فرانک عراقی
اسفند 78
- آقاي صوفرزاده ضمن تشكر از شما كه لطف كرديد و اجازة گفتگو را به مجلة بينا
داديد، به عنوان اولين سؤال آيا در خانوادة شما كسان ديگر نيز به كار هنري پرداختهاند؟
- همانطور كه ميدانيد صُوفِر در عبري به معناي نويسنده است. پدربزرگ من در
همدان خطاط (كاتب) تورات بود و درواقع بايد بگويم من نيز ذوق هنري خود را از ايشان
به ارث بردهام. اما اتفاقات مراحل مختلف زندگي بيشتر باعث ميشود كه انسان هنري
را كه مورد دلخواهش است ادامه دهد. در خانوادة خودم هم دو پسر بزرگم ابتدا به كلاس
عكاسي ميرفتند و ذوق عكاسي داشتند اما اكنون در رشتة پزشكي تحصيل ميكنند و شايد
من تك و تنها به اين هنرم ادامه ميدهم.
- شما چند سال است كه آتليه داريد؟
- دقيقاً 40 سال است كه آتليه دارم. در واقع من از پيشكسوتهايي بودم كه اين كار
را شروع كردم، چون در سال 1333 كه من در آموزش و پرورش استخدام شدم از همان روز نيز
مغازهاي را گرفتم و آتليه باز كردم. الان طبق آمار تقريبي كه گرفتهام هنرجوها و
شاگردان من بين 35 سال و 60 سال دارند كه خيلي صميمي هم با يكديگر برخورد ميكنيم
.
- با گالري دارهاي ديگر چه رابطهاي داريد؟ مثلاً خانم سيحون كه اولين گالريدار
زن ايران هستند؟
- يلي كم ارتباط دارم. حقيقت اينكه دو چيز، باعث تأسف و خوشحالي است. يكي نحوة
استقبال از گالريدارها؛ چه در ايران و چه در خارج تنها صرف دانستن هنر نيست، خيلي
شرايط ديگري نيز هست كه يك گالريدار بايد داشته باشد. دوم جنگ و جدالي است كه بين
هنر كلاسيك و هنر مدرن پيشآمد. عدهاي ميگفتند كه در كارهاي نو سابقه و طراحي
زياد مهم نيست و ذوق را اصل مهم ميدانستند. اما خود من و كساني كه هم رديف من
هستند هميشه طراحي را مهم ميدانستيم، مثل خياطي كه اگر طراحي خوبي نداشته باشد
چيز خوبي از آب درنميآيد. خانم سيحون را هم بيشتر در نمايشگاههاي بينالمللي
ديدهام اما هميشه محبت كردهاند و مرا به گالري خود دعوت كردهاند. الان چون
عمل قلب انجام دادهاند كمتر فعاليت ميكند اما هميشه به عنوان يك بيننده از من
دعوت كردهاند.
- شما چه سبك نقاشي را دنبال ميكنيد؟
- من به عنوان نقاشي كه
متنوع كار ميكند كارم را شروع كردم. علت را هم اين ميدانم كه بين دهة 30 تا دهة
70 تحول سبكها در ايران بسيار بود. الان دارم روي سبك مونوپرينت كار ميكنم.
اين كار را روي سنگ و روي قطعات مسي انجام ميدهند اما من ابداعي كردم كه با مواد
رنگ و روغن روي كاغذ آن را انجام ميدهم. در آخرين سبكها داستان كامپيوتر به
وجود آمد. هنرمندها با دانستن هنر خود وقتي با دنياي كامپيوتر آشنا شدند مجبورند
سبكهاي زيادي را دنبال كنند. من زماني ميخواستم اسم آتليهام را «كِلامُد»
بگذارم. «كلا» به معناي كلاسيك و«مُد» به معناي مدرن چون عقيده دارم در يك آتليه
همه جور چيزي را خواستار هستند. اما من بيشتر با نقاشي و طراحي گل آشنا و مأنوسم
مخصوصاً گل رز.
