انجمن کلیمیان تهران
   

یک خیابان فاصله

   

 

‌نشریه پرواز شماره 54 آذر 98

تیرماه 98 بود. یه روز صبح تلفن همراهم زنگ خورد. دوستم تماس گرفته بود یادآوری کنه که باهاش برم خونه ببینم برای خرید.
چند دقیقه بعد با موتور جلوی در مغازه‌ام بود. اون با ریش های ژولیده انگار تازه از خواب پا شده بود و من هم تیشرت و شلواری رو پوشیده بودم که همیشه در محل کار می پوشم.
بعد از سلام و احوالپرسی ازش پرسیدم حالا کجا می‌خوای خونه بگیری؟
گفت: «با وضع قیمت‌ها و پولی که من دارم جایی بهتر از همین طرفا (جنوب تهران) پیدا نمی‌کنم.»
اول رفتیم بنگاه‌های معاملات ملکی خیابان مختاری. خیابان مختاری یک چهارراه بالاتر از میدان راه‌آهن هست.
آپارتمان‌های ۱۸ سال ساخت زیرِ متری ۶ میلیون پیدا نکردیم! خانه‌های نوسازش هم از متری ۸ تا ۱۱ میلیون تومان متغیر بود.
دم دمای ظهر بود؛ بعد از دیدن کلی آپارتمان که با شرایط دوستم همخوانی نداشت وارد یک بنگاه دیگه شدیم.
فرد بنگاه‌دار آپارتمان ۳ سال ساخته شده‌ای را به ما معرفی کرد که به بودجه‌ی دوستم می‌خورد. تازه پارکینگ و آسانسور و انباری هم داشت ولی یک خیابان آن طرف بود.
شرایط دقیقاً همان بود که دوستم می‌خواست.
با موتور تقریبا ۵ دقیقه طول کشید تا به مولوی رسیدیم.
وارد محل که شدیم یاد فیلم «مغزهای کوچک زنگ زده» افتادم! محله‌ای با خانه‌های بسیار قدیمی و فرسوده که یکی در میان دّرِ خانه‌هایش باز بود و خانم‌های محل دم در نشسته بودند و با هم صحبت می‌کردند.
کوچه پس کوچه‌هایش پر از معتادهایی بود که در ملاءعام در حال مصرف مواد بودند!!!
به آپارتمان رسیدیم. نمای ساختمان نشان می‌داد نوساز است؛ داخل آپارتمان هم دیدیم. حدودا 50 متر تک خوابه با کابینتMDF.
از بنگاهی که قیمت را پرسیدیم گفت متری ۵ میلیون! خیلی تعجب کردیم!! یک خیابان فاصله و این همه تفاوت قیمت؟
بعد از بازدید آپارتمان به خاطر گرمای شدید هوا تصمیم گرفتیم به بقالی سرکوچه برویم و دو تا دوغ بخوریم. وقتی از فروشنده درباره‌ی محل و مردم آن پرسیدیم گفت: «اگه می‌بینی من راحت نشستم و دارم کار می‌کنم به خاطر این هست که قدیمی این محل هستم و مشتریِ دزد و معتاد و معمولی دارم و کسی با من کاری نداره، ولی برای تازه واردها خطرناکه! غیرممکنه خفت‌گیری نکنند!! تازه پس فردا اگه با مستأجر به مشکل بر بخوری، معلوم نیست چه بلایی سرت بیاره!! این محل به درد خونه خریدن حتی برای سرمایه‌گذاری نمی‌خوره.»
در همان لحظه بود که از بیرون بقالی صدای داد و هوار شنیدیم. یک نفر سر دیگری داد می‌زد: «کجا گذاشتیش؟؟» معلوم بود چیزی رو گم کردن. یک دفعه دیدیم بسته‌ی کوچکی از لابه‌لایِ ترکِ دیوارِ خانه‌ای در آورد. همه‌ی آن دعواها به خاطر یک بسته‌ی کوچک مواد مخدر بود!
به دوستم نگاه کردم؛ به این فکر بودم که در مختاری اصلا همچین چیزهایی ندیدم. واقعاً یک خیابان فاصله چه تفاوت فرهنگی ایجاد می‌کنه...!
 



 

 

 

Back Up 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید