نشریه
پروازشماره 49 اسفند 1396
آرش آبایی
پیام
لالهزاری نه قدیس بود، نه انسانی استثنایی یا نابغه، یا هر کسی غیر از خودِ ماها.
او تنها بخشی از وجودش را که در همهی ما نیز وجود دارد، بیدار و فعال کرد، و آن
«وجدان دلسوز برای مردم» بود. معلوم است که همه با وجدان هستند (که امیدواریم
باشند)، اما «داشتن» با «عمل و اقدام» متفاوت است.
چه کسی از ساحل آرام بیزار است؟ که بدش می آید از همرنگی با جماعت، هماهنگی با
همهی رفتارها ، آداب و رسوم ، شعارهای رایج و تمام آنچه که فرد را سوار موج جامعه
می کند و بیسروصدا و بیدردسر با جریان سنت با خودش می برد؟
چرا باید برخلاف عرف و عادت مردم سخن گفت و بدتر از آن، رفتاری غیر معمول از خود
بروز داد؟ چرا باید برچسب های گوناگون و نامطلوب عوامانه را بر خود پذیرفت و از
اعتراض و بیان آنچه که حق میداند، دلسرد نشد؟
پیام – تا آنجا که من شناختمش – حقیقتی را برای خود تعریف کرده یا یافته بود و آن،
دلسوزی برای مردم، آگاهی بخشی به آنها و دور کردن آنان از رنج غیر لازم ناشی از
سنت ها و باورهای نادرست بود (که معنای اخلاق و رسالت روشنفکر همینهاست).
مهمترین ویِژگی پیام، «اقدام و عمل» بود برای آنچه که درست میپنداشت، و این
مهمترین رسالت یک انسان فرهیخته میتواند باشد: این که اولا برای کشف راه درست و
حقیقت زندگی تلاش کند، و ثانیا، پس از دستیابی به مسیر درست، آن را به دیگران نیز
بنمایاند.
جملهای منسوب به شریعتی است که میگوید: «چه بدبختی بزرگی است، به تنهایی خوشبخت
بودن».
و پیام نمیخواست به تنهایی خوشبخت باشد، خوشبخت از بهرهمندی از باور و عقیدهی
درست. پس زندگی کوتاهش را برای خوشبخت کردن فکری دیگران صرف کرد، و چه خوشبخت بود
که در تنهایی این خوشبختی را تجربه نکرد.
ای کاش ما هم پیام خوشبخت باشیم.
26 دی ماه 1396
|