- تا به حال چند نمايشگاه در ايران داشتهايد؟
- در سال 1333 در
باشگاه مهرگان نمايشگاهي از معلمين آموزش و پرورش ترتيب داده بودند كه من هم در آن
شركت داشتم همچنين چندين بار در آبادان و اهواز هم نمايشگاههايي داشتهام. يك
بار هم نمايشگاه خصوصي در هتل هما (شرايتون) داشتهام. در جامعة كليميان نيز به
مناسبت دهة فجر چند بار نمايشگاه گذاشتم و چند بار هم به طور خصوصي در شهرك غرب
نمايشگاه داشتم.
- چند نمايشگاه در خارج از ايران داشتهايد؟
- من زماني كه در
پاريس تحصيل ميكردم در آخر هر ترم در گراند شومير پاريس نمايشگاه داشتم. اما موفقترين
نمايشگاهم در «ونكُووِر» كانادا بود كه در سال 1993 داشتم. كارهاي جديدم را بردم كه
مخصوصاً از طرف جامعة يهودي آنجا بسيار مورد استقبال قرار گرفت.
- وضيعت نقاشي را
در ايران و در جامعة يهودي ايران چگونه ارزيابي ميكنيد؟
-محيط جامعة ما به گونهاي
است كه به خود هنر كمتر پرداخته ميشود. تا به حال انجمن كليميان يك نمايشگاه
ترتيب ندادهاست تا بچهها طرحها را ببينند و افرادي كه ذوق دارند پرورش پيدا
كنند. امروزه با آمدن كامپيوتر به علاقمندان ميگوييم ميدانيد كه با غولي روبرو
شدهايد كه پابهپاي هنر پيش ميرود. قبلاً نقاشيهايي كه با «اِيربراش» كار ميكردند
پيستوله ميخواست، موتور ميخواست و غيره. من يكي از افتخاراتم اين است كه در اين
رشته پيشكسوت بودم و اولين بار پيستوله را به ايران آوردم ولي همه آنها را كنار
گذاشتم چرا كه با وجود كامپيوتر حتي بچههاي كوچك هم ميتوانند با هر سليقهاي
هر نقاشي را انجام دهند.
- استقبال از هنر نقاشي در ايران بهتر است يا خارج ؟
- من
چون آتليه دارم و در محيط خودم كار ميكنم استقبال را خيلي خوب ديدهام. حتي
مشتريهايي كه در خارج هستند بعد از 35 سال هنوز سراغ مرا ميگيرند و از من تابلو
ميخرند. حتي تابلوهايي در اينجا وجود دارد كه با سنگ ساخته ميشود و بسيار سنگين
است اما آنها را هم ميخرند و با زحمت به خارج ميبرند. من موقعي كه تابلوي نقاشي
ساختم در خارج متوجه شدم كه هر تابلويي قاب خاصي دارد ولي در ايران چنين ابتكار و
ابداعي وجود نداشت و فقط با قالب قاب ميساختند. من پيشنهاد كردم كه ميخواهم
تغييري در نوع قاب ايجاد كنم اما همكاران من توجه نكردند و من خودم براي تابلوهايم
قاب ساختم. بعضي از مراجعهكنندگان از قابها خوششان آمد و آينة آن را خواستند، بعد
هم خواستار كنسول آن شدند و بعد هم از من كمد و بوفه درخواست شد. پس از آن در رشتة
سراميك وارد شدم و كوزههاي سفالي برجسته ساختم تا خواستههاي آنها را برآورده
كنم.
- چه خاطرهاي از شغلتان داريد؟
- اين شغل تماماً خاطره است، از روز اولي كه
شروع كردم و در آينده نيز اميدوارم همينطور باشد. چون موقعي كه اين كار را شروع
كردم با صميميت با مردم برخورد كردم. اكنون دوستاني دارم كه در كلاسهاي كنكور سال
45 - 40 بودند و هنوز هم با احترام با هم برخورد ميكنيم. الان تابلوهايي كه اينجا
ميبينيد همه خاطرهاند و اگر از من دليل به وجود آمدن آنها را بپرسيد شايد جوابي
نداشته باشم به آنها بدهم. در دوران مدرسه، من در دبيرستان ذوقي در جنوبيترين
نقطة تهران، بعد دبيرستان وحيد و يك سال هم در دبيرستان اتحاد بودم. متأسفانه رشتة
هنر بخصوص نقاشي و خط و ورزش در دبيرستانهاي آن زمان جنبة كمك نمرهاي داشت و همه
استقبال نميكردند مگر اينكه خودشان ذوق داشتند. چندي بعد يك كتاب چاپ كردم كه
بعضي بچههاي شيطان قبلاً ميكشيدند يا كپي ميكردند. پس از آن من ابتكاري به
خرج دادم و تصميم گرفتم هر دفعه تابلوهاي بزرگي را سر كلاس ميبردم و شاگرد ديگر
نميتوانست بگويد قبلاً آن را كشيدهام.
