شرگان
انورزاده
فعال اجتماعی
زمستان 1400
این
روزها، عجیب در فکرم. بیشتر از هر وقت دیگری.
این روزها، عجیب، با دقتترم، بیشتر از هر وقت دیگری.
این روزها، عجیب تند می گذرند، بیشتر از هر وقت دیگری.
این روزها، معنای بیشتری دارند، بیشتر از هر وقت دیگری.
این روزها، متفاوتترند ، متفاوتتر از هر وقت دیگری.
انگار، افکارم، تازگیها متفاوت شده. نوع دیگری شده. با دقتتر شدهام. در خودم،
بیشتر تفحص کردهام. با خودم آشناتر شدهام و همین طور، با اطرافیان و جهان هم.
از حدود دو سال پیش، که جهان، تغییر کرد و نوع جدیدی از زندگی را به اجبار تجربه
کردیم، دقتم به همه چیز بیشتر شد و همین طور، شکرگزاری و قدردانیام.
قدر لحظات ناب زندگی را بیشتر دانستم و عشق و علاقهام، به خانواده، دوستان، عزیزان
و همکارانم را بیشتر، احساس کردم.
بیشتر از خداوند، سپاسگزار شدم.
سعی کردم بذر امید را در دلم زنده نگهدارم و پرورشش دهم.
چهار فصل سال را به گونهی جدیدی دیدم که هرگز ندیده بودم. به واژههای دوستی،
محبت، صمیمیت و عشق، دوباره و دوباره فکر کردم و بیشتر سعی کردم که در این روزها،
بیشتر محبت کنم و بیشتر عشق بورزم.
سعی کردم شاد باشم و به اطرافیانم شادی ببخشم.
حدود دو سال، که جهان با آن ویروس منحوس، دست به گریبان بود، گذشت.
به یکدیگر، برای گذر از آن روزها، امید دادیم، نوید آمدن روزهای بهتر را دادیم.
خودمان را در منزل سرگرم کردیم. کارهای عقب افتادهمان را انجام دادیم و با
امیدواری، به انتظار روزهای خوش آینده، نشستیم.
با لطف پروردگار، واکسن آن ویروس، کشف شد.
واکسینه شدیم.
از منزل بیرون آمدیم و به سر کار برگشتیم.
اما، توشهای از آن روزها، به همراه داریم.
زنده نگهداشتن امید، در دلهایمان، دانستن قدر لحظه به لحظهی زندگیمان و استوار
نگهداشتن نهال عشق عزیزانمان، در قلبمان.
و این که فراموش نکنیم:
" آری ! آری !
زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پا بر جاست
گر بیفروزیش رقص شعلهاش در هر کران پیداست
ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست
|