|
|
ماهيار كهنباش «... در ميان دانشجويان متحصن در دانشگاه تهران (سال 1339) ما چند نفر كليمي بوديم، كه اتفاقا هويت يهودي جمع ما هم با يك سخنراني تحسينبرانگيز در آن تحصن سياسي مشهود و مشخص شد». هارون يشايايي مردادماه 1382 – سازمان دانشجويان 1- هدف از ذكر قسمت كوتاهي از خاطرات «يشايايي» كه به سالهاي پيش از تاسيس سازمان دانشجويان برميگردد، اين نيست كه چماقي براي تخطئه و يا حتي «نقد» اوضاع و احوال فعلي سازمان دانشجويان يهود و در گستره وسيعتر دانشجويان يهودي يافته باشم، گرچه گاهي از موضع غرور، احساس «گنگ خواب ديده» بودن ميكنم اما حتي اگر «عالم تمام كر» و «خلق از شنيدنش» عاجز نباشند (كه نيستند) «من عاجزم زگفتنش». همچنين قصد ندارم الگويي از گذشتگاني كه درست يا غلط عادت كردهايم همواره به نيكي از آنان ياد كنيم، تحويل دانشجوياني بدهم كه در كشوري زندگي ميكنند كه حكومتش، تقريبا دينيترين حكومت جهان است؛ حكومتي كه برخواسته از يكي از اسلاميترين انقلابها و جنبشهاي تاريخ (پس از صدر اسلام) است. انقلابي كه با هدايت يكي از موفقترين رهبريهاي كاريزماتيك مذهبي در طول تاريخ به پيروزي رسيده و ... . حتي اگر از پشت سفيدترين عينك دنيا نگاهي به انقلاب اسلامي ملت ايران بيندازيم، تعارضات ميان يك جنبش اسلامي ارتدكس و اقليتهاي مذهبي (خصوصا يهوديان) را گريزناپذير و حتمي مييابيم. منظور اين نيست كه لزوما «حاكميت اسلامي» تعرضي به يهوديان كرده باشد، بلكه آن چه مشهود و مشخص است صرفا وجود بعضي «تعارض»هاست كه دشمنان و دوستان انقلاب هم به آن اذعان دارند و البته دوستان، آن را «گريزناپذير» ميدانند (مثل ما). دانشجويان يهودي ميراثدار چنين كشور و چنين شرايطي هستند. براي درك و شناخت تفاوتهاي آشكار فضاي سياسي ايران در دهه 20 و ابتداي دهه 30 شمسي و آن چه امروز ميبينيم و تا حدي لمسش ميكنيم نيازي نيست كه تاريخ را «به خوبي» بدانيم، آن دوران با امروز تفاوتهاي بنيادي دارد و دقيقا به همين خاطر است كه تحويل يك الگوي «وكيوم» شده از آن مدل دانشجويان، به دانشجويان امروزي را خلاف عقل و منطق ميبينم. اصولا «نسبيت» چنان سايهاي بر اين مباحث ميافكند كه خارج كردن آنان از ظرف زمان و مكان و سنجش آنان در خلا مطلق يك ذهن بسيار شجاع و مطمئن را طلب ميكند. خلاصه اين كه قصدم اين نيست كه بگويم: دانشجويان يهودي در فلان سالها فعاليت سياسي كردهاند، خوب است، امروز نميكنند، بد است. آن روزها مطالعات ايدئولوژيك داشتند، خوب است، امروز ندارند بد است. راديكال بودهاند، خوب است، امروز بيتفاوتند، بد است. به مباحث فكري و نظري علاقهمند بودهاند، خوب است، امروز بيعلاقهاند، بد است و ... . 2- من به ياد نميآورم، اما بوده است زماني نه چندان دور كه اقليت يهودي در ايران به شكلي كاملا ايزوله (البته در بعضي شئون) ولي «ميان» ساير ايرانيان زندگي ميكرده، دليل اين امر – يعني وجود يك ديوار جدا كننده ميان ايرانيان يهودي و مسلمان را با دو رويكرد ميتوان بررسي كرد. نخست محدوديتهايي است كه جامعه اكثريت به هر دليلي بر يهوديان تحميل ميكرده، مانند ممنوعيت استفاده يهوديان از بعضي اماكني كه كاربري عمومي دارند (به طور مثال به دليل عقيده برخي به نجاست يهوديان و استعداد آب در انتقال آن به غير يهوديان، يهوديان ملزم بودند از حمامهاي مخصوص به خود استفاده كنند). دوم محدوديتهايي است