در کشور فرانسه بین سالهای 1894 تا 1906 میلادی بحرانی سیاسی، ارکان
جمهوری سوم[1] را به لرزه درآورد. بحرانی که در حافظهی جمعی فرانسویان ثبت
شده است و برای حفظ دستاوردهای جمهوری از کمرنگ شدن خاطره آن جلوگیری
میکنند.
سرآغاز این بحران، در سال 1894، هنگامی بود که سروان آلفرد دریفوس یهودی با
اتهام فروش اطلاعات نظامی به دولت متخاصم آلمان در دادگاهی نظامی محاکمه و
طی یک دادرسی مختصر و عجولانه مقصر شناخته شد و محکوم به حبس ابد در مجمع
الجزایر شیطان[2] گردید. تلاشهای خانوادی دریفوس در فرجام خواهی و تشکیل
دادگاه تجدید نظر در بحبوحه احساسات ضد آلمانی و ضد یهودی بیثمر بود و این
سروان جوان پس از خلع درجه به گینه فرانسه[3] تبعید شد. دریفوس پس از لو
رفتن اسرار نظامی دستگیر و در دادگاه نظامی با استناد به مدارکی که بعدها
جعلی بودن آنها ثابت شد گناهکار شناخته شد. صدور حکم اشد مجازات برای وی
تحت تاثیر تبلیغات و هیاهوی مجامع ضد یهود صورت پذیرفت، تبلیغاتی که بذر
باور فقدان حس وطنپرستی در میان یهودیان را در افکار عامه مردم کاشته بود
و دادگاه را برای صدور حکمی شدید و فوری تحت فشار گذاشته بود.
دریفوس که بود؟ آلفرد دریفوس در سال 1859 در ایالت آلزاس بدنیا آمد. در سال 1870 با
شروع جنگ بین فرانسه و پروس خانواده دریفوس پیش از اشغال ایالت آلزاس و
ضمیمه شدنش به خاک آلمان، به پاریس نقل مکان کردند و در آن شهر ساکن شدند.
تجربه تلخ اشغال سرزمین مادری و مشاهده رنج هم ولایتیهایش در دوران جنگ
انگیزه آلفرد نوجوان برای پیوستن به ارتش بود. پس از تولد هجده سالگیاش در
1877 در مدرسه پلیتکنیک پاریس ثبت نام کرد و به تحصیل همزمان امور نظامی و
علوم فنی مشغول شد. پس از فارغالتحصیلی در سال 1880 با درجه استواری به
خدمت ارتش درآمد و در سال 1889 به کسب درجه سروانی مفتخر شد. در 1891
ازدواج کرد. سه روز پس از ازدواج، نامه پذیرش درکالج فنون عالی جنگ[4] به
دست آلفرد رسید. موقعیتی ممتاز که اوج آرزوی هر افسری به شمار میرفت. دو
سال بعد او با کارنامهای درخشان فارغالتحصیل شد و بلافاصله کارآموز
سرفرماندهی ستاد عالی جنگ شد. وی تنها یهودی مشغول به خدمت در آن ستاد بود.
پس از پایان دوره کارآموزی، همقطارانش انتظار کسب عالیترین نمرات را برایش
داشتند؛ ولی یکی از افسران هیئت داوران حضور یک یهودی در سمت افسر ستاد را
به عنوان«عنصری نامطلوب» مناسب ندانست و در نتیجه دریفوس جوان علیرغم
شایستگی غیر قابل انکارش با کارنامهای ضعیف این دوره را به پایان رساند.
سوگیری منفی همین داور شامل حال یک افسر یهودی دیگر نیز شده بود. پس آن دو،
اعتراض خود را جهت بازنگری در پروندهشان به فرمانده ستاد تقدیم کردند.
