نشریه پرواز اسفند 95 شماره 46
سلام
امیدوارم ایام به کامتون باشه و این روزای آخر سال (یا شایدم اول سال) پر از
اتفاقای خوب و انرژیبخش و خوشحالکننده باشه براتون. همچنین امیدوارم سال 96 برعکس
سال 95 که خبرهای منفی و ناخوشایندی مثل آتشسوزی و ترامپ و... زیاد داشت، پر باشه
از خبرهای خوب و صلح و ثبات و انتخابهای خوب. البته که می دونم احتمال محقق شدن
همچین چیزی همونقدر کمه که احتمال دیدن آدم فضاییها در حال قلیون کشیدن تو جاده ی
چالوس. ولی خب انسان به امید زنده ست و ما هم حداقل کاری که می تونیم بکنیم امید به
روزهای بهتره. خبر خوب اینه که با توجه به کشف شدن 7 تا سیاره شبیه به زمین، احتمال
دیدن آدم فضاییا بیشتر شده و در نتیجه امید ما هم به روزهای خوب می تونه بیشتر بشه.
خوشبختیم
که آخرین روزهای سال 95 با خبر خوب اسکار گرفتن فیلم زیبای فروشنده مصادف شد. هرچند
جوانب سیاسی زیادی در این انتخاب تاثیر داشتن، اما به هر حال »فروشنده« فیلم
ارزشمندی بود و سینمای فرهادی یکی از مواردیه که می تونیم به عنوان یه ایرانی در
زمان حال (و نه در قعر تاریخ!) بهش افتخار کنیم. امیدوارم که پیام اصغر فرهادی روی
همه کسایی که می تونن مخاطب اون پیام باشن، تاثیرگذار باشه و آقای ترامپ هم از توهم
خارج بشه.
جا داره حالا که حرف از ترامپ شد، چندتا نکته ی مهم که شاید برای خود ما هم
عبرتآموز و مفید باشه بگم، بعد بریم سراغ بقیه ی مطالب.
البته هر چند نقش FBI و بررسی مجدد پرونده ی کلینتون، اون هم در بازه ی زمانی کمتر
از 10 روز به انتخابات آمریکا و جوی که این بحث ایجاد کرد قابل چشمپوشی نیست، اما
بسیاری از تحلیلگران اذعان دارن در انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا، نقش
شبکههای اجتماعی و اینترنت به حدی بیسابقه پر رنگ بوده. این تأثیر به قدری شدید
بوده که بسیاری معتقدن فیس بوک (و البته اخبار دروغ و شایعاتی که در زمان تبلیغات
انتخابات در فضای فیس بوک پخش شد) به تنهایی و مقتدرانه نتیجه ی انتخابات رو تعیین
کرده.
جالبه بدونید بخش بسیار بزرگی از این اخبار جعلی، نه بهوسیله ی کمپینهای
انتخاباتی یا افرادی که سود یا ضرری در نتیجه ی انتخابات داشتن، که از طریق عدهای
سودجو که دنبال منافع مالی خودشون بودن و اصلاً برای نتیجه ی انتخابات اهمیتی قائل
نبودن تولید و پخش میشده. برای مثال عده ای جوان مقدونیه ای با ساختن خبرهای داغ
جعلی (مثل محکوم شدن کلینتون در پرونده ی ایمیلهای لو رفته یا حمایت پاپ از ترامپ)
و گذاشتن اون ها در فضای مجازی، قصد جذب مخاطب و اصطلاحاً »کلیک دزدی« و در نتیجه ی
اون درآمد شخصی داشتن.
چی یاد بگیریم؟
اول اینکه ترول ها1 و شایعه ها و بی اخلاقی ها همهجا هستن. ایران و آمریکا و اروپا
هم نداره. چیزی که مهمه و قبلاً هم در موردش مفصل گفتیم، اینه که یاد بگیریم هر
حرفی رو از هر منبعی سریع باور نکنیم.
دوم اینکه در دنیای آنلاین امروزی امنیت خیلی مهمه. بیشتر از اون چیزی که فکرش رو
بکنیم! شایدکه نه، قطعاً اگر هیلاری فقط یه ذره بیشتر به امنیت اهمیت می داد و در
نتیجه ایمیلهاش هک و پخش نشده بود، الان نهتنها خودش، که حتی دنیا هم روزهای
بهتری رو میگذروند...!
سوم هم نقش پررنگ شبکههای اجتماعی در زندگی روزمره ی همه ی ما و البته تاثیرشون
توی سرنوشت ماست. نتایج تحقیقاتی که توی همین انتخابات آمریکا صورت گرفته نشون میده
62 درصد آمریکاییها »همه یا بخشی« از نیاز خبری شون رو از شبکههای اجتماعی تأمین
میکنند. فیسبوک »تنها منبع دریافت خبر« برای بیش از 44 درصد
از شهروندان آمریکایی هست. البته همون طور که در جریانید(!!) این آمار مستقیماً در
مورد ایران صدق نمی کنه. اما این روزها تلگرام همون نقش رو (حتی شاید پر رنگتر) در
مورد منابع خبری بسیاری از ما اجرا میکنه.
