ندا افراميان
نشریه متانا بهمن
1385
کودک که به دنیا میآید باید دارای بینش و دانش
اجتماعی گردد و اگر چنین نشود، رشد انسانی نخواهد یافت. والدین دنیای اجتماعی معینی
دارند و با آمدن فرزند باید دنیای اجتماعی خود را به فرزند خود تعمیم دهند و البته
دنیای اجتماعی والدین نیز گسترش خواهد یافت. هر شخص انسانی دارای پرورش اولیه و
پرورش ثانویه است و در هر کدام از این دو نوع پرورش، دانش معینی به او منتقل
میگردد و او به دنیای اجتماعی معینی تعلق مییابد. پرورش اولیه، دانش اجتماعی
اولیه و دنیای اجتماعی اولیه متناسب با یکدیگرند و پرورش ثانویه، دانش اجتماعی
ثانویه و دنیای اجتماعی ثانویه نیز متناسب با یکدیگر. در واقع هر جهان اجتماعی
دارای فرهنگ مخصوص خود است، یعنی باورها، ارزشها، نمادها و هنجارهای خود را دارد.
اکنون این سؤال مطرح است که چه کسی شایستهترین کس برای عهدهدار شدن پرورش اولیة
نوزادان و کودکان است و آیا اهمیت شکل بخشیدن به شخصیت و هویت نسل نو اجازه میدهد
که در روند پررورش اجتماعی اولیه نوزادان و کودکان و نسل جدید جامعه، کاهلی صورت
گیرد؟
خانواده، که برای کودک گروه اولیه است، عهدهدار طبیعی این امر است و تقسیم کار در
خانواده، آن را بر عهدة مادر میگذارد. فرض خلاف آن، این است که پدر را مأمور این
امر مهم بدانیم. اگر به تواناییهای زن و مرد توجه کنیم آنگاه واضح خواهد بود که
واگذاری پرورش اجتماعی اولیه به پدر، یک تقسیم کار بهینه و بدون استفاده از مزایای
نسبی زن در تربیت کودک و کنار نهادن مزایای نسبی مرد در کارهای اقتصادی، کشاورزی و
امور فنی است. دامن مادر، بزرگترین مدرسهای است که بچه در آن جا تربیت میشود.
آنچه که بچه از مادر میشنود غیر از آن چیزی است که از معلم میشنود. بچه از مادر
بهتر میشنود تا از معلم، در دامن مادر بهتر تربیت میشود تا در جوار پدر تا در
جوار معلم. یک وظیفه انسانی و الهی است که بر عهده والدین است. وظیفهی اصلی
خانواده تنها تغذیه و پرورش جسمی کودک و نوجوان نیست، بلکه رشد و پرورش روانی نیز
مطرح است و حتی این دومی از اهمیت بیشتری برخوردار است. متأسفانه به علت ناآگاهی،
بیتوجهی و سهلانگاریهای بعضی از والدین در مسیر رشد و تربیت، بسیاری از نوجوانان
وکودکان ما با نابسامانی روانی مواجهاند و این نکته در بسیاری از مواقع، عامل و
سبب بروز برخی از بیماریهای جسمی در آنها نیز خواهد شد. در مدارس، در بسیاری از
مواقع ما با کودکان و نوجوانانی مواجه میشویم که از ناراحتیهای روانی رنج میبرند
و این در حالی است که پدر و مادر آنها به روز مرگی دچار شدهاند و مشغول تهیه پول
و وسایل ابزار زندگیاند.
نابسامانیهای روانی گاه از همان آغاز زندگی کودک خود را نشان میدهد و عوارض آنها
بعضاً به صورت جیغ و دادهای بیحساب، بیقراری و سردردهای بیعلت، بیحوصلگی
افراطی، بیتابی، زود رنجی و حساسیت و وسواس نمود، پیدا میکند و گاه نیز به صورت
ناسازگاری در کودک ماجراجو یا نوجوان کنجکاو و افراطی جلوهگر خواهد شد.
نوجوان و جوانی که ناکامی، نامرادی، عدم موفقیت یا عدم امکان برای دسترسی به
خواستهای خود را تجربه کرده است، عقده های پنهانی نسبت به محیط، اطرافیان و حتی
هستی و کاينات در او پدیدار میگردد و برای فرو نشاندن آن عقدهها دست به هر کاری
ممکن است بزند، انحرافات و کجرویها، مانند حسادت، بخل، دروغگویی، خرابکاری، تن
دادن به آلودگیها، خندهها و گریههای بیحساب و... علامتهای این محرومیت و
آرزوهای سرکوب شده است. اختلالات روحی و نابسامانیهای روانی در یک نوجوان که
میتواند منشاء خدمات و اقدامات ارزندهای باشد، گاه از او فردی میسازد زبون،
بیچاره، درمانده و... که برای خانواده و مدرسه دشواریهایی پدید میآورد. بدیهی است
که درمان و از بین بردن مشکلات نوجوان بسیار وقتگیرتر از پیشگیری آن خواهد بود.