فرماندهی با پذیرش واقعیت بیعدالتی صورت گرفته در حق این دو افسر، با
ابراز تاسف اعلام کرد که در تغییر نتایج حاصله ناتوان است. درآن زمان به
نظر میرسید که ارتش فرانسه بدون تعصبات قومی و مذهبی درهای خود را بر روی
تمامی افراد مستعد گشوده است کما این که در آن زمان 300 افسر یهودی در ارتش
مشغول به خدمت بودند که 10 نفر آنها درجه ژنرالی داشتند. اما این واقعه
نشان داد که تعصبورزی در ارتش محدود به یک نفر نبوده است. آغاز ماجرا در سال 1894 سازمان ضد اطلاعات ارتش به ریاست سرهنگ دوم ژان سندیر[5]
پی برد که اطلاعات تجهیزات جدید توپخانه فرانسه به دست دشمن رسیده است. از
آنجا که عده محدودی به این اطلاعات دسترسی داشتند مشخص بود که جاسوس از
میان ردههای ارشد نظامی است. سوءظن به سرعت متوجه دریفوس شد و در پی آن
وی را در 15 اکتبر 1984 دستگیر کردند. کمتر از دو ماه بعد دریفوس در یک
دادگاه نظامی گناهکار شناخته شد و پس از خلع درجه نظامی محکوم به گذراندن
حبس ابد در مجمعالجزایر شیطان شد. طی مراسمی درجههایش را از سردوشیهایش
کندند، دکمهها و واکسیل افسری را از یونیفورمش جدا کردند و شمشیرش را
شکستند. این مراسم در محوطه دانشگاه جنگ و در حضور همقطاران و افراد تحت
امرش انجام شد. در محوطه دانشگاه سکوت مطلق برقرار بود ولی عدهای پشت
نردههای محوطه در خیابان ازدحام کرده بودند و شعارهای توهینآمیز
میدادند. دریفوس فریاد برآورد که «به شرافتم سوگند که من بیگناهم، به
خدمت در ارتش وفادار و پایبندم، زنده باد فرانسه، زنده باد ارتش فرانسه».
پس از تبعید دریفوس روند درز اطلاعات نظامی به آلمانیها قطع نشد. تابستان
سال 1896 رییس تازه سازمان ضد اطلاعات ارتش، ژرژ پیکارد، اسنادی را
جمعآوری کرد که در آن، بیگناهی دریفوس اثبات شده و مدارکی دال بر جاسوسی
کنت فردیناند اشترهازی[6]، افسری از خانواده اشراف فرانسوی، را به مقامات
مافوق خود تقدیم کرد. اعتراف به اشتباه و محکوم کردن عجولانه یک افسر
وطنپرست رسوایی بود که ارتش راستگرای فرانسه آن را برنمیتابید. خصوصا که
معرفی یک اشرافزاده فرانسوی به عنوان جاسوس خارجی سبب بیاعتمادی در سطح
ملی نسبت به ارتش و قوای نظامی میشد. پس در سال 1898، طی یک دادگاه نمایشی
و بی سر و صدا طی دو جلسه اشترهازی را از اتهامات وارده تبرئه کردند و صدای
ژرژ پیکارد با انتقال به تونس خاموش شد. مدتی بعد اشترهازی بنا بر توصیه
دوستان ارتشی خود به انگلستان گریخت .