یک بازنگری کوتاه به سیل اخبار تکذیب شده در مورد هر اتفاقی (منجمله حادثه پلاسکو)
می تونه نشون بده که چقدر بازار شایعه و اخبار غلط توی این منابع خبری داغه...
سرگرمی:
احتمالاً خیلی از مخاطبین پرواز، شبکه ی HBO رو به واسطه ی سریال محبوب Game Of
Thrones می شناسن. این شبکه در ماههای آخر سال 2016 دو سریال بسیار عالی داشت که
مختصر معرفی شون میکنم:
شب
واقعه2
این مینی سریال 8 قسمتی داستان نصیر، پسر خانوادهای آمریکایی - پاکستانی رو
روایت می کنه که طی فعل و انفعالاتی درگیر ماجرای قتل دختری می شه.
اگر دوست دارید سریالی جذاب با داستانی دوستداشتنی و درگیرکننده ببینید، شب واقعه
قطعاً جزء بهترین انتخابهاست. فیلمنامهی چند لایه و قوی سریال، با روایت چند خط
داستانی جذاب و درگیرکننده، به زیبایی نشون می ده که نصیر وقتی در شرایط محیطی
زندان و اتهام یک قتل قرار می گیره، از یک دانش آموز سالم و کم حاشیه تبدیل به شخصی
خشن و خلافکار می شه.
بازی پیمان معادی در نقش پدر نصیر خوب بوده و می تونه انگیزه مضاعفی باشه برای
تماشای این سریال زیبا. انگلیسی حرف زدن پیمان معادی با لهجه ی فارسی و بدون ادا و
اطوارهای مرسوم ما ایرانی ها موقع انگلیسی حرف زدن، جزء مواردی بود که دوست داشتم.
وسترن و غرب وحشی3
سریال غرب وحشی داستانی تخیلی از زمانی در آینده ی نزدیک رو
روایت می کنه. بشر به مرحلهای از پیشرفت رسیده که می تونه موجوداتی دقیقاً شبیه به
انسان رو تولید کنه. این رباتهای انساننما، میزبان انسانها در پارکی به سبک
دوران غرب وحشی هستند. میهمانها با وارد شدن به این پارک درگیر داستانهای مختلفی
می شن که اون ها رو به چالش میکشه و افراد با وارد شدن به این ماجراها قهرمان
داستان خودشون میشن.
در واقع ایده ی اصلی داستان بسیار شبیه به بازیهای ویدئویی نظیر GTA هست. با این
تفاوت که مرزهای تخیل و واقعیت از بین رفته و این بار بهجای در دست گرفتن کنترل
شخصیت مجازی، خود افراد هستن که وارد دنیای بازی می شن.
فصل اول سریال با استقبال مثبت منتقدین و بینندگان همراه بوده و همهچیز نوید یک
سریال دنبالهدار عالی و دوستداشتنی رو می ده. البته که از تیم کارگردانی و
نویسندگی سریال هم چیزی جز این نمی شه انتظار داشت. جاناتان نولان که کارنامه ی
درخشانی در زمینه ی نویسندگی و دستیار کارگردانی داره، این بار هم اثری درخشان و به
یاد ماندنی تولید کرده.
اگر به ژانر معمایی – تخیلی علاقه دارید یا از بازیهای ویدئویی خوشتون میاد، و
البته با خون و خونریزی و خشونت شدید مشکلی ندارین، دیدن این سریال رو از دست ندین.
در بازار فیلم های سینمایی هم هرچند احتمالا فیلم های اسکاری به قدری جذاب و دوست
داشتنی هستن که خوراک تماشای فیلم مخاطب ها با هر سلیقه ای رو تا مدتی فراهم کنه،
اما حالا که حرف از سینمای فرهادی شد، اگر به حس تعلیق فیلم های فرهادی و فیلمنامه
های این سبکی علاقه دارین، فیلم Judge یا قاضی از فیلم های خیلی خوب در این فضا هست
که با فیلم نامه ی قوی و بازی های خوبی که داره دیدنش خالی از لطف نیست.
تلنگر:
مدتی قبل کتاب »یک عاشقانه ی آرام« نوشته ی نادر ابراهیمی رو میخوندم. اثر به
قدری معروف هست که نیازی به معرفی نداره. چیزی که می خوام بهش بپردازم قسمتی از
کتاب بود که بانوی داستان- عسل- از گیلهمرد گله می کنه که چرا مدتیه براش عاشقانه
ای نگفته و گیلهمرد پاسخ می ده:
از شباهت بیزارم عسل! شباهت میان این آواز و آن آواز، این کلام عاشقانه و آن کلام.
از شباهت به تکرار می رسیم، از تکرار به عادت؛ از عادت به بیهودگی؛ از بیهودگی به
خستگی و نفرت.
