نشریه پرواز شماره 54 آذر 98
تلویزیون روشن است …
گویندهی اخبار
از خطر انقراض گونهای از شیر میگوید
و من به انقراض خندههایم در نبودت میاندیشم ….
تلویزیون روشن است
و گویندهی اخبار
از شکست شورش در فرانسه میگوید
و من به این فکر میکنم که چهقدر دلم میخواهد دست در دست تو کوچه پس
کوچههای پاریس را قدم بزنم و بر فراز رود سِن قفل عشق ببندیم
و یا سادهتر از آن
در یک بعدازظهر زمستانی
کنارت در شیرینی فرانسه
از عطر چای و طعم شکلات
مست شوم...
تلویزیون روشن است
و گویندهی اخبار
از سرعت انتشار اکسیژن در هوا میگوید
و من به این فکر میکنم که چگونه واردِ تک تک سلولهای بدنم شدی...
تلویزیون روشن است
و گویندهی اخبار
از فتح کوهی حرف میزند
و من به تاریخ فتح قلبم فکر میکنم ….
تلویزیون روشن است
و گویندهی اخبار
حرف میزند
اما من فقط تو را میبینم...
فقط تو را میشنوم….
|