علیرغم تلاش ارتش در پنهان ساختن این جریان، خبر آن به روزنامهها و محافل
روشنفکری راه یافت و بار دیگر نام دریفوس بر زبانها افتاد. اما این بار
تفاوت در این بود که نام افراد مشهور و صاحب نفوذ در جمع حامیان دریفوس به
چشم میخورد. سارا برنارد هنرپیشه معروف، آناتول فرانس نویسنده و شاعر
مشهور، هانری پوانکاره فیزیکدان، ریاضیدان و فیلسوف آکادمیسین، و ژرژ
کلمانسو سیاستمدار زبردست که بعدها به مقام نخست وزیری فرانسه رسید به جمع
حامیان پر و پا قرص دریفوس پیوستند. این افراد به علت دسترسی به تریبونهای
بینالمللی و مخاطبینی که در میان آنها سیاسیون، دانشمندان و هنرمندان
برجسته بودند، میتوانستد با پروپاگاندای پرهیاهوی گروههای ضد یهود مقابله
کنند. سوال روشنفکران این بود که آیا فرانسه دولتی کاتولیک است یا جمهوری
دموکراتیک که تمامی شهروندانش را فارغ از قومیت و مذهب، با قوانینی برابر
قضاوت میکند. در این میان، سلسله مقالاتی در پشتیبانی از دریفوس و به قلم
امیل زولا[7] در روزنامههای فرانسه منتشر شد که معروفترین آنها نامهای
سرگشاده با عنوان «من متهم می کنم» خطاب به رییس جمهور وقت فلیکس فار[8] به
تاریخ 13 ژانویه 1898 در روزنامه سپیده دم[9] بود.
در این نامه سرگشاده زولا دولت فار را به نقض بی طرفی و تمایلات یهودی
ستیزانه متهم کرد. همچنین در این نامه به نقص مدارک موجود و فقدان شواهد
محکم در دادگاه دریفوس اشاره شده بود. چاپ این مقاله در صفحه اول و طرح
چنین اتهاماتی به دولت مستقر نمیتوانست برای زولا بدون پیامد باشد. زولا
قصد داشت که با طرح مستقیم اتهامات و نام بردن از دستاندرکاران، زمینه را
برای دستگیری و محاکمه خود فراهم کند. او میخواست که مدارک قاطعی در مورد
محکومیت غیر عادلانه دریفوس در دادگاه خود ارائه کند و به گوش عموم برساند.
محاکمه وی در تاریخ 7 فوریه 1898 برگزار شد و در تاریخ 23 همان ماه گناهکار
شناخته شد و نشان لژیون دونور[10] وی باز پس گرفته شد. اگرچه زولا برای
مدتی ناچار به ترک مخفیانه فرانسه شد ولی آتشی خاموش نشدنی برافروخته بود.
از جمله مدارکی که زولا ارائه داد سند ساختگی بودن مدارک جاسوسی دریفوس
بود. این سند ثابت میکرد که مدارک بر علیه دریفوس توسط سروان هانری با
استادی تمام جعل شده است . مقاله «من متهم میکنم» یکی از بهترین مقالات
تاریخ روزنامهنگاری بشمار میآید[11]. رومن پولانسکی در سال 2019 فیلمی با
همین نام و با عنوان انگلیسی «یک نظامی و یک جاسوس[12]» ساخته است.
محاکمه زولا و دفاعیات وی نشان داد که جعل مدارک تحت فرمان سروان گمنامی به
نام پاتی دو کلا[13] با هدف پاکسازی سطوح بالای ارتش از افسران غیر کاتولیک
انجام شده است و گناهکاری اشترهازی بر قضات دادگاه دوم، مسلم بوده ولی
دادگاه با هدف لاپوشانی ضعف سیستم ضد اطلاعات و جلوگیری از خدشهدار شدن
ایمان اجتماع به سلامت ارتش، بار دیگر حکم پیشین را تایید کرده است.
