مترجم : مریم حناساب زاده
بهمن 1378
اصطلاح "روانکاوی" و نام "فروید" مفاهیمی آشنا برای بیشتر افراد است. به طوری که
روانشناسی علمی و شیوه های عملی روان درمانی با نام فروید آغاز می شود. با این که
فروید از شهرت فوق العاده ای برخوردار است. عامه مردم آشنایی سطحی و نادقیقی با
نظام فکری او دارند به طوری که بسیاری چنین باور دارند که "فروید" یعنی روانشناسی و
"روانکاوی" یعنی تنها راه درمان اختلالات هیجانی نوشتار حاضر به منظور آشنایی با
فروید و مفاهیم عقیدتی او تقدیم علاقه مندان می گردد.
زندگی نامه
فروید در ششم ماه مهر 1856 در "فری برگ" (واقع در چکسلواکی) به دنیا آمد . پدرش
یهودی و تاجر پشم بود و مادرش که 20 سال از پدر فروید کوچکتر بود زنی با محبت و
حامی خانواده بود از هشت فرزند خانواده فروید توانایی ذهنی بیشتری از خود نشان داد.
فروید پس از تحصیلات دبیرستانی، ابتدا به تحصیل در رشته پزشکی پرداخت و در سال 1882
پس از ازدواج با "خانم مارتا برنیز" (Martha Bernays) به عنوان پزشک متخصص بالینی
اعصاب مشغول به کار شد. فروید در اثر آشنایی با شخصی به نام "بروئر" به هیپنوتیزم
علاقمند شد و از آن در درمان بیمارانش سود جست و در این باره پیشرفت های فراوان
نمود و کتب بسیار در زمینه روانشناسی علمی و عملی نوشت . هنگامی که هیتلر در سال
1933 به قدرت رسید کتابهای فروید توسط حکومت نازی به آتش کشیده شد فروید راجع به
این اقدام چنین اظهار نظر کرد:"چقدر داریم پیشرفت می کنیم ! اگر در قرن وسطی زندگی
می کردیم خودم را می سوزاندند ، امروز به سوزاندن کتابهایم قناعت می کنند".
درحالی که تا سال 1934 روانکاوای یهودی دوراندیش تر، آلمان نازی را ترک کرده بودند
فروید اصرار داشت در وین بماند با این حال به توصیه دوستانش به انگلستان سفر کرد و
مورد استقبال گرم قرار گرفت و این در حالی بود که به علت ابتلا به سرطان آخرین
سالهای عمر خود را با رنج فراوان سپری می کرد فروید در 23 سپتامبر 1939 بدرود حیات
گفت برخی از آثار مهم وی عبارتند از : کتاب "تعبیر رویاها" که از مشهورترین آثار
اوست. و نیز کتاب "آسیب شناسی روانی زندگی روزانه" و سه مقاله درباره نظریه جنسیت.
نفوذ فروید در روان پزشکی و روان شناسی بالینی عمیق است و عظمت و بزرگی نظام فکری
او را نمی توان انکار نمود به قول بورینگ (1950): این احتمال وجود ندارد که در سه
قرن آینده کسی بتواند یک تاریخ روان شناسی بنویسد بی آنکه از فروید نام برد و با
وجود این ادعا کند که تاریخ او تاریخ عمومی روان شناسی است...
نظام فکری فروید
از نظر فروید شخصیت داری سه سطح است:
1- "نهاد" که منظور از آن وجود غریزه ها و به طور کلی هر امر دیگری است که آدمی به
ارث می برد.
2- "من" سطحی از شخصیت است که اکتسابی است و برخلاف "نهاد" که غریزی است و بر همین
مبنا فقط در پی برآورده ساختن خواسته های غریزی همچون غذا یا میل جنسی می باشد ،
"من" از عقل پیروی می کند یعنی به این نکته توجه دارد که در هر موقعیتی نمی توان
گرسنکی یا میل جنسی را ارضا نمود مثلاً "نهاد" که سطح اول شخصیت است مدام در جستجوی
لذت و خوشی است ولی "من" که سطح دوم شخصیت می باشد بر اساس موازین اخلاقی و قیود
اجتماعی عمل می کند.
