|
|
تير 79
شالم نخستين نشريه فارسيهود در ايران: روزنامه شالم نخستين روزنامه جامعه يهود ايران محسوب مي شود (1). نخستين شماره اين روزنامه به خط عبري و زبان فارسي در روز يكشنبه ششم ماه نيسان سال 5675 عبري، برابر با 5 جمادي الاول 1333 قمري و 21 مارس 1915 ميلادي، مطابق با اول نوروز 1294 خورشيدي در مطبعه كليميان تهران منتشر گرديد. مردخاي بن ابراهام، مدير مسئول و صاحب امتياز و برادرش «آشر بن ابراهام» سردبير اين روزنامه بودند. مردخاي و آشر هر دو از يك شاخه منتسب به اصفهان و از شاخه ديگر منتسب به شيراز بودند ولي قلبشان براي يهوديان هر شهر و دياري مي تپيد. سال 1915 .م احمدشاه بر ايران حكومت مي كرد و دكتر لقمان نهورايي نمايندگي جامعه كليمي مجلس شوراي ملي را بر عهده داشت. شش سالي از فرار محمدعلي شاه از ايران مي گذشت و دنيا نخستين سال جنگ خانمانسوز جهاني را پشت سر گذاشته بود. هفده سال از افتتاح اولين مدرسه آليانس در تهران مي گذشت. مردخاي و آشر هر دو فارغ التحصيل مدرسه آليانس بودند، لذا هر دو فرانسه را در حد پيشرفته مي دانستند و از لابه لاي مقالات به دست آمده از اين دو تن چنين به نظر مي رسد كه به زبان عبري هم تسلط داشتند و دانستن آن را از بسياري جهات بر دانستن زبان فرانسه مقدم مي شمردند. در اين زمان ايران دوازده ميليون نفر جمعيت داشت و سران آليانس جمعيت يهود ايران را در آغاز اين سده به پنجاه هزار نفر برآورده كرده بودند. شيراز پرجمعيت ترين شهر يهودي نشين ايران بود و تهران رفته رفته در اين مورد جاي شيراز را مي گرفت. در اولين شماره، «شالم» سرمقاله خود را با يك ستون پر از كلمات قصار و آيات كتاب مقدس و مزامير داوود آغاز كرده و در توضيح اهداف آن مينويسد: «مقصود ما اولا خدمت به معارف يهوديان ايران، ثانيا آگاه كردن كليميان يك شهري از احوالات كليميان شهرهاي ديگر در ايران، ثالثا افتتاح راه ارتباط بين كليميان شهري با شهرهاي ديگر است.» روزنامه شالم پس از درج سرمقاله فوق بقيه صفحات خود را به اخبار يهوديان ايران و خارج اختصاس مي دهد كه هر كدام به جاي خود به خصوص گزارش هاي مربوط به جامعه، منبع گران بهايي است براي پژوهشگران تاريخ معاصر يهود ايران، روزنامه شالم سپس به درج گزارشي با عنوان «يك خبر مهم» مي پردازد كه با اين خبر مندرجات اولين شماره شالم به پايان مي رسد: «روز آدينه چهارم نيسان (برابر 19 مارس 1915) آقاي بنيامين فرزند آقاي ابراهام حكاك (پيله ور) براي كسب معاش به محله شاه آباد كوچه حمام وزير رفته غفلتا از يك خانه او را خوانده مي پرسند: آيا نمد مي خري؟ پس از استماع جواب مساعد او را به منزل خود مي برند. در آن خانه چند نفر مُكَلّي و يك نفر شيخ تشريف داشتند كه شخص اخير بلا تأمل دست هاي آقاي بنيامين را گرفته در آب حوض فرو مي نمايد. آقاي بنيامين مذكور به توسط شنا و زحمت زياد خود را به ساحل نجات مي رساند (2). آقايان شوخيتاً تحقيقات لازمه براي دارايي بنيامين مي كنند پس از معلوم شدن كه به جز چند قران پول همراه ندارد فورا خود را به شوخي مي زنند، يك نفرشان كه يك قدري رحيم دل بوده است از منزل خود پيراهني آورده به او مي پوشاند و هر قدر اصرار مي كند به او دو هزار بدهند قبول نمي كند. همان روز آقاي بنيامين و چند نفر ديگر تظلمات را به كميسر يا نمره دو مي