- با شاگردهاي متقلب چه عكسالعملي
داشتيد؟
- حقيقت اين است كه اگر معلم در سر كلاس با شاگردان راه بيايد هيچ مسئلهاي
بوجود نميآيد و من احمد ا... سال اول و دوم ين موضوع را درك كردم. علتش هم اين
بود كه مثلاً در مدرسه اتحاد اگر بچهها معلم نداشتند من به كلاس پايينتر ميرفتم
و درس خط و نقاشي تدريس ميكردم. كه چون آن زمان هم با هنر و هم نقش هنرپيشگي كه
در آن سابقه داشتم آشنا بودم، معلمي را هم يك نوع هنرپيشگي دانستم چرا كه با توجه
به مشكلات، خود معلم ميتواند با بچهها دوست خوبي باشد و حتي بالاتر از آن پدر
خوبي هم براي آنها باشد. مسئولان مدرسه هم ميديدند كه من علاوه بر درس هنر، بحث
اجتماعي نيز با بچهها داشتم.
- چرا در مدرسه درس هنر را زياد جدي نميگيرند؟
-
آن زمان خانوادهها براي بچهها رشته ادامه كار را تعيين ميكردند. مثلاً اكثر
خانوادههاي كليمي ايران بچهها را به رشتة پزشكي ميفرستادند و هنر در درجة
چندم اهميت بود. اگر من در مدارس قدرتي داشتم مسئله هنر را خيلي جديتر ميگرفتم.
من شنيدم كه از سال آينده در دبيرستان پنج شش ساعت درس تحقيق براي انتخاب رشته و
كار خواهند گذاشت و اينكه بچهها آماده ميشوند خيلي خوب است. كسي كه ميخواهد
رشتهاي را انتخاب كند اگر از همان بچگي رشتة خود را انتخاب كند كسي نميتواند
جلوي او را بگيرد. در واقع تمام درسهايي كه ميخوانند مسئله نقاشي هم در آن مؤثر
است مثل ساختمانها، لباس، كفش و غيره كه همگي احتياج به يك طراحي خوب دارد. الان
در خارج مرتب روي اجناس كار ميكنند مثلاً يك شيشه نوشابه را مرتب با طرحها و
نقاشيهاي مختلف به مردم ارائه ميدهند. خانوادههاي ما كه وارد به اين موضوع
نيستند در خانهها آخرين چيزي كه به ديوار نصب ميكنند تابلوي نقاشي است. اما در
خارج اگر پولي هم بابت خريد خود اصل اثر ندارند كه بدهند با يك پوستر اين كار را
انجام ميدهند و پولدارها هم تابلوهاي نقاشي را ميخرند.
- اگر نقاش نميشديد
دوست داشتيد چكاره شويد؟
- هيچ وقت به اين موضوع فكر نكردم. اما يكبار معلم موضوع
انشايي داد با اين عنوان كه «در آينده ميخواهيد چكاره شويد». همه دوست داشتند كه
دكتر شوند يا مهندس. من چون ذوق نوشتن هم داشتم نوشتم كه من ميخواهم حتي رفتگر
شوم. معلم خنديد و من گفتم اگر همه دكتر يا مهندس شوند پس كارهاي نظافت شهر چه ميشود
و نمرة خوبي هم گرفتم.
