انجمن کلیمیان تهران
   

داستان یک موز

   

 

نشریه پرواز شماره 55 مرداد 1399

تو نیکی می‌کن و در دجله انداز/ که ایزد در بیابانت دهد باز ]سعدی[


Do good and throw (your bread) in the Tigris, and God will repay you in the desert [Cf. the Hebrew pvb. by King Solomon, which reads as follows: "Cast thy [=your] bread upon the waters, for thou shalt [=you shall] find it after many days".]

احتمالا شنیده‌اید چند وقت پیش در یک نمایشگاه/موزه آثار هنری در میامی، یک موز طبیعی با چسب نواری به دیوار‌ چسبانده و به عنوان یک اثر هنری ارائه شده است. با پخش شدن این خبر خصوصا در فضای وب افراد زیادی شروع کردند به زیر سوأل بردن این کار یا برعکس تعریف و تمجید از اثر هنری و خالق این اثر یعنی مائوریتزیو کاتلان ایتالیایی و جالب اینکه این اثر ۱۲۰۰۰۰ دلار قیمت‌گذاری شد، اما اتفاقی در ادامه افتاد و بر آتش تنور این خبر دمید، فردی به نام دیوید داتونا در موقع دیدار از موزه، موز را از دیوار کند و خورد و خودش را هنرمند گرسنه نامید و با این کار اثر هنری کاتلان را تحت‌‌الشعاع قرار داد. اما واکنش موزه هم جالب بود، موز جدیدی را بلافاصله جایگزین موز اول کرد و اعلام کرد ارزش این اثر هنری به ایده‌ی آن است نه خود موز.
احتمالا تا زمان چاپ این مطلب شما هم خبر را خوانده یا شنیده‌اید و حتی شاید با گذر زمان آن را فراموش کرده باشید اما هدف از این نوشته نه خبر رسانی که بررسی یک سری جزئیات ماجراست که کمتر به آن توجه شد و به نظر من پر اهمیت تر از ظاهر ماجراست.
بیایید این اتفاقات را یک داستان در نظر بگیریم و به شخصیت‌های این داستان نگاهی بیاندازیم. شخصا پنج شخصیت در این داستان می‌بینم:
شخصیت اول: کاتلان
وی هنرمند است، سابق بر این اثر هم بوده شاید هم هنرمند موفقی بوده، اما نه من و نه شما در صورتی که در زمینه ی آثار او تخصص و یا علاقه‌مندی نداشته باشیم بعید است تا این زمان حتی اسمی از وی شنیده باشیم (البته در زمان نوشتن این مطلب متوجه شدم که وی چند سال قبل هم اثری ارائه کرد که پر سروصدا بود تحت عنوان »آمریکا« به شکل یک توالت فرنگی که از جنس طلای خالص ساخته شده). تحلیل من این است که کاتلان یا یک هنرمند ناامید است که تا به حال نتوانسته از ارائه‌ی آثارش آن طور که باید به شهرت برسد و دست به یک حرکت انتحاری زده تا شاید پیش از مرگ آثارش را به فروش برساند و زندگی خوبی داشته باشد حتی به این قیمت که شاید به طور کلی زندگی هنری‌اش زیر سوأل برود و حتی مجبور به فاصله گرفتن از آن شود (که خوب با توجه به سابقه‌ی شهرت اثر قبلی این تحلیل نادرست به نظر می‌رسد) یا یک هنرمند باهوش است و توانسته با کمی شانس با خلق اثری که ممکن است هیچ ایده‌ای پشت آن نباشد و حتی شاید نتوان آن را اثر (چه برسد به اثر هنری) نامید این‌طور مشهور شود و احتمالا باقی زندگی هنری و غیرهنری خود را بیمه کند و افراد بیشتری او را بشناسند. احتمال دیگر نیز وجود دارد این که واقعا ایده‌ی هنری پشت این موز چسبیده به دیوار بوده و تمام اتفاقات بعدی بدون خواست هنرمند ما افتاده است.
شخصیت دوم: داتونا
او نیز هنرمند است، اصالتا گرجستانی و اهل نیویورک او را نیز افراد غیرهنری نمی‌شناسند بهتر است بگوییم نمی‌شناختند. صفتی که برای این شخص انتخاب می‌کنم »فرصت‌طلب« است، هنرمند فرصت‌طلب، درست زمانی که همه‌ی دوربین‌ها به سمت اثر هنری نشانه رفته وارد کادر می‌شود موز را بر می‌دارد و آن را می‌‌خورد. داتونا البته کارش را به عنوان یک پرفورمنس آرت یا هنر اجرایی توضیح می دهد و نام آن را »گرسنه« می‌گذارد. همین نه بیشتر. بسیاری از افراد معتقدند این کار نه تنها هنر نیست بلکه فقط یک نمایش برای شهرت پیدا کردن است و داتونا هم با خبرگی این نمایش را اجرا می‌کند درست زمانی که بیننده دارد. اگر نظرات دیگر هم بررسی کنیم به این نتیجه می‌توان رسید که به هر حال داتونا شخصیت فرصت‌طلب است، حتی اگر کارش هنری بوده با استفاده از هنر دیگری آن را اجرا کرده حتی اگر موز چسبی را هنر ندانیم.