... وای بر آن روزی که چیزی – حتی عشق – عادتمان شود. عادت، همهچیز را ویران
میکند- از جمله عظمت دوست داشتن را، تفکر خلاق را، عاطفه جوشان را. مشکل من اینست
- این شده است– که مدتهاست میبینم که از عشق ، بسیار بیش از آن مقدار ناچیزی که
بهراستی ، در جهان مِهر از یادبُرده ی ما مانده است، سخن میگویند، و بیشتر، آنها
میگویند که اصلاً اهل ولایت عشق نیستند.
عاشق ، کم است ؛ سخن عاشقانه ، فراوان.
محبوبی در کار نیست، اما مطربان ولگرد، بهآسانی، از خوبترین محبوبان خویش، و غیبت
ایشان، فریادکشان و مویهکنان، سخن میگویند.
عسل بانوی من! روزگاری ست - چه بد! – که دیگر کلام عاشقانه، دلیل عشق نیست، و آواز
عاشقانه خواندن، دلیل عاشق بودن .
بعد از خوندن این سطرها با خودم فکر کردم اگر گیلهمرد داستان ما در زمان حال زندگی
میکرد و تفکرات قشر غالب جوانان امروزی، عشقهای یک روزه یا نهایت یکهفتهای که
بسیار هم داغ و آتشین هستن (!!) و بهطورکلی روابط بعضی از جوانهای امروزی رو
میدید چه میگفت و چه میکرد؟
یعنی مثلاً فکرش رو بکنین گیلهمرد »اردشیر« رو می دید هر روز صبح از خواب پا می شه
و اول آرایش می کنه، ابروهاش رو برمی داره، موهاش رو فشن می کنه و وقتی که حسابی
دلبر شد، تیشرت یقهباز نازک صورتیش رو می پوشه و با دوستاش میرن تو خیابون برای
دور دور و شماره دادن به زیبا رویانی که در خیابان حضور دارن. در این حین هم یکی از
کانالهای عاشقانه تلگرام رو باز می کنه، به متن هایی که براش هیچ معنی و مفهومی
نداره جز یادآوری روزهای مزخرف کلاس ادبیات دوران دبیرستانش نگاه می کنه، روی اون
فلش بغلش میزنه و بهصورت رندوم یا دستهای برای دلبرانی که طی یکی دو هفته اخیر
عاشقشون شده (و البته عاشقش شدن) می فرسته و بعدشم کلی استیکر قلب و بوس و خرس
صورتی و...
قطعاً عمق این عشقها و این سادگی در کپی کردن و ابراز کلام عاشقانه، گیلهمرد
داستان ما رو تا حدی به شوق می آورد که دیگه نهتنها عاشقانه ای نگه، که حتی شاید
با عسل بانو حرف هم نزنه!
تکنولوژی:
در دنیای مد، معمولاً روتین به این شکل هست که لباسهایی که چند سال قبل مد
بودند، دوباره بعد از گذشت چند سال مد می شن (البته خوشبختانه تا به حال مانتو
اِپُل دار از این قاعده مستثنا بوده). اگر اینترفیس نرمافزارها رو هم شبیه به لباس
اون ها بدونیم، ظاهراً در دنیای نرمافزار هم داریم دچار همین چرخه تکرار می شیم.
یعنی رابط کاربری نرمافزارهای آینده، بهجای داشتن چندین لایه گرافیکی و دکمههای
مختلف و فضای بعضاً شلوغ، داره به سمت رابط کاربری سادهای شبیه به محیط DOS برمی
گرده. البته با یک تفاوت کوچک و کلیدی، اون هم اینکه این رابط کاربری ساده، به
دستورات صوتی شما جواب میده.
برای درک بهتر قضیه به روزی فکر کنین که مثلا برای اطلاع از زمان حرکت مترو، کافیه
از گوشی تون بپرسین »اولین مترو به سمت قلهک چند دقیقه دیگه می رسه؟« و گوشی زمان
دقیقش رو بهتون اعلام میکنه. دیگه هیچ خبری از رابط کاربری های رنگ وارنگ نیست.
یا برای گرفتن تاکسی، کافیه فقط گوشی تون رو از جیب تون خارج کنین و بهش بگین قصد
رفتن به جایی رو دارین. گوشی تون خودش اسنپ رو باز می کنه و مقصد رو مشخص می کنه و
مکان فعلی شما رو هم خودش می دونه و تاکسی گرفتن به همین سادگی خواهد بود.
البته الان هم نرم افزارهایی مثل »سیری« اپل روی گوشی های این شرکت و Google Now
وGoogle Home روی پلت فرم اندروید شرکت گوگل از چنین رابط کاربری (هرچند خیلی
محدود) استفاده می کنن. اما رابط کاربری نرم افزارهای آینده به شکلی خیلی وسیع تر و
در تمامی جوانب زندگی پیرو چنین سبکی خواهد بود.
سال خوب، خوش، پربرکت و بدون مریضی و ناراحتی داشته باشین.
1- اوباش اینترنتی یا ترول (به انگلیسی: Troll) در گفتمان اینترنتی به افرادی گفته
میشود که با رفتار مخرب در فضای وب به دنبال جلب نظر کاربران، ایجاد تشنج و بیان
مطالب محرک و توهینآمیز هستند. (ویکی پدیا)
2- The Night Of
3- WestWorld
|