نشریه متانا شماره
34 آذر 92
این شماره: آقای بیژن آصف
نام
اصلیش در شناسنامه یهودا آصف است که همه او را به نام بیژن آصف میشناسند. متولد
1336 در همدان، مدرک فوق دیپلم کشاورزی خود را از مدرسهی عالی کشاورزی همدان و
دیپلم فرانسه خود را از مدرسهی آلیانس گرفته است. در اولین و سختترین دورههای
خانه جوانان حضور داشته و میگوید توانسته خیلی کارها را برای اولین بار انجام دهد
و اولین مبتکر بازیهای ورزشی دههی فجر است.
س: کار اجتماعی را از کجا و چه جوری شروع کردید؟
ج: فعالیتم را در دورهی ابتدایی شروع کردم . سوم ابتدایی بودم که در مدرسهی ما هر
سهشنبه جلسات ادبی، هنری زیر نظر معلمین و مدیر دبستان برگزار میشد، که من هم در
آن جلسات شرکت میکردم فعالیتهایی مانند دکلمه، شعر، سرود، و نمایشنامههای مختلف
اجرا میشد که من علاوه بر شرکت در آنها کارهای تدارکاتی هم انجام میدادم.
من از 5 سالگی در خانه میخواندم و صدای بازی داشتم در اولین نمایشنامهای که شرکت
کردم نمایشنامهای بود به نام «نادرشاه» که توسط آقای سعیدیان، معلم مدرسه انتخاب
شدم و به جای دوست مسیحیام روبرت پاول خواندم. در دوران دبیرستان گروهی فقط از
میان یهودیان تشکیل شد به نام «برات یوسف» که در آن برنامههای مذهبی، ملی و ...
مثل تئاتر، سرود و حتی فعالیتهای ورزشی انجام میدادیم.
یکی دیگر از کارهای من این بود که باعث شدم کنیسای تازه ساخته شدهی استر و مردخای
همدان بازگشایی شود.
در انتخابات انجمن کلیمیان همدان، انتخابات مجلس شورای ملی وقت، و هیئت ویژهی
بازرسین انتخابات همدان در کل سطح شهر شرکت داشتم.
در یکی از کتابخانهها بعنوان کتابدار فعالیت داشتم که در همین زمان موفق به اخذ
دو بورس دانشجویی شدم.
در این دوران نشریهی خبری از طریق آقای یوسف کهن که نماینده مجلس بودند به همدان
میرسید که از طریق این نشریه از افتتاح خانه جوانان با خبر شدم.
س: چی شد که اومدید تهران؟ و چه جوری با خانه جوانان آشنا شدین؟
ج: خب همه اقوام ما تهران بودند و برادرم به ما هم پیشنهاد دادند که بیاییم تهران
زندگی کنیم. فروردین ماه سال 58 بود که عزیمت کردیم.
وقتی اومدیم خیلی دلم میخواست در یکی از سازمانها فعالیت داشته باشم تا اینکه یه
روز برادرم به من گفت چرا این کار رو نمیکنی فوری تقویم رو آوردم و چشمم به اولین
جایی که خورد شماره خانه جوانان بود. بلافاصله زنگ زدم و آدرس گرفتم.
روزی که من رسیدم خانه جوانان فکر کنم شب دوشنبه یا چهارشنبه بود. آقای آذری و
مهران ابریشمیان بودن. آقای آذری راجع به فعالیتهام سوالاتی پرسیدن.
من از اون روز به بعد هر روز خانه جوانان بودم و اولین مسئولیتی هم که به دادن
مسئولیت کتابخونه بود و میتونستم تمام کتابها را تنظیم کنم.
لازمه بگم که در اون زمان خانه جوانان کتابخونهی واقعاً بزرگ و کاملی داشت که مورد
استفاده دوستان قرار میگرفت. البته اون زمان چون به انقلاب خورده بود خانه جوانان
یه مقدار خلوت بود ولی باز هم شروع کردیم به تبلیغ کردن که ما کتابخونه داریم، اتاق
ورزش داریم و... تا بچهها باز اومدن در هر صورت تونستیم اعضای جدیدی رو جذب کنیم.
من، آقای خاکشور و ابراهیم داوودی نشریهای تحت عنوان نشریه نیت انتشار دادیم. این
نشریه حتی به دفتر امام هم رسید.
لازمه یادآوری کنم در خانه جوانان جامعه فارغالتحصیلان و جامعهی روشنفکران هم
وجود داشت یعنی هفتهای یک بار جلساتشون در خانه جوانان برگزار میشد و ما هم
کمکشون میکردیم.
غیر از فعالیتهای خانه جوانان در انجمن کلیمیان تهران هم فعالیت داشتیم در
انتخابات انجمن، انتخابات مجلس خبرگان و انتخابات کاندیداهای مجلس شرکت داشتیم.