كه خود جامعه يهودي به غلط يا درست براي خود ايجاد ميكرده و سعي داشته به نوعي خود را از جمع اكثريت مسلمان – و گاه حتي ساير اقليتهاي ديني- جدا و ايزوله كند. پدر يهودي ترجيح ميداده پسرش را براي شاگردي به يك، - مثلا- قصاب يهودي بسپارد تا يك قصاب مسلمان، بعدها هم كه مدرسه آمد همان پدر پسر را نه براي شاگردي كه براي تحصيل علم به مدرسه ميفرستد، اما اين بار هم اولويت با مدارس خاص يهوديان است. و نه به خاطر اين كه مدارس دچار كمبود محصل بودهاند و امكان تعطيلي آنان با عدم ثبتنام دانشآموزان يهودي ميرفته (آنچه امروز توسط مسئولان انجمن كليميان براي حفظ اين ميراث جامعه كليمي به حق گوشزد ميشود) بلكه به اين خاطر كه به هر دليل علاقهاي نداشته پسرش در ميان دانشآموزان مسلمان تحصيل كند. امروز اما شرايط، در بعضي سطوح دگرگونيهاي بسياري را تجربه كرده، سخن گفتن از حمام، محله، «گتو» و ... ويژه تاريخ است و تقريبا مصداق امروزي ندارد، بيش از 70 تا 80 درصد دانشآموزان كليمي در ميان هموطنان مسلمان خود تحصيل ميكنند، شاغلان خصوصي و يا دولتي يهودي همكاران مسلمان دارند و مهمتر از همه «دانشگاه»، كه شايد بتوان «مخلوط كن» فرهنگها، اديان، مليت و ... ناميدش، جاي خود را به اندازه كافي در ساختار فرهنگي و اجتماعي جامعه ايراني و متعاقب آن جامعه يهوديان ايراني باز كرده است. اما يك نكته سفت و محكم پابرجاست، گرچه زاويه و شيوه نمودش را تغيير داده و البته در بعضي شئون هم ظاهر سنتياش را بدون ذرهاي تغيير حفظ كرده: يهوديان به طور ناخودآگاه تمايل به «ايزوله» بودن از جامعه اكثريت دارند و بعضي خطقرمزهاي ارتباط با جمع اكثريت را گر چه پاك كردهاند، بعضي ديگر را پررنگتر از گذشته حفظ كردهاند، تمايل ناخودآگاهي كه معلول تابويي است به نام «حفظ هويت يهودي»... 3- فارغ از اين كه نميتوانيم تعريفي جامع و مانع از مفهومي به نام «هويت يهودي» ارائه دهيم، فرض بر قبول و پذيرش مفهوم عرفي آن ميكنيم، آنچه از نماي عرفي اين اصطلاح برميآيد پذيرش و اعلام يهودي بودن و قبول و رعايت عملي برخي قوانين و حدود فقهي است : پرهيز از مصرف گوشتي كه طبق موازين يهودي ذبح نشده، رعايت تعطيلي و تقدس روزهاي شنبه، برگزاري مفصل بعضي از اعياد مذهبي، توانايي روخواني از متون مذهبي، برگزاري جشن تكليف پسر و از همين دست قواعد و البته «رسوم»، همگي اجزاء سازنده يك سلسله رفتار و عادات هستند كه «هويت يهودي» ناميده ميشوند. گرچه اين دست رفتارها لزوما معطوف، به فقه يهودي نيستند، اما به هر حال دورنمايهاي مذهبي دارند و برخاسته از قوانين يهوديت- با چاشني شرقي آن – هستند. و اما را «تبو»اي به نام حفظ هويت يهودي؟ 4- معتقدم آنچه در ذهن ما يهوديان ايراني تحت عنوان «هويت يهودي» و حفظ آن چرخ ميخورد، يك تابو است؛ چون اولا هرگز بحث «شناختي» حول آن نميكنيم. يعني هيچ وقت سعي نكردهايم اگر وجود مستقل دارد، از آن «شناخت» حاصل نمائيم و يا اگر وجودش انتزاعي و پرداخته ذهن ماست «تعريفش» كنيم. خلاصه اين كه اصولا نميدانيم چيست؟ يعني اگر «درخت» را ميبينيم و وجود عينيش را درك ميكنيم، بايد بتوانيم طول و عرض آن را اندازه بگيريم و ببينيم برگ دارد يا خير (شناخت) ، و اگر نميتوانيم به عنوان يك شئ دركش كنيم، (و يك مفهوم است)- مثل حقوق بشر- «بايد توافق» كنيم كه از اين پس به اين – مثلا- 132 ماده، «حقوق بشر» بگوييم (تعريف)، و اما در مورد هويت يهودي نه شناختي در ذهن داريم و نه ميتوانيم تعريفي از آن ارائه كنيم. ثانيا شهامت اين كه حول اين واژه بحث «ارزشي» كنيم، نداريم. «تابو»ها اصولا يا خوبند يا بد، و مهمتر از آن قابليت بحثپذيري و آناليز ندارند، يعني اصلا به ذهنمان نميرسد كه ميتوانند به جاي سياه يا سفيد، و يا «0» يا «1»، خاكستري و يا 7/1 باشند. 5- بخش 4 را از بحث خارج ميكنيم، تعريف بخش 3 را ميپذيريم و مهمتر آن كه «خوب» بودن هويت يهودي را بي برو برگرد قبول ميكنيم. و چون هميشه تكرار ميكنيم «آنچه باعث حفظ و بقاي جوامع يهودي در گذر زمان بوده، چيزي نيست جز «هويت يهودي» ، پس به هر شكلي شده بايد حفظش كرد». 6- امروز، جزمانديشترين و ارتجاعيترين افكار، تئوريها ، فلاسفه و حكومتها هم تحتتأثير فضاي حاكم بر جهان قرن بيست و يكم، سعي ميكنند تا آنجا كه ممكن است خود را با مفاهيم و ارزشهايي كه گفتمان غالب و اكثريت جهان امروزند تطبيق دهند و يا حداقل تظاهر به اين امر كنند. امروز كمتر مرام و انديشهاي است كه جرئت كند به مفاهيمي چون آزادي، حقوق بشر، صلح، توسعه، و مهمتر از همه «تعامل و ارتباط با افكار و فرهنگهاي متفاوت» در حوزههاي نظري و عملي، بيمحابا بتازد، حداقل قضيه آن است كه تلاش ميكنند به هر نحوي كه شده اين مفاهيم را با آنچه خود دارند، تطبيق دهند و يا بالعكس (گر چه به قولي خيلي وقتها دو جعبه در هم جا نميشوند، هيچ يك از آن يكي كوچكترنيست). به همين دليل است كه مشاهده ميكنيم حكومتي مثل طالبان – اگر اسطوره ارتجاع بدانيمش – علاوه بر عربستان، به آمريكا هم نماينده ميفرستد و سعي ميكند به جامعه جهاني بقبولاند كه طــرفدار نزديكي و ارتبــاط بـا همـه دنياست. و اين همه به يك گزاره ختم ميشوند: انزواطلبي و عدم تعامل با جهان خارج و اعمال سياست درهاي بسته از سوي يك جامعه – خصوصا در اقليت كمّي- جز به عقبماندگي، تخريب و پوسيدگي از درون منجر نميشود. آنچه معتقدم گريبان بخش بزرگي از بدنه جامعه ايرانيان يهودي را گرفته، محافظهكاريها و سختگيريهاي بيمورد – و البته مخرب- در ارتباط با ساير ايرانيان است. هر دليل و علتي كه پشت اين ترس ناخودآگاه پنهان باشد يكي از نتايجش ناآگاهي، عقبماندگي و بلوغ ديرهنگام فكري جوانان يهودي است. پدر و مادر دانشجوي كليمي كه فرزندشان را از حداقل معاشرت با ساير همدانشگاهيان، با اين تصور كه هرگونه ارتباط ممكنست منجر به ازدواج شود، بازميدارند، نه تنها به آنچه «حفظ هويت يهودي» مينامند كمكي نميكنند، بلكه ناخواسته باعث ميشوند همگان، ايرانيان يهودي را با «هويتي» انزواطلب و رشدنيافته بشناسند و آن كه از اين رهگذر بيشترين آسيب را متحمل ميشود جامعه كليميان ايران است كه خود را از ارتباط و معاشرت با ساير هموطنان محروم ميبيند. به قول «بهرام بيضايي» نتيجه بسته بودن درهاي ايران به روي سينماي جهان هيچ نتيجهاي نداشت و هيچ چيز را حفظ نكرد و تنها باعث شد كه «ما» سالها از درك آنچه در سينماي جهان ميگذرد محروم باشيم. سخن كوتاه اين كه سنتي فكر و عمل كردن در مورد تعامل و ارتباط با جامعه اكثريت جز به فساد آنچه تحت عنوان «هويت يهودي» قبولش داريم، منجر نميشود. مجموعه اي از محدوديتها يا ممانعتهاي تحميل شده توسط فرهنگ است كه معمولا ماهيتي خطرناك، ممنوع شده يا ناپاك دارند. به نقل از : واژه نامه جامع روانپزشكي و روانشناسي. |
|