پس از محاکمه زولا جامعه فرانسه عملا دو پاره شد. گروهی با بازگشایی پرونده
دریفوس به شدت مقابله میکردند. از دید آنها دشمنان فرانسه برای بی آبرو
کردن ارتش و تضعیف آن، چنین توطئهای را ساخته بودند. اما گروه دیگر با
تکیه بر قوانین جمهوریت، این ماجرا را فرصتی مناسب میدانستند که ارتش را
به مجلس نمایندگان پاسخگو کنند. از سال 1898 تا 1899 جریان پشتیبانی از
دریفوس انسجام و قدرت بیشتری پیدا کرد و جعلی بودن اسناد گناهکاری وی مسجل
شد. احزاب جمهوریخواه مجلس نمایندگان اعلام کردند که کسب قدرت توسط احزاب
ناسیونالیست راست نتیجهای جز خفه کردن صدای دموکراسی و عاری ساختن جمهوری
از مهمترین شعارها و اهداف سه گانه[14] آن یعنی برابری ندارد. تلاش
نمایندگان مجلس برای برگزاری دادگاه غیر نظامی بینتیجه ماند. در سال 1899
رییسجمهور وقت لوبه[15] برای پایان دادن به تعارضات به وجود آمده در میان
نخبگان، فرمان عفو دریفوس را صادر کرد. گذراندن پنج سال زندان و تبعید
همراه با اعمال شاقه، جسم دریفوس را چنان در هم شکسته بود که ناچار به
پذیرش عفو شد ولی بار دیگر بر بیگناهی خود پای فشرد: «دولت جمهوری آزادی
من را باز پس داده است؛ آزادی که بدون اعاده حیثیت برایم معنی ندارد». در
سال 1906، دادگاهی غیر نظامی دریفوس را از کلیه اتهامات وارده تبرئه کرد و
حکم به تفویض درجه نظامیاش داد. دریفوس با ارتقاء درجه به سرگردی و عنوان
فرمانده اسکادران به خدمت ارتش بازگشت. چنان که گفته شد سلامتی وی به شدت
آسیب دیده بود و به همین سبب در سال 1907 در سن 48 سالگی بازنشسته شد. ولی
با آغاز جنگ جهانی اول به خدمت در واحد پشتیبانی و خط مقدم در جبهه غربی
بازگشت. در سال 1917 به درجه سرهنگ دومی رسید و در پایان جنگ مفتخر به
دریافت نشان لژیون دونور شد. قابل توجه است که علی رغم مصائبی که خانوادهی
دریفوس متحمل شدند؛ ذرهای از ایمان به خدمت در ارتش را از دست ندادند.
پییر، پسر آلفرد، با سمت افسر توپخانه در طول جنگ به خدمت مشغول بود و در
1918 مفتخر به دریافت نشان افتخار صلیب جنگ گردید.
پیامدها و پایان ماجرای دریفوس در سال 1908، در جریان تدفین خاکستر امیل زولا در پانتئون[16]،
روزنامهنگاری با تمایلات راست افراطی به دریفوس شلیک کرد. اگر چه اقدام به
ترور ناکام ماند و دریفوس در ناحیه شانه و بازو زخمی شد ولی این واقعه نشان
داد که حتی اعاده حیثیت رسمی موفق به زدودن کامل خصومت شکل گرفته در طول
زمان نبوده و چنین اندیشهای هنوز در بطن جامعه وجود دارد.
دریفوس در تاریخ 12 جولای 1935 دقیقا در بیست و نهمین سالگرد صدور رای
اعاده حیثیت در سن 75 سالگی بدرود حیات گفت. مراسم تشییع او با احترام کامل
نظامی از میدان کنکورد و در 14 جولای، روز باستیل[17]، جشن ملی انقلاب
فرانسه، انجام شد و پیکر او همراه با رژه ارتش در گورستان مونپارناس پاریس
به خاک سپرده شد.
بر سنگ مزار او به زبانهای فرانسه و عبری چنین نوشته شده :
در این مکان سرهنگ دوم آلفرد دریفوس، دارنده نشان لژیون دونور، آرمیده است«
12 جولای 1935- 9 اکتبر 1859 »
مجسمه دریفوس با شمشیر شکسته در دست، در بولوار راسپیل در پاریس در کنار
ایستگاه متروی نوتردام دو شام[18] منطقه 6 نصب شده است. نسخهی دوم این
مجسمه در ورودی موزه تاریخ و هنر یهود پاریس[19] قرار دارد.