نمايند. شيخ محمد صادق مذكور انكار از عمل خويش نموده تقصير را به گردن محمد حسين ارباب مي گذارد در ضمن هم مي گويد شوخي كرده و براي اثبات مي گويد سه روز قبل هم همين كار را با ديگري كرد به او يك هزار داد من حالا دوهزار به اين مي دهم برود. بنيامين امتناع ورزيد و بعد با اصرار زياد بلكه مجبورا دوهزار را قبول مي كند ليكن رضايت نامه را امضا نمي كند. وقايع را به جناب دكتر لقمان اطلاع مي دهند ايشان دخالت در اين كار را از تكليف خود خارج دانسته فقط مي فرمايد به نظميه تظلم نماييد. روز شبات، پس از آن كه به نظميه متظلم مي شوند، مجددا به كميسر مرجوع مي شود و قرار است امروز شيخ محمد صادق و محمد حسين ارباب به محكمه خلاف حاضر شوند. آيا مردخاي چي هم كه چندي قبل مفقود شده آقايان فوق الذكر با او شوخي كرده اند؟» تعداد و قيمت روزنامه: اين روزنامه در چهار صفحه با اندازه نسبتا كوچك تهيه مي شد. اين دو برادر روزنامه را در محل كار خود، مغازه گلستان واقع در خيابان لاله زار، اداره كرده و در «مطبعه كليمان» واقع در خيابان جباخانه (بزرگمهر فعلي) به چاپ مي رساندند. اين روزنامه به واسطه جنگ جهاني هفته اي يك ورق به خط عبري چاپ مي شد و هر زمان كه صلاح دانسته مي شد يك ورق هم به خط فارسي به آن ضميمه مي كردند بدون اين كه بر قيمت آن افزوده شود و پس از آن كه دخل و خرج روزنامه با هم مطابقت مي كرد باز هم برعده اوراق آن افزوده مي شد. قيمت روزنامه به صورت بهاي هر شماره پنج شاهي تعيين گرديده بود و به گفته مدير مسئول روزنامه به قيمتي كه تمام مي شد عين شده بود كه در دسترس تمام طبقات ملت باشد. مردخاي در نخستين شماره غرض اصلي از اقدام به اين كار را خدمت به معارف در احياي زبان و ادبيات ملي مي داند و مي نويسد: «بدبختانه هموطنان ما از هزار يك خواندن و نوشتن نمي دانند و از تغيير حال و كار دنيا بي خبرند. و شايد بعضي به واسطه بي اطلاعي از تاريخ و آيين خود عقايد مذهبي خويش را دستخوش ندانستگي خود نموده اند. اجر خود و معاونين خود را در آن مي دانيم كه اين جريده در محض ارباب دانش موقع قبول يابد و به يمن توه ايشان تدريجا از مرحله طفوليت به درجات رشد و بلوغ رسيده و يكي از وسايل توسيع افكار، تهذيب اخلاق و تكميل اطلاع ياران به شمار آيد. آسانترين كمكي كه براي همه معارف پروران ممكن است همانا قبول اشتراك اين جريده است كه به واسطه ارزاني آن براي آنها اهميتي ندارد و براي اداره، كمال اهميت را داراست. پس سزاوار است كه آنها هم مضايقه در اشتراك آن ننمايند. چه آنكه اگر همراهي نكنند ضرر روزنامه شالم از آن چه كه كاركنان آن در نظر گرفته اند متجاوز شده و كاركنان آن هم سرد شده، خدمات منظوره از بين خواهد رفت» (3). مردخاي (متولد تهران – 1888) در سال 1964 فوت مي كند، برادرش آشر كه دو سال از وي كوچكتر بود، در سال 1963 دار فاني را وداع مي گويد. هر دو از نيكوكاران و خيرانديشان جامعه بودند. روانشان شاد. پي نوشت: 1- تعدادي از روزنامه شالم در دهه 1980 در فرانسه پيدا شده است و شماري از آن هم به همت دو بانوي نيكوكار «اختر برلوا» و «فريده شالم» جمع آوري شده است. 2- چنين حركت وحشيانه اي در سرماي آخر اسفندماه انجام گرفته است. 3- روزنامه شالم شماره نخست منابع: 1- شماره هايي از روزنامه شالم 2- كتاب پادياوند |
|