گام اول برای تعدیل یا مداخلة مؤثر این است که زمینة مشاوره یا گفتوگوی مؤثری را
با نوجوان ایجاد کنیم و این کار معمولاً توسط والدین، مربیان و معلمان صورت میگیرد
و از آن طریق در حقیقت راه عقدهگشایی و حل مسايل نوجوان پدید خواهد آمد.
با ابراز محبت، مزاح، گفتن خاطره یا داستانی مرتبط با موضوع و مشکل نوجوان، باب
گفتگو با او را باز خواهیم کرد. وقتی نوجوان به پدر، مادر، معلم یا یکی از نزدیکان
اطمینان پیدا کند، قطعاً راز خود را با او در میان خواهد گذاشت و از آن طریق منشاء
درد و نابسامانی خود را بیاختیار بیان خواهد کرد. محیط زندگی کودک و نوجوان باید
به گونهای باشد که در آن احساس امنیت کند، آن محیط را دوست بدارد، به خانة خود
احساس تعلق کند و با والدین و اطرافیان احساس انس و الفت نماید.
شرکت دادن نوجوان در امور زندگی، ابراز مهر به او و نوازش و حمایت از او، حیثیت
وجودیش را تقویت میکند و در کاهش فشارهای روحی و نابسامانیهای روانی او بسیار
مؤثر است. پذیرش نوجوان توسط والدین خود، احساس خوبی در او به وجود آورده، از پدید
آمدن ناکامیهای فردی و اجتماعی در وی پیش گیری خواهد کرد. والدین وظیفه دارند که
فرزندان خود را از همان دوران کودکی از محبت و عواطف خود سرشار نمایند و با نوجوان
خود خلوتی صمیمانه داشته باشند. برای تقویت جسمی و روانی فرزندانمان، خصوصاً در
دوران نوجوانی، توجه جدی مبذول بداریم تا حالت مقاومت و اقتدار روانی در آنها به
وجود آید، و این میسر نیست مگر با تغذیة مناسب، خواب و استراحت کافی، داشتن نظم و
انضباط معقول و دوست داشتنی، گفتوگو و محبت و عاطفهورزی منطقی و صمیمانه. کودکان
دارای والدین مستبد، به ناشاد بودن، عدم اعتماد به دیگران، ضعف ارتباطی با همسالان
و ضعف سازگاری در مدرسه تمایل نشان میدهند و در مقایسه با کودکان دارای والدین
مقتدر و منطقی، پیشرفت درسی کمتری دارند. والدین سهلگیر و با گذشت، صمیمی و حمایت
کنندهاند و معمولاً نسبت به افکار و احساسات کودکانشان حساساند. با این حال سطح
پایینی از کنترل را اعمال میکنند و خواستهای نسبتاً کمتری از کودکان دارند.
والدین دارای الگوی تربیتی سهلگیر و بیتفاوت، عدم اعتماد به نفس، پایین بودن عزت
نفس و کمی خود کنترلی را در کودکان خود دامن میزنند و کودکان آنها ممکن است این
ویژگیها را تا دورة نوجوانی حفظ نمایند. این گونه والدین در ارتباط با کودکانشان
از نظر عاطفی جدا بوده، در مقابل کارهایی که کودکان انجام میدهند، واکنشی نشان
نمیدهند. در رابطه با این موضوع که چگونه رفتارهای نامطلوب کودکان را تنبیه کنیم
روشهای متنوع و متفاوت بسیاری وجود دارد ولی متأسفانه امروزه خانوادهها ممکن است
از تنبیه جسمانی استفاده کنند اما باید به این نکته اساسی توجه شود که تنبیه جسمانی
عوارض نامطلوبی ممکن است در کودک ایجاد کند، از جمله این که احساس ناخوشایند حاصل
از تنبیه در لحظة تنبیه شدن، با شرایط تنبیهی و شخص یا اشخاص تنبیهکننده تداعی
میشوند و سبب انزجار و نفرت تنبیه شوند. از شخص تنبیهکننده و شرایط موقعیتی
میشوند که در آن تنبیه صورت گرفته است. در رابطه با راهکارهای کنترل صحیح رفتارهای
ناهنجار کودکان با شما عزیزان در شماره های بعدی نشریه مفصل تر بحث خواهیم کرد.
|