انجمن کلیمیان تهران
   

صحبت کردن خد-اوند با اَوراهام

   

 

شاعر :هادی نامدار
بهار 
1306

خداوند روزی به ابرام گفت

 

به همراه سارا که باشدت جفت

زحاران ب جاییکه گویم برو

 

به کنعان زمین رفته ساکن بشو

در آن ملک باید که گردی مقیم

 

بسازم ترا امتی بس عظیم

همه دوستانت مبارک کنم

 

ابا دشمنان تو من دشمنم

مبارک کنانت برکت برند

 

همه مبغضان تو لعنت شوند

چو ابرام از حق شنید آنچنان

 

بزودی بکوچید تا آن مکان

خداوند ظاهر شد آنجا به او

 

بگفتا ببین این زمین نکو

که مثلش نباشد به عالم یقین

 

به ذریه تو دهم این زمین

بشد باورش هر چه از حق شنود

 

خدا هم صداقت حسابش نمود

چو ساره زنش آن شهیر جهان

 

که بد محترم تر زدخت شهان

نود ساله بودی و نازاده بود

 

کنیزش به ابراهیم، داده بود

که هاجر بدش نام و آزاده بود

 

برایش اسمعیل را زاده بود

چو زن شد به ابرام آن ماهرو

 

اسمعیل تولید گردید از او

   



 

 

 

Back Up Next 

 

 

 

 

استفاده از مطالب اين سايت تنها با ذكر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است.
.Using the materials of this site with mentioning the reference is free

این صفحه بطور هوشمند خود را با نمایشگرهای موبایل و تبلت نیز منطبق می‌کند
لطفا در صورت اشکال، به مسئولین فنی ما اطلاع دهید