نشریه پرواز اسفند 95 شماره 46
آخرین
ساخته ی کیمیایی یکی از جنجالی ترین فیلم های اکران شده در جشنواره ی فجر امسال
بودکه موفق به تماشای آن در جشنواره شدم و با انتظاری که از فیلم داشتم تفاوت زیادی
داشت.
این فیلم کیمیایی سیاسی تر از آن چیزی بود که انتظارش را داشتم و شاید بتوان گفت
یکی از بزرگ ترین مشکلات اخیر جامعه ی ما یعنی پول شویی ها و اختلاس های متعدد را
روایت می کرد. یک ماجرای چند شاخه با محوریت یک نیروی امنیتی سابق که حالا وارد
بازار شده و درگیر روابط فرزند و فرزندخوانده هایش است. با توجه به محدودیت هایی که
فیلم برای پرداختن به موضوع پولشویی داشته نمی توان آن را از بهترین فیلم های
کیمیایی دانست، اما فیلمی منسجم است. این بار بر خلاف فیلم های قبلیِ کارگردان، نه
خبری از سکانسهای بزرگ هست، نه صحنه های خنده دار در فیلم می بینیم و هم چنین از
مونولوگ های شخصیت ها با خودشان یا تماشاگر نیز خبری نیست.
سکانس های فیلم سریع تر و دونده تر از آن چیزی بود که انتظار میرفت. سکانس درگیری
روی پله های ساختمان بلند یکی از هیجانانگیزترین سکانس های فیلم است که خوب کار
شده و به بُعد هیجانی فیلم می افزاید.
بحث فساد و پول شوییِ رخنه کرده در قلب جامعه ی امروز در قاتل اهلی فقط یک ایده ی
سیاسی تزئینی نیست. فیلم ساز در فیلم، خیلی شعار های دلنشین نمی دهد و مسیر قصه را
قربانی اضافات معمول نمیکند.
قلب کیمیایی نه با حاج جلال سروش، همان میان سال مذهبی سابقاً امنیتی (پرویز
پرستویی) راضی می شود نه با پسر جوان موزیسینی (پولاد کیمیایی) که آواز های اعتراضی
می خواند و با دختر قصّه قرار می گذارد، بلکه کیمیایی با «سیاوش مطلق» (امیر جدیدی)
داستان خود را به اوج می رساند. پسری که سابقاً بچه ی پرورشگاه بوده است اما الان
بنز سوار می شود. ولی در عین حال برای راننده های کامیون عروسی می گیرد و با آن ها
همراه میشود و تماماً تلاش می کند تا پای مرگ هم که شده حرمت نان و نمکی که با
شخصیت اصلی خورده را حفظ کند. وی مردی است که صاحب انگیزه ی شخصی خود است و امیدوار
است مسیر فردی اش با خیر عمومی در یک طرف باشد.
کیمیایی از راه رفتن کاراکترهایی که دوستشان دارد فیلم میگیرد و با امیر جدیدی هم
همین معامله را کرده است. همچنین از دو ترانه ی زیبایی هم که پولاد اجرا می کند
نباید به راحتی گذشت. این دو ترانه جو تاریک و خفقان موجود در فیلم را تا حدودی
کاهش می دهند. مشکل اصلی فیلم البته رویکرد قصه به شخصیت اصلی داستان، جلال سروش
است. یک مأمور سابق که مدام دعا می خواند و ذکر می گوید و انگشتر عقیقش را نشان می
دهد اما به شکل مشکوکی به سرعت پولدار شده و فرزندانش نیز حال و روز مناسبی
ندارند. تماماً از قانون حرف می زند ولی جابه جا از رانتش استفاده می کند. ظاهراً
شخصیت اصلی فیلم است اما دوربین فیلم ساز حتّی وقتی خودش نمی خواهد به سمت سیاوش
مطلق بر می گردد. نکته ای که شاید خیلی به چشم نیاید نام های کاراکترهاست که
متأسفانه شبیه نام های مستعار است.
قاتل اهلی فیلم بزرگ کیمیایی نیست اما نثر جمع و جور و شسته رفتهای است که می توان
قصّه اش را دنبال کرد و نکته هایی را از آن گرفت؛ و اگر بتوانیم تناقض های موجود در
شخصیت اصلی را کنار بگذاریم (رانت خواری مهربان که قرار است آدم خوب قصّه باشد!)
بخش هایی از آن را می توان دوست داشت.
در آخر، هرچند انتهای فیلم قابل پیش بینی بود اما فیلم ساز پایان مناسبی را برای
فیلم انتخاب کرده بود.
|