کار دیگهای که در خانه جوانان انجام دادیم شرکت در جلسات انجمن بود که بعد از مدتی
علاوه بر خودمون چند تا از بچهها را هم میبردیم.
س: در اون زمان خانه جوانان چه مشکلاتی داشت؟
ج: یکی اینکه اون زمان بچهها تعدادشون کم بود که خب جنگ بود و همین انتظار هم
میرفت. یه روزهایی بود که ما میایستادیم پشت در و به بچهها میگفتیم اومدین زنگ
بزنین و اسم خودتون را بگید تا ما در رو باز کنیم با این حال هر روز در خانه جوانان
باز بود و بچهها واقعاً فعالیت داشتن.
س: آقای آصف بفرمایید اون زمانها چه کسانی از فعالان خانه جوانان بودند؟
ج: زمانی که من رفتم آقای منوچهر آذری، مهران ابریشمیان، آقای خاکشور، آقای موییز
لاویز، بعداً خانم کاترین لالهپور، اسکندر وردی با خواهرش، حبیب اسحاقیان، فرهاد
اهل، آقای درشان و آقای گرامی که به پیشنهاد دکتر جواهری اومدن برای کار موسیقی که
گروه سرود تشکیل شد.
س: خب بعد از خانه جوانان؟
ج: من تا مهر یا آبان 61 بود که خانه جوانان بودم که بعد اونجارو سپردیم به
بچههایی که تازه اومده بودن، البته این بچهها برای گرفتن مسئولیتها کاملاً
آماده بودن چون اونها رو همراه خودمون به جلسات میبردیم.
وقتی اومدم بیرون عضو جامعه فارغالتحصیلان شدم، با گروه متعهد به فرهنگ و یهود هم
تا حدودی همکاری داشتم. در اون دوران انتخابات میان دورهای مجلس بود که ما هم در
انتخابات شرکت داشتیم و آقای ناقی انتخاب شدن و بعد از اون به پیشنهاد ایشون گروهی
تشکیل دادیم به نام «کانون فرهنگی هنری کلیمیان» که با فعالیتهای زیاد کلمهی
«اجتماعی» رو هم به نام گروه اضافه کردیم و در واقع من از مؤسسین اونجا بودم، بعد
دکتر برال و دکتر برجیس به جمع ما پیوستن.
در اونجا گروه سرود تشکیل دادیم، تیم ورزشی داشتیم که حتی باعث شدم مسابقات ورزشی
بین اقلیتها برگزار بشه، شب شعر و گروه تئاتر داشتیم، اولین نمایشنامهای که روی
صحنه بردم کاری بود برای حنوکا به نام روشنایی که در سرابندی اجرا شد.
در اون زمان مدارس کلیمی دارای مشکل کمی محصل بودند که رفع این مشکل هم با پیشنهاد
کمک من به آقای ناقی انجام گرفت. یک اتاق و یک خط تلفن در انجمن در اختیارم گذاشته
شد و بعد از یک و نیم ماه تعداد دانشآموزان به بیش از حد هم رسید، که بعد از اون
هم شخصاً به اداره سرویسهای مدارس کلیمی پرداختم.
بیشترین فعالیت من در کانون فرهنگی هنری اجتماعی بود، یک سال عضو مجمع عمومی
انتخابات انجمن کلیمیان و یک دوره هم عضو هیات مدیره انتخاب شدم. که طی این مدت
برگزاری بزرگداشتها و تقدیر از افراد موفق جامعه، از جمله فعالیتهای ما بود.
و در این دوره هم به عنوان نفر دوم علیالبدل بازرسین انتخاب شدم و در حال حاضر عضو
کمیته املاک و چند هفتهای است که به عنوان صاحب جمع اموال بیمارستان سپیر هستم.
س: الان خانه جوانان را چه طور میبینید؟
ج: دورادور که هستم خوشبختانه خوبه، همین که یه روز در هفته بچهها را دور هم جمع
کنید کم هنری نیست، کار اجتماعی زحمت داره. ما در بدترین شرایط خانه جوانان را
اداره کردیم امیدوارم شما هم بتونید به بهترین نحو اون را اداره کنید.
س: چه پیشنهادی برای جوانان جامعه ما دارید؟
ج: توصیه اولم اینه که همیشه بچهها را به مطالعه و نوشتن تشویق کنید. تاریخ
خودمون، تاریخ ایران، کتب علمی حتی رمان بخونن. چیزی که همیشه گفتم مطالعه است.
بچهها را بیارید و به اونها مسئولیت بدید چون فردا اونها هستن که میخوان
مسئولیت جامعه رو به عهده بگیرن حالا نمیگم یه روز، دو روز، یک هفته ... ولی همین
که بیان عادت میکنن و شاید عشق پیدا کنن به این اومدن و خود این بچهها کسان
دیگهای رو میارن که باعث میشه کارهای اجتماعی رو دست بگیرن، کار اجتماعی سخته ولی
جوانان ما باید فعال باشن
|