- در مدسه شاگرد زرنگي بوديد؟
- نخير، تمام حواسم به نقاشي،
انشاء و كارهاي تأتر و نمايش بود و يك سال هم در كلاس درجازدم و خيلي پشيمانم، چون
در مدرسة اتحاد مثلاً زبان فرانسه را با زحمت زياد به ما ياد ميدادند. ياد« مادام
كوئنكا» و«مسيو كوئنكا» و «كل كادر» به خير كه چه زحمتي ميكشيدند و فداكاري ميكردند،
اما متأسفانه من خودم استفادة كافي نبردم. بعدها كه به فرانسه رفتم و ادامة هنر
دادم تازه فهميدم كه چه فرصتي را براي ياد گرفتن از دست دادهام.
- براي جوانان
علاقمند چه توصيهاي داريد؟
-من چون خودم عاشق كارم شدم و هستم و به علت فقر مادي
خانواده نميتوانستند وسايل تحصيل مرا فراهم كنند، خود جوشبار آمدم. واقعاً نميتوان
به جوانان توصيه كرد كه به اين رشته بيايند يا خير. اين رشته نكتههاي ظريف و پيچشهاي
ظريفي دارد كه توصيه نميكنم بدون ذوق به آن وارد شوند. اگر بخواهند هنر را با ذوق
دنبال كنند خيلي دلچسبتر خواهد بود ولي اگر حرفهاي دنبال كنند در واقع بايد
فرمايشات صاحب كار را قبول كنند.
- چه تعريفي از هنر داريد؟
- هنر شكوفا شدن آن
روياهايي است كه ميتواند به مغز فشار آورد اگر بچهاي آرزوي فيلم ساختن دارد حتي
نمايشي را كه در خانه بازي ميكند شكوفا شدن ذوق اوست. اكنون هنر در هر چيزي رخنه
كرده است، مثلا هنر معماري كه در زيبا ساختن و هماهنگي اجتماع نقش مهمي را بازي ميكند.
وضعيت هنر را قبل و بعد از انقلاب چگونه ارزيابي ميكنيد؟
- هنر از لحاظ خريد در
قبل از انقلاب در دست اشخاص متمول بود. بعد از انقلاب به خصوص در جنگ، هنرمندان
دوست داشتند كه از فعاليتها و فداكاريها بيشتر صحبت كنند. اخيرا بيشتر ميبينيم
كه هنر مدرن كه قبل از انقلاب به حد وفور بود امروزه هم زياد است و جوانها ديگر
زحمتي براي يادگرفتن طراحي، بازي كردن با رنگها و طرحهاي آبستره نميكشند و
تقريباً همة سنين با هنر آشنايي دارند و همه جور هنري هم وجود دارد.
- از همكيشان
خودتان چه انتظاري داريد؟
- آنها امروزه آنقدر در دنياي گرفتاري خود غوطهورند كه
هنر در درجة چندم اهميت قرار دارد. اما اين وظيفة مسئولان جامعة ماست كه ارتباطات
جمعي را گسترش دهند. با برگزاري نمايشگاهها، بردن به موزهها، با سفرها، اين ذوقها
را ميتوان پرورش داد.
- از مسئولين جامعة يهودي چه انتظاري داريد؟
- من از كم
توقعترين افرادي هستم كه گاهي اوقات خودم را پر توقع ميدانم جامعة ما بايد در
جامعة بزرگ ايران هميشه سرافراز باشد و مسئولين جامعه از اين لحاظ وظيفة مهمي بر
گردن دارند. بايد در اجتماع انسانهاي خوبي باشيم همانطور كه هستيم و وفادار به
ايران و جزو افتخارات اين مملكت باشيم.
- اگر صحبتي با خوانندگان مجله داريد
بفرمائيد.-مجلة بينا، مجلة بسيار خوبي است از اين بابت كه تنها وسيلهاي است كه
ميتواند ارتباط جامعه كليمي ايران را با دنيا برقرار كند و پيشنهاد ميكنم اگر
ميشود در امريكا و اروپا نيز نشر پيدا كند و پلي باشد ميان تمدن زيباي ايران با
كشورهاي خارجي چون ما از نظر هنر بسيار غني هستيم و اين ميتواند براي دنيا پيام
آفرين باشد و از اين نظر امر خطيري بر دوش بينا قرار دارد. با تشكر از آقاي
صوفرزاده كه وقت خود را در اختيار ما گذاشتند |