نشریه پرواز شماره 50 مرداد 1397
در شهر دخترانی را دیدم که همه تن گوش بودند و گریه میکردند...
دخترانی که گوش بودند و سکوت میکردند...
دخترانی که گوش بودند و ذوق میکردند و باز مضطرب بودند و باز گریه میکردند...
و مردانی که همه تن چشم بودند و عصبی بودند....
مردانی که چشم بودند و سکوت میکردند...
مردانی که چشم بودند...
بغض مچاله میشد در گلویشان و مچاله میشدند و قدم میزدند....
در سطح شهر بوی کافور پیچیده بود...
|