3- "من برتر" یا همان "وجدان اخلاقی" که هدفش رسیدن به کمال می باشد به عنوان مثال
وجود "من برتر" در انسانها باعث می شود که انسان گناهکار خود را سرزنش کرده و مستحق
تنبیه و مجازات بداند.
البته وجود سه سطح شخصیت به این معنی نیست که "نهاد"، "من"،"من برتر" سه پدیده جدا
از یکدیگرند، بلکه شخصیت یک فرد بهنجار به صورت یک واحد کل عمل می کند.
یکی دیگر از نظریات فروید "مراحل رشد در انسان" است به عقیده فروید شخصیت انسان در
5 سال اول زندگی پایه گذاری می شود و در همین پنج سال او زندگی ، آدمی از چند مرحله
مختلف می گذرد. فروید در این تقسیم بندی بیشتر به "غریزه جنسی" توجه دارد چرا که به
نظر او مهمترین انگیزه رفتار انسان ها همین عامل است اما شاید بتوان گفت مهم ترین
نظریه ای که موجب شهرت عالم گیر فروید شده است توجه او به "ناخودآگاه" است به عقیده
او زندگی روانی هر فرد از دو بخش تشکیل شده است بخش "هوشیاری" و بخش "ناهوشیاری"
اگر این امر را به یک کوه یخ تشبیه کنیم بخش هوشیاری مانند قسمت کوچکی است که سر از
آب بیرون آورده و ما قادر به دیدن آن هستیم اما بخش عظیم و نیرومند رفتار همان بخش
ناهوشیار یا ناخودآگاه است که فرد غالباً از وجود و نیروی عظیم آن بی اظلاع است
البته بخشی به نام "نیمه هوشیار" نیز وجود دارد که با اندکی تلاش میتوان مطالبی که
دراین بخش وجود دارد را به بخش هوشیار (یعنی آگاهی) کشاند مثلاً وقتی شخصی را که می
شناسیم نامش را فراموش می کنیم با اندکی فشار آوردن به ذهن خود ناگهان اسم او را به
خاطر می آوریم و این همان مفهموم "شبه خودآکاهی" است.
به هر حال نظام فکری فروید نشانگر نبوغی بس عظیم است و مفاهیم بسیار پیچیده و
دشواری را که در خود گنجانده که از حوصله این مقاله خارج است.
نقد و تحلیل
با مطالعه و بررسی در نظریات فروید به چند نکته می توان اشاره نمود نخست این که
تاکید بیش از حد فروید وی پنج سال اول زندگی در تشکیل شخصیت دیدی افراطی است .
اگر بنا است که شخصیت بهنجار یا نابهنجار فرد، تنها در سنین کودکی پایه ریزی، شود.
اصولاً تربیت و مساله آمورش بی معنی خواهد بود. درست است که سالم بودن شخصیت
نخستین. یکی از عوامل مهم سازندگی و بالندگی شخصیت دربززگسالی است ولی تنها عامل
نیست.همچنین فروید برای غریزه جنسی اهمیت زیاد از حدی قائل شده و به تاثیر محیط
اجتماعی و اصول اخلاقی کمتر توجه می کند به علاوه انتقادهای دیگری از سوی برخی صاحب
نظران به مفاهیم "خودآکاهی – شبه خودآگاهی- ناخودآگاهی" فروید وارد شده است با این
حال باید توجه کرد انتقادهایی که از نظرات فروید شده است نمیتوانند ازاهمیت این
نظرات و تاثیر عظیمی که روی روان شناسی و علوم مختلف دیگر داشته اند ، بکاهند.
مقالات مرتبط:
او فقط دختر فروید نبود
مسئولیت بازماندگان مشاهیر
|