به
قرنی چنین بود هر خاص و عام |
|
که
تولید شد از پدر ابرهام |
پسرهای نوح نبی اسم شان |
|
چه
شِم وچه هام وچه یافِت بدان |
شد
اَرپَخشَد از شِم و شِلَه از او |
|
زشِلَه شد عِوِر و پِلِق ز او |
زپلق، رعِو آمد از وی سِروغ |
|
که
ناحوُر هم یافت از وی فروغ |
ز
ناحور طره بدی یادگار |
|
زطره شدی اَبراهام آشکار |
چو
اَبرام تولید شد از پدر |
|
دگرگونه بد حال او سر به سر |
چو
عمرش رسیدی به حد بلوغ |
|
بدانست کز بت نباشد فروغ |
بگفتا پرستیدن بت بداست |
|
یگانه خدای جهان ایزد است |
پرستیدن اورا سزاوار هست |
|
که
یکتا و بی مثل و بی یار هست |
چو
ابرام حق را پرستش نمود |
|
خدا هم بهر جا ورا یار بود |
بدادش خدا دولت بی حساب |
|
بهر کار می گشت او کامیاب |