البته یک نظر دیگر این است که این دو هنرمند در خفا همکاری کرده و همه‌ی اتفاقات از پیش برنامه‌ریزی شده بوده است.
شخصیت سوم: موزه
مسلما منظور از موزه، مسئولان برگزاری این نمایشگاه یا همان موزه است، در وهله‌ی اول قربانی به نظر می‌رسند، اثر هنریشان خورده شده! اما به سرعت اطلاعیه می‌دهند که موز به نوبه‌ی خود اثر هنری نیست و ایده‌ی پشت آن است که اثر هنری محسوب می‌شود و سریعا یک موز بی‌ارزش را به جایگاه 120 هزار دلاری می‌رسانند. اما یک سوأل مهم مطرح است، یک موزه چرا باید چنین اثری را اصلا قبول کند؟ یا کارشناسان موزه آن را واقعا یک اثر هنری به حساب آورده‌اند یا اینکه موزه هم مثل دو هنرمند قصد مطرح شدن دارد چرا که احتمال مطرح شدن از طریق یک اثر جنجالی بسیار بیشتر از احتمال آن توسط یک اثر فاخر است.
شخصیت چهارم و پنجم: مردم و رسانه‌ها
چرا این دو شخصیت را کنار هم آوردم؟ زیرا که هر دو یک کار را از دو روش متفاوت انجام می‌دهند هر دو خواسته یا ناخواسته بر طبل شهرت سه شخصیت قبلی می‌کوبند اولی با گرفتن عکس‌ها و سلفی‌های مختلف و به اشتراک گذاشتن آن در شبکه های اجتماعی و دومی با پخش خبرهای مربوطه و تجزیه و تحلیل آثار هنری و هنرمندان داستان. به نوعی این دو شخصیت را می توان قربانی نامید چرا که از آن‌ها به طریقی ناباورانه استفاده شده و بدون کوچک‌ترین دریافت هزینه‌ای دارند تبلیغات می‌کنند اگرچه فرایند قربانی شدن بیشتر در مورد مردم صادق است چون نوشتن مطالب این چنینی شاید به درآمدزایی بیشتر رسانه‌ها نیز کمک کند.
اما برگردیم به ابتدای بحث، آیا دو اثری که از این دو هنرمند به جا گذاشته شده واقعا هنری هستند و چرا مهم است که بدانیم هنری هستند یا نه؟
طبق تعریف دیکشنری آکسفورد، هنر مجموعه آثار یا فرایندهای ساخته‌ی انسان است که در جهت اثرگذاری بر عواطف، احساسات و هوش انسانی و به منظور انتقال یک معنا یا مفهوم خلق می‌شوند. شاید با همین جمله خیلی راحت بتوان هنری بودن آثار مذکور را رد کرد اما چندان هم که ساده به نظر می رسد نیست، در واقع این جمله می‌گوید هر آن‌چه انسان بسازد و با آن مفهومی را انتقال بدهد هنر است، پس دلایل متعددی را می توان برای هنری بودن یک اثر ارائه کرد چرا که هر کس می تواند چیزی هر چند ساده و اولیه بسازد و بگوید من از ساخت آن منظوری داشتم، حالا اگر شما آن منظور را نگرفتید مشکل از شماست! و به این ترتیب مرز هنر و غیرهنر محو شود. در همین حد به توضیح هنری بودن یا نبودن یک اثر اکتفا می‌کنم چرا که یک بحث تخصصی بوده و از طرفی جدا از بحث تخصصی بودن یا نبودن می‌تواند بسیار سلیقه‌ای باشد.
اما اینکه چرا اهمیت دارد که این آثار هنری هستند یا نه در ادعای هنری بودن آن‌هاست. یک موز چسب‌زده بر دیوار عصبانیت بسیاری از هنرمندان را بر می‌انگیزد، اول کسانی که حسرت می‌خورند چرا زودتر به فکر خودشان نرسید، دوم کسانی که آثارشان مورد قبول موزه برای ارائه شدن قرار نگرفته و سوم افراد بی‌طرفی که ذات هنر برایشان اهمیت دارد و نمی‌توانند تحمل کنند اثری که به زعم آن‌ها غیر هنریست در مجموعه ی آثار هنری قرار گیرد. در واقع به یک جمله از پاراگراف قبلی می‌رسیم، محو شدن مرز هنر و غیرهنر که مثل علم و شبه علم، مثل واقعیت و خرافه و امثال این‌ها و حتی به همان اندازه اهمیت دارد.
سخن آخر
اتفاقات پیرامون این موز و خود آن اگرچه شاید هنر نبودند اما موجب بالا گرفتن بحث‌های متعدد و ارائه شدن نظرات مختلفی شدند که تنها با رخ دادن چنین مواردی ممکن می‌شود. مهم است که هنر را بشناسیم و بر اساس اطلاعات و آگاهی‌های به جا در مورد آن قضاوت کنیم و فقط بلندگوی خبررسانی افراد فرصت‌طلب نباشیم.
 



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید