نوعی دفتر مراجعان و جلسات اجتماعی هم هست.
تقریبا مقابل پاساژ انقلاب در آن سوی میدان پاساژ سپاهان در آن هم چند کلیمی به کسب
مشغولند از جمله بیژن خاکشور که هیچوقت در مغازه نیست و چهره فرهنگی و اهل مطالعه
جامعه کلیمیان اصفهان است. او هم از اعضای انجمن کلیمیان است و سالیان است که در
فعالیتهای اجتماعی، آموزش دینی و فرهنگی و هنرهای نمایشی (تاتر) دستی بر آتش
دارد. خودش دانش آموخته کارگردانی سینماست و یکی از ستونهای نحله تاتر کلیمیان
اصفهان بوده است. بسیاری از داراش (سخنرانی)های پر محتوای شبهای شبات (شنبه) از
سخن او گرم میشود.
بعد از پاساژ انقلاب به سمت چهارباغ عباسی چندین مغازه هست که از هنر و تخصص
کلیمیان سخن به میان میآورد. برادران ذکاییم که زمینه شناخت هنر و عتیقه دستی
دارند و مغازه ایزاک که به صنایع دستی مربوط میشود و در نهایت مغازه سلیمان صدیق
پور که هم مرجع دینی کلیمیان اصفهان است و ریش سفید بین آنان که در خانواده به شکلی
برخوردهاند و صاحب دفتر رسمی و هم هنرمند و هم هنرشناس از فیروزه کوبی گرفته تا
قاب خاتم و مینیاتور در مغازهاش یافت میشود. و سنت دینی و اجتماعی رهبرانی دینی
سنتی از جمله ملا شیمعون را ادامه داده است. دکانش محل رجوع غریب و قریب است. نفس
گرمی دارد و سخنش حق است چه برای حل اختلاف چه برای راهگشایی در سوالات مربوط به
تاریخ و فرهنگ کلیمیان چه درباره هنر محل رجوع است.
کلیمیان اصفهان چندان اهل تفریح نیستند و و از آنجا که پایبندی مذهبی دارند استراحت
و تفریحشان اغلب در برگزاری شبات خلاصه میشود. رفت و آمدهای خانوادگی و جشن و
پایکوبی و مهمانی همراه با رقص مگر در عروسیها رایج نیست و از آنجا که چندسالی است
که به طور متناوب رستوران کاشر راهاندازی شده صرف وعده غذایی درکنار هم هم جای
چندانی ندارد و کنیسا کتر داوید یکی از مراکز اصلی فعالیت اجتماعی جامعه کلیمی
اصفهان است. اگر تفریحی هم در کار باشد بروز بیرونی ندارد. جالب است بدانیم نرخ
تفریحات و خدمات در اصفهان نسبت به تهران پایینتر است.
در اصفهان تقریبا همه یکدیگر را شناسایی دارند و به قول خودشان باخواجگانشان را
میشناسند این موضوع در چند زمینه اثر داشته است. مثلا در ازدواج، رفت و آمد پسر و
دختر چندان ملاک نیست که این شناسایی عمیق خانوادگی نقش ایفا میکند و از طرف دیگر
به سبب همین قلت جمعیت اعمال و رفتار اکثر اعضای جامعه قابل رصد است و قضاوت
اجتماعی جایگاه ویژهای دارد. سیستم عملکرد شبیه به قبیلهاست. از نظر مذهبی اکثرا
به شیوه سنتی دین پایبندند البته با گسترش یهودیت و هلاخاهای وارداتی، پای آن به
اصفهان هم باز شده و طرفداران خودش را دارد و طرز اداره کشروت و گاها فعالیت جوانان
را هم تحت تاثیر خود قرار داده و گاه گاه تندرویهایی را هم سبب شده اما عموما پایه
اعتقادی خانوادهها با یهودیت سنتی عملکرد دارد. و آنچه بسیار نادر کالمعدوم است
شیوه نگرش مدرن به دین و زندگی است. مثلا مستقل شدن فرزندان خارج از چارچوب ازدواج
در هر سنی تقریبا امری محال است.
از رسوم کلیمیان اصفهان پختن آش تاسه است که با بارداری زنی یا عروسی در فامیل دیگر
زنان فامیل یا در کنیسا یا خانه آشرشته پخته و دیگران را هم دعوت میکنند. یکی
دیگر از ویژگیهای مراسم شادی در اصفهان سادگی آن است مثلا برای مراسم بریت میلا یا
نامگذاری دختران یا برمیصوا همزمان با شحریت مراسم عموما در کنیسا و کنیسای
کترداوید واقع میشود و پذیرایی ساده و دلنشینی چون تخم مرغ آبپز و شیرینی گردانده
میشود و اهالی کنیسا شیرا و زیمرا (سرودهای مذهبی و محلی) خوانده و صدای کِل و
هلهله زنان شادی بخش مجلس است. در عروسیها هم پس از ساخت تالار عروسیها همه در
همین تالار جشن میگیرند، پذیرایی بسیار سادهتر از تهران و برای همه میزبانان
تقریبا یکسان است.
در رُشهشانا (ایام سال نو عبری) پیش از این شور و غوغایی در زیارتگاه سرح بت آشر
واقع در پیر بکران اصفهان برپا بوده تا آنجا که تا ۵۰۰ نفر جمعیت را در خود جا
میداده و ارکستر شادی شامل ارگ و تنبک و خواننده برپا بوده و دیگهای بزرگ آشرشته
نذری در حال جوشیدن بودند. اما در این سالها که من در اصفهان بودم هم به سبب قلت
جمعیت و هم به سبب هلاخایی که شادی سال نو را در کنار آرامستان جایز نمیشمارد این
سنت رو به افول است.
از دیگر سنتها زیارت ملا یعقوب ماری در روز تعنیت تیشعا به آو (روزه 9 آو) است.
مرسوم است که زیارت کنندگان که تعنیت (روزه) هم هستند از سر نشان دادن سوگواری شالم
(سلام) هم نمیگویند و در شمعخانهی کنیسا شمع میگیرانند.
در محله جوباره حدود ۱۸ کنیسا وجود دارد که به نام خانوادههای شرکتکننده و
نگاهدارنده کنیسا هم که از قدیم الایام عضو آن کنیسا بودهاند هم معروف شده است.
مثلا کنیسا بزرگ (بِله) به کنیسای میرآخور یا کنیسای موشه حیا به کنیسا سعدیا شاید
بعضی از این کنیساها در شب شبات چراغشان روشن نشود و اهالی آن به کنیسای کترداوید
بیایند. اما اهالی حتما صبح شبات را در کنیسای محله برگزار میکنند. کلیمیان اصفهان
جز آن که در شبهای شبات خوراکهایی از دست انواع خورشتها دارند در روز شبات انواع
حلیمها و آشها و غذای سنتی این روز را مانند بهشیره ، گیپا ، شوربا، حلیم گندم و
سبزی، تودلی(ور بستنی با سبزیهای معطر) صرف میکنند.
اصفهان با اینکه جمعیت اندکی از کلیمیان را در خود جا داده اما افراد سرشناس و موفق
در خود کم ندارد از جمله آقای صیون ماهگرفته که من ترجیح میدهم به سبب رافت توام
با دانایی آقای ماه معرفیشان کنم. از آنجا که سیستم ریشسفیدی و کدخدایی در جامعه
کوچک اصفهان کارکرد دارد ایشان در کسوت ریاست انجمن کلیمیان اصفهان کدخدایی مهربان
بودهاند و البته ایشان از پیشگامان صنعت ایمنی در ایران هستند.
از دیگر افراد سرشناس پرفسور موسی نقرئیان از اساتید پیشکسوت زمینشناسی در دانشگاه
اصفهان هستند و دیگری مهندس سلیمان ساسون مهندس معمار برجسته، نقاش و رئیس سابق
انجمن کلیمیان اصفهان و پسرشان ایگال ساسون از اساتید بهنام موسیقی. در اصفهان
البته در زمینه موسیقی باید از شلمو عاقلیان با صوت داودیاش و ژاکوب حناساب
نوازنده چیرهدست نام برد. حتی در تهران هم عقبه چندین چهره اجتماعی و سرشناس
اجتماعی چون دکتر سیامک مرهصدق و دکتر همایون سامیح و .... را میتوان در اصفهان
جستجو کرد.
|