نوادگان دریفوس بیش از 3 هزار قطعه سند را شامل مدارک ارائه شده به دادگاه،
عکسهای خانوادگی، نامههای شخصی، مکاتبات اداری و درجهها و نشانهایی که
به علامت خیانت از یونیفورمش بریده شده بود به این موزه اهدا کردند. از سال
2006 موزه پلتفرم دسترسی آنلاین به این اسناد را تحت عنوان «ماجرای دریفوس»
راهاندازی کرده است. n
منابع مکتوب
1. Encyclopedia Americana edition 1984
2. Encyclopedia Britannica edition 1978
3. Une journee dans L`affaire Dreyfus by Alain Page Tempus
منابع آنلاین
1. www. Larousse.fr
2. Cinque annees de ma vie www.editionsladecoucvete.fr
[1] آغاز از سپتامبر 1870 پس از سقوط ناپلئون سوم و پایان در ژوئیه 1940 با
اشغال فرانسه توسط قوای نازی
[2] مجموعه تادیبی فرانسه که به مدت صد سال، از 1953 تا 1852، فعالیت داشت.
این جزایر از مستعمرات کشور فرانسه در آمریکای جنوبی در اقیانوس اطلس قرار
دارد. دریفوس، از نامدارترین زندانیان دوران این مجموعه است. دیگر زندانی
مشهور آن هانری شاریر Henri Charriereخاطرات زندان خود را در کتاب پاپیون
نوشته است. دو فیلم سینمایی از این کتاب با همین نام، در سال های 1973 و
2018 ساخته شده است .
[3] French Guinea
[4] Ecole superieure de guerre معتبرترین دانشکده علوم و فنون نظامی جهت
تربیت افسران ارشد ستادی بین سالهای 1876 تا 1993
[5] Jean Sandherr
[6] Eshterhazy
[7] Emile Zola (1840 -1902) نویسنده روزنامهنگار و نمایشنامهنویس
فرانسوی. وی بنیانگذار سبک طبیعتگرایی در ادبیات است. تعدادی از رمانهای
وی با ترجمههایی درخشان از دکتر محمد تقی غیاثی و سروش حبیبی به فارسی
ترجمه شده است.
[8] Felix Faure
[9] L`Aurore
[10] بالاترین نشان افتخار کشور فرانسه. در سال 1802 توسط ناپلئون بناپارت
بنیان گذاشته شده است. پروفسور محمود حسابی، محمدرضا شجریان و شهرام ناظری
چند تن از دریافتکنندگان ایرانی نشان شوالیه هستند.
[11] J`accuse مقاله معروف امیل زولا که بعدها بصورت کتاب چاپ شد.
عبارت«من متهم میکنم» تا امروز نیز به صورت جملهای اعتراضی نسبت به وضع
موجود توسط دیگر کنشگران سیاسی مورد استفاده قرار گرفته است. عکس مربوط به
صفحه نخست روزنامه فلسطین چاپ ماه مارس 1925 در اعتراض به اعلامیه بالفور
است. عبارت من متهم میکنم بارها در متن این سرمقاله چهار صفحهای بکار
رفته است.
[12] An Officer and a Spy
[13] Paty de Clam
[14] شعار اصلی انقلاب فرانسه «آزادی- برابری- برادری» که قانون اساسی این
کشوربر مبنای آن نوشته شده است.
[15] Loubet
[16] Pantheon کلیسایی که در زمان لویی پانزدهم ساخته شده است و آرامگاه
بسیاری از مشاهیر کشور فرانسه است.
[17] Jour de Bastille روز 14 ژوییه سال 1789 روز حمله مردم به زندان
باستیل و سرآغاز انقلاب فرانسه است. این روز در فرانسه تعطیل رسمی و جشن
ملی است.
[18] Notre Dame des Champs
[19] Musee d`Art et d`Histoir du Judaisme
استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک
مستقیم) بلامانع است. .Using the materials of this site with
mentioning the reference is free
این صفحه بطور
هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق میکند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما
اطلاع دهید