راحل رحيميمقدم
نشریه متانا شهریور 1386
شيوانا كنار جاده نشسته بود. عدهاي را ديد كه با
چوب و شمشير و با حالتي عصبي از دهكده خارج ميشوند و به سمت دهكده همسايه
ميروند شيوانا از آنها پرسيد به كجا ميرويد؟
سردسته آنها با حالتي عصباني پاسخ داد: مردم بالادست، بخشي از چراگاههاي پر علف
دامنه كوه را براي خود ميخواهند و ما محال است اين زمينها را در اختيار آنها
قرار دهيم. ميرويم تا با آنها بجنگيم!
شيوانا پرسيد: آيا آنها كه به جنگشان ميرويد دست روي دست ميگذارند تا شما هر چه
دلتان ميخواهد به آنها بگوييد و هر بلايي كه ميخواهيد سرشان بياوريد!؟
سردسته جمع گفت: طبيعي است كه نه! لابد آنها هم براي خود جمعي آماده كردهاند و ما
براي هر نوع تلفاتي خود را آماده كردهايم!
شيوانا دوباره پرسيد: وقتي به هم رسيديد و چوب چماق و شمشير كشيديد و همديگر را به
خاك و خون كشانديد، نهايت كار چه ميشود؟
سردسته جمع با ترديد گفت: خوب اين وسط يك طرف زورش ميچربد و طرف ديگر به ناچار
تسليم خواهد شد!؟
شيوانا سري تكان داد و گفت: اما معمولاً داستان به همين جا ختم نميشود. آنها ممكن
است از سربازان امپراتور كمك بخواهند و شما به ناچار تن به مجازات دهيد. در ثاني
آنها اگر هم به فرض تسليم شوند، فردا دوباره نيروهاي خود را جمع ميكنند و بر شما
شديدتر ميتازند. آخر اين همه خشونت و خونريزي به كجا بايد ختم شود!؟
سردسته جمع فكري كرد و گفت: زمين دامنه كوه، به تمام ساكنين اين منطقه تعلق دارد و
هر دو دهكده بايد از آن سهم ببرند البته فكر ميكنم آخرش آشتي كنيم كه با هم و در
كنار هم ازاين مراتع استفاده كنيم!
شيوانا با تبسم گفت: وقتي آخر اين جنگ و دعوا، آشتي و سازشي اينگونه است، خوب ديگر
چه دليلي دارد كه براي رسيدن به اين آشتي و سازش اجتنابناپذير حتماً قبلش يك دعوا
و خونريزي شديد صورت بگيرد؟
خيلي وقتها سرانجام كار، بهترين معلم براي درس گرفتن است. اگر مشكلي داريد كه الآن
شما را مجبور به عصبانيت، خشم و واكنشهاي غيرعاقلانه كرده، كمي بر خود مسلط شويد
و از زمان جلوتر برويد و به عاقبت و سرانجام كار بيانديشيد. بعد خواهيد ديد كه
«سرانجام كار» به شما ميگويد: بهترين واكنش و مناسبترين رفتار و برخورد در زمان
حال چيست.
|