نشریه پرواز شماره 54 آذر 98
آسمان چشمانت تیره بود
ندیدم، نفهمیدم چه شد
دستانت سرد، گونهات یخ
وقتی با دستم پلکهایت را بستم
دنیا برایم سیاه شد
انگار من درون چشمانت بودم با پلک بسته
آسمان، باریدن گرفت
قلب من کندتر از همیشه
خیس بودم
نه از باران
خشم دستانم را میفشرد
دنیایم تیره
چنان سرگیجهای داشتم که...
آغوشت
بهترین آغوش دنیا
دنیایم تاریکتر از قبل
دستانم سرد بود
تشنه
حالا من هم مثل تو
کنار تو
تا همیشه.
|